سيمين سليماني
«دوران طلايي گلها»؛ اين توصيفي است كه از هنرمندان بسياري شنيدهام. خيليها معتقد هستند كه زمان زيادي بايد بگذرد كه حال و هواي آن دوره و استاداني در آن مراتب موسيقايي دوباره به موسيقي ايران برگردند. پروين صالح از بازماندگان آن دوران است؛ او كه هنرجوي هنرستان موسيقي بود زندهياد روحالله خالقي را نه فقط استاد كه «پدر واقعي» ميخواند و تاكيد ميكند كه همه تربيتشدگان مكتب خالقي اين احساس خوب را نسبت به استاد داشتهاند. هر بار كه با او تماس ميگيرم آنقدر صميمانه و مهربان پاسخ ميدهد كه قطع كردن تلفن و پايان دادن به مكالمه برايم دشوار ميشود. به صراحت ميتوان گفت كه پروين صالحي جداي از هنر والايش، اخلاقمدار باشكوهي هم هست؛ بخش بزرگي از زندگي پروين صالح موسيقي است و شايد بهتر باشد بگوييم او با موسيقي زندگي كرده و ميكند؛ از حضورش در هنرستان موسيقي گرفته تا آشنايياش با هوشنگ ظريف و ازدواجشان؛ عقدي كه شاهدش، استاد روحالله خالقي بود. مطالعه بخش تفكيكناپذيري از زندگي پروين صالح است. او تا پاسي از شب كتاب و از آن جمله تاريخ موسيقي ميخواند و به موسيقي گلها گوش ميدهد. صالح جداي از تلمذ نزد روحالله خالقي از محضر اساتيد بزرگي همچون كلنل وزيري، ابوالحسن صبا، جواد معروفي و ... هم بهره برده است. در آستانه تيرماه، ماه تولدش، سراغ اين نوازنده ويولن، ويولا و قيچك - و البته مدت كوتاهي هم قانون- رفتم و با او درباره زندگي و هنرش گفتوگو كردم.
شما در هنرستان موسيقي و زير نظر استاد خالقي كار كرديد؛ چطور وارد اين هنرستان شديد و پس از آن، چه كرديد؟
بعد از اتمام كلاس چهارم ابتدايي به هنرستان موسيقي رفتم كه از سال پنجم پذيرش هنرجو داشت. مرحوم استاد خالقي مراجعهكنندهها را از نظر گوشي و هوشي تست ميكردند كه بنده در تست ايشان پذيرفته شدم. صبحها دروس عمومي داشتيم و عصرها درسهاي كارگاهي موسيقي برگزار ميشد. در پايان هم مدرك گرفته و فارغالتحصيل شدم. بعد هم در اركسترهاي مختلف وزارت فرهنگ و هنر كه آن زمان به نام اداره هنرهاي زيبا بود، مشغول به كار شدم.
اصلا چطور با هنرستان موسيقي آشنا شديد و چگونه در آن سن كم، متوجه شديد به موسيقي علاقهمند هستيد؛ آيا اطرافيان تشويقتان ميكردند كه به سمت موسيقي برويد؟
پدر و مادر كه بهطور مستقيم تشويقم نكردند؛ اما حمايتم كردند. وقتي دوره دبستان بودم، از طرف هنرستان كتابچههايي به دبستانهاي پسرانه و دخترانه ميدادند كه در آن از مزاياي رشته موسيقي گفته شده بود. من هم كه عاشق موسيقي بودم و خانواده روشنفكري داشتم، در سال ۱۳۲۹ اجازه دادند به مدرسه مختلطي بروم كه مختص آموزش ساز است، در واقع چنين حركتي به خودي خود تشويق محسوب ميشد كه به من اجازه انتخاب دادند.
هنرستان موسيقي در آن دوره اساتيد بزرگي داشت؟
بله، همين طور است؛ اساتيد ما كلنل وزيري، استاد روحالله خالقي، استاد صبا، استاد معروفي و... بودند.
كساني كه از آنها ياد كرديد، حالا به نوعي قلههاي تاريخ موسيقي ايران هستند. آن زمان از اينكه داريد نزد اين افراد تلمذ ميكنيد، چه احساسي داشتيد؟ بعدها و حالا چطور؟
چند روز پيش كه با يكي از همكاران قديمي صحبت ميكرديم، ميگفت آن زمان بچه بوديم و نميدانستيم در دامان چه كساني هستيم؛ حالا متوجه شديم چه هنرمنداني بودهاند! بايد قرنها بگذرد تا چنين كساني بيايند. براي همين بود كه استاد خالقي در سالهاي اول كه موسس و سرپرست هنرستان بودند تا قبل از فوتشان شاگرداني از هر نظر كمنظير پرورش دادند كه همه با اخلاق و انسان بودند. از همه كساني كه همسن بنده هستند بپرسيد، همه همين حرفها را به شما ميزنند. آقاي خالقي از ۱۵، ۱۶ سالگي ما را به صورت رايگان به اركستر ميفرستادند تا ياد بگيريم و همين باعث رشد ما در نوازندگي شد. معلم دوره مبتدي ويولن من مرحوم ملاح و دوره عالي هم استاد صبا بودند.
در همان هنرستان بود كه با آقاي هوشنگ ظريف آشنا شديد، درست است؟
بله، همانجا بود كه با استاد ظريف آشنا شدم. با ايشان همكلاس بودم، دعوا ميكرديم، شيطنتهاي كودكانه داشتيم، درس ميخوانديم، ميشود گفت با هم بزرگ شديم و بعد هم ازدواج كرديم.
و شاهد عقدتان هم استاد خالقي شدند.
بله دقيقا... ما از ايشان خواستيم كه شاهد عقد ما باشند؛ استاد خالقي هم با وجود وقت تنگي كه داشتند، قبول كردند.
و شما بعد از ازدواج تحصيلات موسيقي را ادامه نداديد؛ چرا؟
بعد از ازدواجم كه زمان شركت در دوره عالي بود، چون بچهدار شده بودم، نتوانستم ادامه تحصيل بدهم ولي آقاي ظريف شركت كردند و دوره عالي را تمام كردند.
در كار اجراي موسيقي چه كرديد؟ فارغ از تحصيلات.
بعد از مدتي توسط مرحوم پيرنيا به اركستر گلها دعوت شدم. بارها در اركستر گلها نوازنده بودم. آنجا بود كه استاد معروفي به من گفتند ويولا بزنم. بنده هم اطاعت كردم و كار كردم چون نوازندگياش تقريبا مثل ويولن بود؛ آقاي پايور هم گروهي تشكيل دادند كه براي ضبط در استوديو، ويولا و براي روي صحنه قيچك ميزدم.
كلا چه سازهايي ميزديد؟ گمانم شما نخستين نوازنده قيچك در اركستر سازهاي ملي ايران بوديد.
خب در مجموع من نوازنده سه ساز بودم؛ ويولن، ويولا و قيچك؛ البته مدت كوتاهي هم قانون كار كردم ولي ديگر زمان نداشتم. خيلي سرمان شلوغ بود. كنسرت، سفر، اركسترهاي مختلف و ... علاوه بر اين استاد حنانه من را براي كار به تلويزيون دعوت كرده بودند. اينطور شد كه ديگر نتوانستم قانون را ادامه بدهم. اوايل كه آقاي ثابت تلويزيون را به ايران آورد، ما هر روز ساعت ۸ بعدازظهر از طرف وزارت فرهنگ و هنر برنامه زنده داشتيم. آن موقع برنامهها ضبط نميشدند، هر شب ميرفتيم تلويزيون، بالاي خيابان الوند و برنامه زنده اجرا ميكرديم. عيدها پيش خانواده نبوديم و بايد براي عيد برنامه زنده اجرا ميكرديم. چنين وضعيتي داشتم. مثل حالا نبود كه در استوديو تكتك ميزنند و سر هم ميكنند. ما استوديو هم كه ميرفتيم همه گروه با هم مينشستيم، ميزديم، خواننده هم ميخواند و تمام كه ميشد به خانه ميآمديم.
حالا از بين اين سازها، كدام ساز به حس و حال خودتان نزديكتر بود؟
ويولن و ويولا؛ ساز اصلي من ويولن بود البته همه سازها خوب بودند ولي خب اين موضوع بستگي به علاقه خود آدم هم دارد.
حالا كه صحبت از تفاوت ارايه موسيقي آمد؛ ميخواستم نظرتان را درباره موسيقي امروز بيان كنيد.
