• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4960 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۳ تير

نگاهي به بحث كپي در هنر از رهگذر گفت‌وگوي باخ و هندل

كپي برابر اصل؟

كاوه صالحي

 

در دوران ما كه از ابزارهاي اطلاع‌رساني بسياري برخوردار هستيم، گاه و بي‌گاه پرده از كپي بودن برخي آثار هنري برداشته مي‌شود. با پي بردن به كپي بودن برخي از اين آثار حتي خود ما نيز در زمره آن دسته افراد هستيم كه گرچه كپي از روي آثار ديگران را تقبيح مي‌كنيم اما بازسازي آثار ديگران 
به گونه‌اي مستحكم و خوش ساخت را ستايش مي‌كنيم. در دنياي موسيقي امروز پديده‌اي وجود دارد به نام‌ «كاور» اين پديده به اين معني است كه هنرمند، اثر هنري هنرمند ديگري را با لحن ‌و سبك و ‌سياق موسيقيايي خود آميخته و بازسازي مي‌كند. اين پديده‌اي است رايج و مرسوم كه طي آن هنرمند دوم براي اين كار با هنرمند اول (صاحب اثر) مكاتبه كرده و‌ مجوز لازم را براي انجام اين امر اخذ مي‌كند. در برخي موارد نيز هنرمند دوم، تنها از بخش كوچكي از اثر هنري هنرمندي ديگر استفاده مي‌كند كه به اين كار «الهام» گفته مي‌شود كه اين ديگري به فراخور ميزان و نحوه الهام گرفتن و استفاده از مايه اثر اول نيازمند كسب اجازه از هنرمند صاحب اثر بوده يا نبوده است. در گذشته، اين موضوع، امري رايج بوده كه هنرمندان به صورت آگاهانه از قسمتي از آثار هنرمند يا هنرمنداني ديگر استفاده مي‌كردند كه به اين تكنيك، (pasticcio/ وصله كردن) گفته مي‌شد. استفاده از يك يا چند بخش از آثار هنرمندان ديگر، هم جنبه ابراز ارادت و علاقه‌ به آثار هنرمندان متقدم داشته و هم در زمانه اي كه آهنگساز فرصت كمي براي تحويل اثر به سفارش‌دهنده داشته به كمك هنرمند مي‌آمده. اين نوع استفاده از آثار ديگران در مقابل شيوه هجوآميزش «پارودي» قرار مي‌گرفت كه درگذشته جهت نقد منفي آثار متقدمين مورد استفاده بود. در تمامي اين موارد ما خط سير زماني مشخصي از نظر تقدم و‌ تاخر داريم. هنرمند متاخر از هنرمند متقدم آگاهانه تاثير مي‌گيرد و‌ دست به تكرار آثار آنها در كار خود مي‌زند اما تمام اينها را گفتم تا به شباهت دو اثر در يك دوره زماني معين از دو هنرمند بزرگ برسم كه در طول حيات‌شان نه يكديگر را ملاقات كردند و نه به تماشاي اجراي آثار هنرمند هم‌عصرشان نشستند. باخ تمام مدت زندگي خود از آلمان خارج نشد. او انساني خداباور بود و همواره زندگي‌اش در هراس از جهنم مي‌گذشت، حتي ما نيز با شنيدن آثار او دچار حسي آميخته از ترس و احترام مي‌شويم. در آن زمان مفاهيم بهشت و جهنم مفاهيمي جدي و بلاشك بودند. باخ انساني جدي و عبوس بود كه مي‌توان از اين رو هندل را نقطه مقابل او يافت. «هندل» انساني خوش‌رو و شوخ‌طبع بود. او نيز مذهبي بود اما اطمينان داشت كه به بهشت مي‌رود. با وجود چنين تفاوت‌هايي هندل اثري دارد متشكل از يك تم و وارياسيون‌هايي روي آن كه مي‌توان تم يك بوره‌ از ساخته‌هاي باخ را در آن شنيد و دنبال كرد. هر دوي اين قطعات شاد هستند اما انگار اين نقطه شادماني در آثار هر دوي آنها از يك‌جا نشأت مي‌گيرد. نمايش عظمت خداوندي و نشاط روح! باخ نسبت به آثار جديدي كه ساخته مي‌شد حساس بود، سعي مي‌كرد آثار ديگران را بشنود يا پارتيتور آنها را بيابد و مطالعه كند. باخ، علاقه و احترام فراواني براي هندل قائل بود ولي آيا اين بدين معناست كه او آن‌كسي است كه در خلق «بوره‌اش» از آن ديگري الهام يا كپي‌برداري كرده؟ آيا نمي‌توان اين‌گونه تصور كرد كه هر دوي آنها جايي به چيزي مشترك انديشيده‌اند كما اينكه در دوران پاياني عصر باروك آثار آهنگسازان به دليل تكنيك‌هاي رايج در آهنگسازي شباهت زيادي به يكديگر پيدا كرده بودند؟ هانا آرنت نويسنده آلماني رماني دارد به نام «آلگرو» كه در آن به روايت داستاني خيالي پرداخته. يوهان سباستيان باخ آهنگساز برجسته عصر باروك، از پزشك حاذقي درخواست مي‌كند تا او را نابينا كند، به‌طوري كه تنها در چند ساعت پاياني عمر دوباره بتواند بينايي‌اش را به دست بياورد و‌ سپس جان بسپارد. پزشك قبول نمي‌كند اما پس از گفت‌وگويي طولاني پشت درهاي بسته به اين خواسته تن مي‌دهد. براي اينكه به شهرت اين پزشك خدشه‌اي وارد نشود، باخ نامه‌اي به هندل مي‌نويسد و چرايي انجام اين كار و اتفاقِ در حال شكل‌گيري را شرح مي‌دهد. آيا باخ از اين طريق خواسته هندل را صرفا در جريان تصميم خود بگذارد؟ آيا خواسته او را با رنج خود سهيم كند! آيا اين قسمت از رمان آرنت ما را به ياد جمله رومن رولان در ابتداي رمان «جان شيفته» كه خطاب به همسرش ماري نوشته: «ماري عزيز، من زخم‌هايم را به تو هديه مي‌كنم زيرا، با ارزش‌ترين چيزي است كه زندگي به من داده» نمي‌اندازد! اما تمامي اينها كه خيالبافي است. نيرويي در درون ما كه علاقه دارد به همه‌ چيز رنگ و بويي ماورايي، مقدس و رازآلود بدهد. آيا ممكن است در واقعيت هم اين دو مكاتباتي داشته بوده باشند؟ آيا واقعا مي‌توانيم بفهميم بين سال‌هاي ۱۶۰۰ تا ۱۷۵۰ ميلادي چه اتفاقي باعث اين شباهت شده؟ 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون