حمايت از طالبان
حكايت سوزن و جوالدوز
وعدهاي كه هم جنبه حقوقي داشت و هم در ازاي آن سازمان را از ليستهاي تروريستي وزارت خارجه امريكا و اتحاديه اروپا خارج كردند. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد دور خوردن دادگاه پوئك و ادامه خشونتورزيهاي سازمان رجوي در اشكال جديد بود. اينكه ما در قبال خشونتزدايي و خشونتپرهيزي طالبان تضمين بدهيم و به همان اندازه بر تعامل و حمايت از آنها پافشاري كنيم، در واقعيت امر و در عالم ديپلماسي ميشود، تكرار همان رويكرد يك بام و دو هوا كه اساسا با نفس دخالت در مسائل داخلي يك كشور و آن هم به شكل و شمايلي كه درخصوص تحركات طالبان در افغانستان شاهد هستيم، كاملا مغاير است. اينكه ما سالها بر اين طبل ميكوبيديم كه طالبان و القاعده و... دست ساخت و آلت دست امريكا است، بهكنار؛ اما به رسميت شناختن گروهي كه زماني در زمره گروههاي تروريستي نامگذاري شده و با آن سوابق و عقبه موضوعي است كه نميتوان و نبايد به سادگي از كنار آن گذشت. توجه داشته باشيم مشكل اساسي ما با عراق چه قبل از قطعنامه 598 و چه پس از آن، حضور سازمان تروريستي رجوي در خاك اين كشور و بهعلاوه حمايتهاي سياسي و مالي و لجستيكي صدام از اين گروه بود. اين ادعا كه بگوييم طالبان امروز طالبان چند دهه پيش نيست، يا از سر سادهنگري است يا بنابه ضرورتهاي تاكتيكي در سياست خارجي كه در هر صورت تفاوتي در صورت مساله و چالش موجود نظامي بين طالبان و دولت افغانستان ايجاد نميكند. آنچه از ذهنيت طالبان در حافطه ما مانده با خشونت همزاد است. اين خشونت هم مثل همه گروههاي بنيادگرا وجهي تماتيك و در پيوند با برساختهاي ايدئولوژيكي اين گروه است. درست مثل اغلب سازمانهاي ايدئولوژيك. اگر بنا را هم بر استحاله و دگرديسي بگذاريم در اين صورت وظيفه طالبان است كه به طور شفاف در رفتار و بيان و تنظيم رابطه با دولت قانوني آن را اثبات كند. بهعلاوه اينكه در نظر داشته باشيم برخي اظهارنظرها در اين رابطه علاوه بر حمايت آشكار از اين پيشرويها بر تشويق و ترغيب نيروهاي دولتي و مردمي بر منفعل ماندن از پيشرويهاي طالبان تاكيد دارد. اين اظهارنظر عجيب رائفيپور كه حدود يك هفته پيش خطاب به شيعيان افغانستان گفته: «شيعيان افغانستان نبايد جان خود را براي دفاع از دولت امريكايي اشرف غني به هدر بدهند» بيش از هر چيز ناظر بر موضعگيري آشكار عليه دولت افغانستان و ترغيب طالبان و تشويق نيروهاي دولتي و شيعيان در پيوستن به گروه طالبان است. به اين اظهارات اضافه كنيد حمايت و جانبداري روزنامه كيهان درخصوص پيشرويهاي اخير طالبان كه در راستاي تبرئه طالبان در همان بازه زماني يك هفته قبل نوشت: «در اين پيشرويها خبري از جنايتهاي هولناك شبيه جنايات داعش و در عراق نيست. طالبان حتي اعلام كرده كاري با شيعيان اين كشور هم ندارد. و تا لحظه تنظيم اين گزارش نيز خبري درباره جنايت اين گروه عليه شيعيان افغان و لااقل تا مخابره اين خبر نشده است.» به اين اظهارات اضافه كنيد ادعاي مسوول سياسي سابق ستاد افغانستان در وزارت خارجه به عنوان كارشناس در شبكه افق صداوسيما كه گفته است: «طالبان به اين فهم رسيده كه اگر ميخواهد در حكومت مشاركت كند، يا همه حكومت در افغانستان باشد بايد با همه اقوام كار كند و نميتواند مثل گذشته رفتار كند.»
اين اظهارات حتي به صراحت از براندازي دولت اشرف غني توسط طالبان حمايت ميكند. با اين توجيه كه طالبان پذيرفته برخلاف گذشته با اقوام ديگر افغان وارد تعامل و همكاري و همزيستي شود. اين در حالي است كه رهبران طالبان به چيزي كمتر از تشكيل حكومت اسلامي با قرائت سنتگرايانه و بنيادگرايانه رضايت نميدهند. ميشود با طرح يك سوال ساده در برابر اين ادعاها به اين بحث خاتمه داد. اينكه اگر سازمان رجوي به عنوان يك تشكيلات تروريستي شناخته شده در ايران به آقايان بابت تغيير رويه در مشي و رفتار و فقط در ازاي ادامه فعاليتهاي سياسي تضمين بدهد، پاسخ به اين درخواست چه خواهد بود؟! فراموش نكنيم آنچه به منافع ملي تعبير ميكنيم، در عرف ديپلماسي بينالملل ناظر بر محترم شمردن حقوق يكديگر، حسن همجواري و... است و نه الزاما منافعي كه خاستگاهها و منافع ايدئولوژيكي و سياسي را به طور يكسويه و در تعارض با صلح و امنيت و منافع ديگران تامين ميكند. فراموش نكنيم اغلب جنگهاي بزرگ و پرهزينه و طولاني ابتدا با همين برداشتهاي يكسويه از مفهوم منافع ملي كليد خوردند.