مشكلات موسيقي امروز فراوان است و من اين طور موسيقيها را نميپسندم. ما قديمي هستيم گوشهاي ما به همان آهنگهايي كه استاد خالقي يا استاد پايور ميساختند، عادت دارند. اين آهنگهاي قديمي موسيقي بودند و من موسيقياي را كه در آن زمان ساخته ميشد، دوست دارم.
جاذبههاي آن موسيقي براي شما چيست؟ چه خاصيتي در موسيقي آن دوره شما را به خود جلب و شما را به آن پايبند ميكند؟
خب در جواب چرا بايد بگويم براي اينكه ما نسل طلايي بوديم و البته موقعيت طلايي هم داشتيم؛ نسل ما نسلي بود كه براي پول كار نميكرد. نسل ما در يك موقعيت طلايي قرار داشت و هدف به دست آوردن پول نبود؛ بيشتر براي كسب هنر تلاش ميكرديم. خوشبختانه نسل ما كاملا تامين بود و نيازي نبود كه شبانه در عروسيها و كافهها بنوازيم. اكثر آثار ما قشنگ، خوب و منظم بودند و همه همديگر را قبول داشتيم؛ در حالي كه در حال حاضر و در موسيقي كنوني هيچ كس، ديگري را قبول ندارد و همه براي هم ميزنند. اكنون كه هر كدام از ما، بيشتر از ۸۰ سال سن داريم هنوز با هم دوست هستيم؛ خانم پرتو و ديگر عزيزان؛ با هم تماس ميگيريم و از حال هم ميپرسيم و خبردار ميشويم. ما از كلاس پنجم ابتدايي با هم بزرگ شديم تا اينكه انقلاب شد و بازنشسته شديم؛ در حالي كه اكنون هيچ كس، كسي را نميشناسد. فقط دنبال اين هستند كه ببينند كجا پول ميدهند، بروند و آنجا كار كنند. شايد شرايط زندگي اينطور شده! اما دوران ما طلايي بود.
از زندگي مشتركتان با آقاي ظريف بگوييد؛ فكر كنم از صبح تا شب موسيقي بود و ساز... با هم بوديد يا جدا كار ميكرديد؟
من و آقاي ظريف هر دو سر كار ميرفتيم و 6 عصر با هم در وزارت فرهنگ و هنر تمرين داشتيم. از منزل با هم رفت و آمد ميكرديم. بعدازظهرها ايشان هنرستان بودند و من در اركستر گلها. زندگي ما طوري نبود كه كارمان با هم تداخل داشته باشد. در خانه نيز با بچهها بوديم. آقاي ظريف انساني بسيار خوب و فردي بينظير بود و بنده افتخار ميكنم كه همسر ايشان بودم.
فرزندان شما سراغ موسيقي و ساز رفتند؟
زماني كه انقلاب شد، فرزندانم دبيرستاني بودند؛ بعد از اتمام دبيرستان امتحان تافل دادند و بعد از آن به خارج از كشور رفتند و تحصيلاتشان را تكميل كردند. پسر بزرگم بعد از ۲۰ سال ازدواج كرد و بعد از يكسال به درخواست همسرش به ايران آمد. پسر ديگرم نيز ۴۰ سال است كه آنجاست، دخترم نيز در ايران است؛ اما هيچ كدام ساز را بهطور جدي كار نكردند. به خاطر اينكه در آن زمان و اوايل انقلاب ممكن نبود و موقعيتي براي ساز زدن و نوازندگي فراهم نبود. بعد هم از ايران خارج شدند؛ خب، امكانات يك دانشجو بسيار مختصر است و خريد ساز و هزينه معلم و... خيلي راحت نبود. با اين حال دخترم در اينجا نوازندگي پيانو را كار كرد ولي درسش را هم ادامه داد.
شما خودتان بيشتر چه نوع موسيقي گوش ميدهيد و از آثار كدام هنرمندان؟ به كارهاي خودتان هم گوش ميدهيد؟
من موسيقيهاي گلها، موسيقي گروه آقاي پايور و موسيقيهاي قديمي را گوش ميدهم. از گوش كردن به موسيقيهاي خودم بسيار لذت ميبرم، چراكه با گوشم صداي سازم را ميشنوم؛ ساز من ويولن، صداي سوزناكي دارد. در اركستر به خوبي آن را ميشنوم. كلا سازها، سولوها و موسيقيهايي را كه اساتيد در آن زمان مينواختند بسيار دوست دارم و آنها را نه يكبار بلكه بارها و بارها گوش ميدهم. من از موسيقي امروزي چيزي نميفهمم! شعر آن را هم نميپسندم. به نظرم هر كسي كه از راه رسيده شعر سروده؛ در حالي كه شاعران دوره ما، افراد نامداري چون رهيمعيري، پژمان بختياري و آقاي ترقي بودند كه خداوند همگي آنها را رحمت كند؛ اما در حال حاضر، همه شاعر و آهنگساز هستند! به قول آقاي ظريف اينها آهنگهاي يكبار مصرف هستند.
