۲ اپيزود از نبردهاي تبآلود نيمه نهايي يورو
بلمي به سوي ساحل!
اميد مافي
اپيزود يك؛ فرياد زير آب
غول بيشاخ و دمي كه شياطين بروكسل را خرد و تحقير كرد تا سيبها در آن سوي اروپا از درختان بيفتند و خزان زودتر از هميشه كوچه باغهاي بلژيك را فرا گيرد، حالا در جمع چهار تيم پاياني لاروخاي دست به عصا را پيش روي خود ميبينند. آتزوري براي آنكه انتقام خود را از اين سالهاي سترون بگيرد و چكمه لاجوردي را به آغوش مادران داغديده برگرداند، بايد به سوزاندن تيم جانسخت در ديگ جوشان بينديشد و نوار پيروزيهاي مسخكننده خود را ادامه دهد... ترسوها هميشه در اثناي يك نبرد لگدكوب ميشوند و لوييز انريكه لابد اين را ميداند كه در آخرين مصاحبه خود از تغيير تاكتيك ماتادورها در روز موعود حرف زده است. آندلسيها هر دو پيكار پيشين خود را در وقت اضافه فتح كردهاند و حالا خستهتر از هميشه به مصاف پسران مانچو ميروند كه لشكري شكستناپذير را در قاب چشمها قرار دادهاند. تيمي كه آيههاي نحس را از ياد برده و با رنسانس دلرباي مانچو گذشتههاي نفرين شده را هاشور زده است تا آتشبارهايش در هر مصاف، حريفان را به توپ ببندند و سنگين و رنگين مجوز رستگاري را دريافت كنند. انريكه - مانچو؛ مچ در مچ. شما همه تصورات پيشين خود درباره اين دو بزرگ قاره را به فراموشي محض بسپاريد لطفا. وقتي قرار است بلم كوچك سرخها و آبيها به سوي ساحلي اعجابانگيز رهنمون شود و وقتي تيم مغبون اين شب پررمز و راز تا ابد خودش را نخواهد بخشيد و به ساقهاي مردان فاتح كارزار حسادت خواهد كرد، لابد بايد نبرد جانفرساي آن سوي اروپا آبستن حوادث غريب شود و كلاغها پس از آخرين سوت قاضيالقضات ميدان براي قشون مغموم عزا گرفته و تنپوش مشكي بر تن كنند.
رهبر لاجورديها ساعتي پيش در برابر ريزپرسي خبرنگاران اعتراف كرده كه فاتح نبرد نيمه نهايي ميتواند جشن قهرماني زودرس خويش را برپا كند. آن سوتر انريكه نيز تا دلتان بخواهد خط و نشان كشيده و از شب دراز كافههاي سرمست سويل و مادريد و بارسلون سخن گفته. كسي چه ميداند. آيا ارتش تسخيرناپذير ايتاليا ميتواند در ادامه مسير، روياهاي نوادگان فدريكو گارسيا لوركاي خسته جان را دود كند و به هوا بفرستد؟ آيا ماتادورها شادي را به خانههاي سوت و كور كنار مديترانه باز ميگردانند؟
پلك نخواهيم زد و منتظر ميمانيم تا ببينيم كدام سربازان تكيه داده به ديوارها آخرين تارهاي تنهايي خود را خواهند نواخت؟ در مرز ناگهان چشم انتظار يك كولاك ناخواسته آنهم در اين تموز تفتيده باشيد بيزحمت!
اپيزود دو؛ ماهيها در خاك ميميرند؟!
وايكينگهاي ماجراجو با دو تير خلاص از سوي دوراني و دولبرگِ بافراست كاري كردند كه هنوز شب از راه نرسيده چك در تمامي بانكهاي دنيا برگشت بخورد و موسيو هيولد روي نيمكت داغ به تاريخسازي بينديشد. بيست و نه سال پس از معجزه پيتر اشمايكل و يارانش در اروپا اينبار نوبت به اشمايكل پسر و ديگر تفنگداران سرزمين سردسيري رسيده تا خوشبختي ابدي خود را در جنگهاي تن به تن جار بزنند و نشان دهند كه سرودن قصيده زندگي پيش از مرثيه مرگ كار سختي برايشان نيست. آن شب در ماراتن بيپايان اروپا رفقاي اريكسون براي آنكه يار محزون خود را در شور و سرور غرقه كنند و مثل پادشاهانِ كتابهاي درسي سلسله شيلهاوي را منقرض سازند به سيم آخر زدند تا ماه از سمت كپنهاگ درآيد و شب با تماشاي طنازي وايكينگها آب از دهانش راه بيفتد. رسيدن به نيمه نهايي يورو زير رگبار دوآتشههايي كه به عشق سرزمين مادري بارها تب كردهاند اتفاق دلربايي است.
حالا اما سه شيرهاي رويينتن انتظار دانمارك را ميكشند و قصد دارند با نقشههاي گرت ساوتگيت گريهاي تماشاييتر از ژكوند موناليزا را بر پهنه صورت وسترگارد و همرزمانش بنشانند و كاري كنند كه ماهيها در خاك جان دهند.
در شبي كه پيكفورد در قامت آشيانهبان بريتانيا با سرانگشتان چسبناكش شكارچيان اوكراين را انگشت به دهان گذاشت و با يك كلين شيت ديگر پا جاي پاي گوردون بنكس افسانهاي گذارد و در شبي كه كاپيتان هري كين از خواب بيدار شد و با مانورها و گلهاي خود شوچنكوي كبير را به سربازي در پادگانهاي جهان بدل كرد، اين توپچيهاي سرزمين ابرهاي ناشناس بودند كه نفسهايشان از جاي گرم بلند شد. حالا ديگر ومبلي ميتواند به سكوي پرتاب پسران جزيره بدل شود تا پس از سالها خوابهاي عميق هوليگانها تعبير گردد و در باران بيدريغ اشك، هماي سعادت روي شانههاي توپچيهاي بيقرار بنشيند.
منتظر ميمانيم تا ببينيم وقتي كه آه تنهاترين راه انسان است آيا آه اريكسن به معجزه وايكينگها بدل خواهد شد يا رحيم استرلينگ و همبازيهايش كلك اشمايكل متهور را ميكنند؟ گرچه باور رسيدن آتزوري و سهشيرها براي عشق فوتبالهاي غوطهور در احساس سخت نيست اما اين افسون توپ چرمي است كه در غلغله آدم و كف و هورا بهار را در لباس تابستان به گنجشكهايي كه جيك جيك مستانه سر ميدهند هديه خواهد داد. چقدر عالي!