قطاري كه به جنوب ميرود؟
عباس عبدي
شكاف ميان نگاه و برداشت مردم از وضعيت جامعه و كشور با ارزيابي بخشي از مسوولان از اين وضعيت در حال افزايش است. اين افزايش فاصله را ميتوان خوشبينانه يا بدبينانه تحليل كرد. در تحليل بدبينانه مسوولان ميدانند كه وضع چگونه است و تصميم دارند كه براي ارزيابي و برداشت مردم تره خُرد نكنند و بگويند همين كه هست، و البته ميگويند سعي ميكنيم وضع را بهتر كنيم، ولي بايد بپذيريد. ولي در تحليل خوشبينانه فرض اين است كه ارزيابي واقعي مسوولان از وضع جامعه و مردم در اساس چندان هم بدبينانه نيست و گمان ميكنند كه اشاعه انتقادات، يا به قول خودشان سياهنمايي بيش از آنكه واقعيت داشته باشد، محصول تبليغات براندازان و بيگانگان از طريق فضاي مجازي است و آنان حقيقت را درباره ايران بازگو نميكنند. به همين علت هم در پي محدود كردن استفاده از اين فضا هستند. در اين يادداشت فرض خوشبينانه را تحليل ميكنم و رد و تأييد فرض بدبينانه را كنار ميگذارم. به نظر ميرسد كه علت بروز اين شكاف ميان نگاه مردم و مسوولان، پيروي آنان از دو رويكرد متفاوت جزيينگري و كلينگري نسبت به امور است كه نزد هر كدام وجود دارد. مسوولان در بسياري از موارد جزييات را ميبينند. آن هم جزيياتي كه مطلوب آنان است. گزارشهاي اداري زيردستان، سراسر آكنده از اين جزييات جذاب است. در توليدات صنعتي، در توليدات دارويي مثل واكسن، در مقالات علمي، در كاهش وابستگي به خارج، در خلاقيتهاي فردي يا گروهي، در موفقيتهاي نظامي، در اختراعات ويژه، در دستگيري افراد ضد امنيتي و... خلاصه در همه زمينهها ميتوان جزيياتي جالب توجه و حتي خوشحالكننده را يافت. به همين علت مسوولان نگاهي اميدواركننده پيدا ميكنند. در حالي كه براي مردم اين جزييات ذاتا اهميتي ندارد، آنچه كه مهم است كليت وضع جامعه است. كليتي كه محصول مجموعهاي از جزييات است. اجازه دهيد مثالي بزنم.
فرض كنيد كه قطاري در حال حركت به سوي جنوب باشد. مسوولان هدف خود را رفتن به شمال تعريف كردهاند و در داخل قطار به سوي شمال حركت ميكنند و مدعي رفتن به شمال هستند و درست هم ميگويند، ولي سرعت رفتن آنان به شمال بسيار كمتر از سرعت قطاري است كه به سوي جنوب ميرود. در نهايت هم به آخر قطار و بنبست ميرسند. يك ناظر بيروني به خوبي ميبيند كه قطار و هر كسي كه داخل آن است، در حال حركت به سوي جنوب است، ولي مسوولان حاضر در قطار ميبينند كه در حال حركت به سوي شمال هستند. اين دو نگاه هيچگاه به تفاهم نميرسند. براي مردم اختراعات و پيشرفت علم و مستقل شدن در توليد فلان كالا، يا فلان موفقيت موشكي و نظامي و... همه و همه هنگامي معنيدار و روشن است كه به بهبود زندگي آنان منجر شود و اگر وضع آنان را خوب نكند، هيچ كدام از اين موفقيتها ارزش مورد نظر را ندارد. به مثال قطار برميگرديم. حركت قطار به سوي جنوب همان تحريم است كه مسوولان آن را پيشفرض و اجتنابناپذير دانسته و واقعيت آن را ميپذيرند، در نتيجه در دل اين قطار هر چه به سمت شمال ميروند، آن را به معناي نزديك شدن به هدف كه رفتن به شمال است توصيف ميكنند، در حالي كه از نظر مردم، تحريم مفروض نيست. تحريم جزو بازي است و آنان را به سوي جنوب ميبرد. اين تفاوت نگاه غير قابل حل است. از نظر مردم مسوولان نميتوانند تحريم را مفروض و اجتنابناپذير بگيرند و از مردم بخواهند كه با اين فرض داوري و ارزيابي كنند. زيرا اين مساله و حل آن جزو وظايف حكومت است. نتيجه برآمده از اين دو نوع نگاه هم جالب است. اگر چهار وزارتخانه نيرو، نفت، ارتباطات و راه و شهرسازي را كه وزارتخانههاي زيرساختي هستند در نظر بگيريم، ميتوان گفت كه عملكرد آنان در مقايسه با بسياري از وزارتخانهها و نهادهاي ديگر مثبتتر بوده است، در واقع آنها در داخل آن قطار با سرعت بيشتري از ديگران به سوي شمال رفتهاند، ولي چون تحريم و مسائل آن از اراده آنان خارج است (قطاري كه به سوي جنوب ميرود)، مردم از اين وضعيت عملكردي اين وزارتخانهها نيز رضايت ندارند، چون سرجمع به سوي جنوب رفتهاند. مشكل برق كه اين روزها گريبان همه را گرفته و مردم را عصباني كرده است، نمونهاي از اين ادعا است. بعيد است كه بتوان مسوولاني قويتر از اين افراد نزد جناح اصولگرا جهت تصدي اين وزارتخانهها يافت، ولي وضعيت كنوني برق، آب، انرژي، راه و حمل و نقل و اينترنت، همگي ميتوانند نقطه ضعف مديريتي آنان تلقي شوند، در حالي كه روشن است، قطار را تحريم به سوي جنوب ميبرد و عملكرد مديران اجرايي در دل اين حركت به سوي جنوب بايد ارزيابي شود. مساله اصلي تغيير جهت قطار است. مسالهاي كه ظاهرا نميخواهد موضوع بحث قرار گيرد.