قبلا كه با شما صحبت كردم، گفته بوديد شب زندهدار هستيد و تا پاسي از شب مطالعه ميكنيد؛ خانم صالح چه كتابهايي را بيشتر مطالعه ميكنند؟
شبها كتابهاي موسيقي ميخوانم؛ ميخواهم دوباره شاگرد بشوم. با يكي از دوستان صحبت ميكردم كه ميگفت تو كه همه اينها را خواندهاي و در گذشته تاريخ موسيقيخوان بودي... جواب دادم بله، اما در آن زمان كودك بوديم و تاريخ موسيقي را فقط به عنوان درس و براي كسب نمره ميخوانديم اما اكنون با دقت ميخوانم كه بدانم زندگي شاعران و آهنگسازان و موسيقيدانان چگونه بوده، چه موقعيت و وضعيتي داشتهاند؛ درست است كه ما در زمان درويش خان، شيدا و عارف نبودهايم اما برايمان شيرين و جذاب است كه بدانيم اين افراد چه كساني بودند.
آموزش موسيقي هم دادهايد؟
من هيچوقت دوست نداشتم شاگرد داشته باشم و اصلا وقت اين كار را هم نداشتم. تمام وقت من در گروههاي موسيقي صرف ميشد. از تلويزيون تماس ميگرفتند كه ده دقيقهاي خودت را به راديو در ميدان واقع در بازار برسان؛ از آنجا به تالار رودكي و... در نهايت وقتي نبود كه صرف پذيرفتن شاگرد شود.
سوال پاياني من درباره اساتيد شماست؛ ميخواهم از آنها بگوييد؛ بيشتر از كدام يك از استادان خود تاثير پذيرفتهايد؟
من از تمامي استادانم راضي بوده و همه را قبول دارم. از آقاي كلنل وزيري كه ميآمدند و از هنرستان خبر ميگرفتند تا استاد خالقي كه پدر واقعي همه ما بودند و همه ما بسيار زياد از ايشان تاثير گرفتيم. من هميشه گفتهام ما بچههاي استاد خالقي هستيم. ما تربيت شده ايشان هستيم و همينگونه هم بوده است، به اين معنا كه ما اخلاقمان را از ايشان گرفتهايم. تمامي بچههايي كه از دوره استاد خالقي هستند، همين طورند و اگر بپرسيد آنها هم متفقالقول تاثير بينظير استاد خالقي را يادآور ميشوند.
نسل ما در يك موقعيت طلايي قرار داشت؛ ما كاملا تامين بوديم و نيازي نبود كه شبانه در عروسيها و كافهها بنوازيم. همديگر را قبول داشتيم؛ در حالي كه در حال حاضر و در موسيقي كنوني هيچكس، ديگري را قبول ندارد و همه براي هم ميزنند... اكنون كه هر كدام از ما، بيشتر از ۸۰ سال سن داريم، هنوز باهم دوست هستيم... از حال هم ميپرسيم و خبردار ميشويم. ما از كلاس پنجم ابتدايي باهم بزرگ شديم تا اينكه انقلاب شد و بازنشسته شديم؛ در حالي كه اكنون هيچكس، كسي را نميشناسد. فقط دنبال اين هستند كه ببينند كجا پول ميدهند، بروند و آنجا كار كنند. شايد شرايط زندگي اينطور شده!
توسط مرحوم پيرنيا به اركستر گلها دعوت شدم. بارها در اركستر گلها نوازنده بودم. آنجا بود كه استاد معروفي به من گفتند ويولا بزنم. بنده هم اطاعت كردم و كار كردم چون نوازندگياش تقريبا مثل ويولن بود؛ آقاي پايور هم گروهي تشكيل دادند كه براي ضبط در استوديو، ويولا و براي روي صحنه قيچك ميزدم.