• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4960 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۳ تير

نگاهي به سريال تلويزيوني «بوتيمار» به كارگرداني عليرضا نجف‌زاده

مشكلات اخلاقي و تشنگي در بوتيمار

سيد حسين رسولي

 

اين روزها پخش سريال «بوتيمار» كه از شبكه سوم سيما پخش مي‌شد، تمام شده است. مهم‌ترين نكته اين است كه مجموعه مذكور به مسائل اجتماعي و اقتصادي مردم در روزگار كنوني مي‌پرداخت ولي از موقعيت‌هاي كمدي معمولي‌اي بهره مي‌برد. اين مجموعه تلويزيوني به كارگرداني عليرضا نجف‌زاده و به تهيه‌كنندگي مهران مهام و به نويسندگي سعيد جلالي هر شب پخش مي‌شد و بازيگراني مثل حميد لولايي، مرجانه گلچين، هدايت هاشمي، اشكان اشتياق، سپند اميرسليماني، ندا كوهي، شهاب عباسي، رامين ناصرنصير، مهران رجبي، علي صبوري و... در آن به ايفاي نقش مي‌پرداختند.
«بوتيمار» درباره چيست؟
سريال «بوتيمار» به خانواده‌اي به نام گلابي مي‌پردازد كه پول خودشان را براي خريد چند خودرو داده‌اند ولي گويا كلاهبرداري شده و سرمايه آنها بر باد رفته است. بنابراين اين خوانواده براي پيدا كردن رد كلاهبرداران از تهران راهي شمال مي‌شوند و با ماجراها و شخصيت‌هاي متفاوتي مواجه مي‌شوند. حميد لولايي و مرجانه گلچين در نقش پدر و مادر خوانده هستند و روابط آنها تلاش شده است كه واقعي باشد. بازي آنها مانند گذشته تكراري و پر از اداهاي نخ‌نماست ولي مورد توجه مخاطبان چنين سريال‌هايي قرار مي‌گيرد. صداوسيما در شرايط فعلي در توليد مجموعه‌هاي كمدي كم‌كاري كرده است و توجهي به روحيه مردم در دوران ركود اقتصادي و جنگ اقتصادي و همه‌گيري كرونا ندارد. اگر تعداد اين برنامه‌ها بيشتر شود شايد كمي به روحيه مردم كمك شود و البته كه همين كمبود هم باعث ديده شدن سريال «بوتيمار» شد. 
نقد يك خانواده ساده از طبقه متوسط
در افسانه‌هاي ايراني، بوتيمار، پرنده‌اي بوده كه هميشه در تشنگي به‌سر مي‌برده اما آن هنگام كه به آب مي‌رسيده، غم بسيار مي‌خورده كه مبادا آب دريا تمام شود و از تشنگي بميرد، پس از اين جهت آب نمي‌خورده است. بايد تاكيد كنم كه اگر پدر خانواده گلابي را نمادي از بوتيمار بدانيم او تنها به خاطر تنگ‌چشمي و خسيسي دچار مشكلات نشده بلكه وضعيت نابسامان اقتصادي و اجتماعي هم او را به اين روز انداخته است. صداوسيما آنقدر خط قرمز و گير و گور دارد كه قطعا تمام سريال‌هايش تكراري خواهد شد زيرا قديمي‌ها مسيري را پيموده و جواب مثبتي گرفته‌اند و باقي تهيه‌كنندگان نيز همان مسير را مي‌روند. در اين مجموعه نيز باز هم خانواده‌اي از طبقه متوسط رو به پايين را مي‌بينيم كه اسير مشكلات اقتصادي و ساده‌لوحي خويش شده‌اند. آنها قدر زندگي را نمي‌دانند و قرار است با خانواده ديگري آشنا شوند كه در عين فقر با خوشي‌هاي زندگي آشنا هستند و مدام مي‌خندند. كنايه‌هاي سياسي هم در اين سريال موج مي‌زند كه شايد باعث خنك شدن دل مردم از برخي اتفاقات اقتصادي اخير شود. شايد ابتدا فكر كنيد ساده‌لوحي پدر خوانده خيلي عجيب است ولي مگر همين افراد نيستند كه حريص شده‌ و پول‌هاي‌شان را در جايي اشتباه سرمايه‌گذاري كرده‌ و در‌نهايت سرمايه‌شان بر باد رفته است؟ البته نبايد از فساد جاري در جامعه امروز غافل شويم كه از دلايلش مي‌توان به رشد پول‌دوستي، زندگي مصرفي، رانت و انحصار اشاره كرد. مشكلات اخلاقي، محصول يك فرد نيست بلكه بايد به مناسبات اجتماعي و روابط توليدي جاري در جامعه نگاه كرد؛ مثلا مشكل كارگران هپكو، خود آنها نبودند بلكه خصوصي‌سازي راديكال و غيرقانوني باعث چنين فاجعه‌اي شد. مهران مهام، تهيه‌كننده اين مجموعه، فردي شناخته‌شده‌ و قديمي‌ است و درس‌هايش را به خوبي مي‌داند. او زحمت بسياري براي اين سريال كشيده است اما حضور علي صبوري در تيم بازيگري و برادرش در تيم نويسندگي اين مجموعه از مسائل پرسش‌برانگيز براي خود من است. آيا سياست صداوسيما اين است كه افراد مشهور فضاي مجازي را بريزد در سريال‌ها؟ بازيگر تازه‌كار، ضعيف و نابلدي مثل سارا مقربي چطور به اين مجموعه اضافه شده و نقش اصلي را گرفته است؟ چرا از هنرمندان نام‌آشنا و بازيگران تئاتري و سينمايي استفاده نشده‌ كه كارشان را بلدند و مي‌توانند به راحتي مردم را بخندانند؟! به بازي‌هاي حميد لولايي، مرجانه گلچين، هدايت هاشمي و ندا كوهي توجه كنيد كه چگونه مي‌توانند موقعيت‌ها را به درستي پيش ببرند و ريتم و تمپوي مناسبي هم براي نقش خود در نظر گرفته‌اند اما بدبختانه آنها هم گاهي تحت تاثير بازيگران نابلد اين مجموعه قرار مي‌گيرند. وقتي كيفيت فيلمبرداري اين مجموعه را ديدم شاخ درآوردم زيرا شبيه به كارهاي آماتور دانشجويان ترم يك دانشگاه شده است. تقريبا هيچ نماي درستي در اجرا ديده نمي‌شود. عليرضا نجف‌زاده تجربه دارد و به نظر مي‌رسد تنها ۵۰درصد از توانايي خود را به منصه ظهور رسانده است اما در برخي پلان‌ها كمي موفق عمل مي‌كند. البته بايد اشاره كنم تعدادي از پلان‌ها هم آنقدر كش‌دار شده كه حوصله‌ام سر مي‌رفت. در مجموع سريال‌هاي تلويزيوني اكنون مشكلات فراواني دارند مثل عدم وحدت لحن، عدم وحدت سبك، زياد كش‌آمدن نماها، سكانس‌هاي طولاني و بي‌منطق، حضور بازيگران ضعيف و درجه چندم، قاب‌بندي‌ و كادربندي غير هنري و سطحي و عدم وجود زيرمتن‌هاي هوشمندانه. به فيلم‌هاي كمدي «حضور» (۱۹۷۹) به كارگرداني هال اشبي، «نمايش ترومن» (۱۹۹۸) به كارگردان پيتر وير و سريال «ساينفيلد» اثر جري ساينفيلد نگاه كنيد تا با كارهاي با كيفيت كمدي بيشتر آشنا شويد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون