117 سال بعد از درگذشت آنتوان چخوف، نويسنده «باغ آلبالو»
رواي روزگارِ پرملال
صبا محمودوند
روز چهارشنبه، 15 جولاي 2021 مصادف با درگذشت آنتوان چخوف، پزشك، داستانسرا، نويسنده و نمايشنامهنويس پرآوازه روسي است. او نمايشنامه «باغ آلبالو» را در اواخر عمرش نوشت، زماني كه بيماري سل تقريبا او را از پاي درآورده بود. (1904) اين نمايشنامه را با روزي چهار خط نوشته است و يكي از بهترين آثار در دنياي ادبيات نمايشي است. در داستانهاي چخوف، خودِ حوادث نيست كه متاثرمان ميكند، بلكه نحوه بيان و تعبير اوست كه خواننده را تحتتاثير قرار ميدهد. بعد از آثار تولستوي و داستايفسكي، آنچه بر سر قهرمانان چخوف ميآيد از لحاظ تازگي و بداعت موضوع ما را دچار شگفتي نميكند، بلكه جان كلام داستانها و به عبارت ديگر ارجگذارياش به ارزش واقعي انسان است كه توجه ما را برميانگيزد.1 نمايشنامه، داستان رانفسكانا ليوبف آندره يونا، يك زن مالك و اشرافزاده روسي است كه به علت ورشكستگي مجبور به فروش باغ و ملكش ميشود و در زماني معين باغ آلبالو به فروش ميرسد. خريدار باغ، لوپاخين يرمولاي آلكسي يوويچ، شخصي دهقانزاده است. لوپاخين در پرده اول نمايشنامه، هنگامي كه منتظر ديدار با ليوبف آندره يونا است، ميگويد: «ليوبف آندره يونا درست پنج سال است در خارجه به سر برده، نميدانم حالا چه شكلي شده است... آدم خوب و سادهاي است. يادم ميآيد وقتي پسربچه پانزده سالهاي بودم، روزي پدر خدا بيامرزم كه در آن موقع در ده مغازه كوچكي داشت چنان مشتي به صورتم زد كه خون از دماغم بيرون زد. نميدانم دنبال چه كاري به ملك اربابي آمده بوديم. او مست بود. ليوبف آندره يونا آنطور كه حالا يادم ميآيد زن جوان و بسيار لاغري بود. مرا به دستشويي اتاق بچهها آورد و گفت: «گريه نكن دهاتي كوچولو تا وقتي بخواهي ازدواج كني خوب ميشود...» دهاتي كوچولو... درست است كه پدر من دهاتي بود ولي من حالا جليقه سفيد پوشيده و كفش زرد به پا دارم. گرچه حالا ثروتمند و پولدارم ولي وقتي فكر ميكنم ميبينم كه دهاتي هميشه دهاتي است.... مثلا الان اين كتاب را ميخواندم ولي چيزي از آن سر در نياوردم و خوابم برد.»2 درونفكني لوپاخين نه تنها در گفتار، بلكه در صحنهها و حركات اين نمايشنامه به وضوح قابل تشخيص است؛ به گفته فرويد در حالي كه فرافكني، نسبت دادن تكانههاي نامعقول به موضوعي بيروني است، درونفكني نوعي مكانيسم دفاعي است كه افراد از طريق آن، ويژگيهاي مثبت ديگران را در خودشان (ego) ادغام ميكنند. براي مثال امكان دارد يك نوجوان طرز رفتار، ارزشها يا سبك زندگي يك هنرپيشه سينما را درونفكني يا اختيار كند. اين نوع درونفكني به نوجوان احساس ارزشمندي كاذب ميدهد و احساس حقارت او را به حداقل ميرساند. افراد هميشه ويژگيهايي را كه به نظرشان با ارزش هستند و به آنها امكان ميدهند نسبت به خودشان احساس بهتري داشته باشند درونفكني ميكنند و لوپاخين با درونفكني سعي در كاهش حس كاذب حقارت كه در دوران كودكي در او شكل گرفته دارد و در پرده سوم نمايشنامه هنگامي كه لوپاخين باغ آلبالو را ميخرد، ادغام ويژگي ثروتمندي و ارباب بودن در او پديدار ميشود، ادغامي كه بيشك نميتواند عطشِ حس برتري و برطرف كردن عقدهها را بهطور كامل رفع كند، اما سرپوشي است به آنچه كه در درون نهفته است. رابطه انسان با زندگي در آثار چخوف هميشه در مركز توجه قرار دارد.3 و شخصيت اصلي معمولا با يافتن بينشي تازه، كاري هدفمند را آغاز ميكند، گويي شخصيت اينگونه معناي زندگي را يافته و قدمي در جهت تقويت آن بر ميدارد. در پرده پاياني نمايشنامه گايف به خواهرش (ليوبف آندره يونا) ميگويد: «پيش از فروش باغ آلبالو همگي مضطرب بوديم. رنج ميكشيديم. ولي بعد موقعي كه مساله به طور قطعي حل شد. همگي آرام شديم. حتي كمي هم خوشحال شديم. حالا من كارمند بانك شدهام. يك حقوقدان شدهام. گوي زرد را زدم به وسط! و تو ليوبا به هر حال راحتتر به نظر ميرسي.» ليوبف آندره يونا هم ميگويد: «بله، درست است. اعصابم آرام شده است.»4 در پايان نمايشنامه، مواجه شدن با ترسها موجب ازبين رفتن اضطراب و درد و رنجهاي غيرضروري ميشود. هنگامي كه با خطري در زمانِ حال مواجه ميشويم، ترس واقعي را تجربه ميكنيم. نفس (ego) باعث ميشود فكر كنيم كه در آينده در خطر خواهيم بود و اضطراب ناشي از اين تصور باعث درد و رنجهاي غيرضروري ميشود.5 نه تنها در اين نمايشنامه، بلكه در بيشتر آثار چخوف، ترس، اضطراب و ملال و غم باعث ميشود تا شخصيتها به بينشي تازه دست يابند، چخوف ميگويد: «آيا فكر ميكنيد اگر داستانتان ملالآور باشد خيلي بد است. ولي بايد بگويم كه اگر از هر پنج داستان يكي ملالآور نباشد، بايد خدا را شكر كرد. اين داستانهاي ملالآور نيستند كه بد هستند، بلكه بد، موقعي است كه ملالآور نوشته شوند.»6
1- مجموعه آثار آنتوان پاولويچ چخوف، ترجمه سروژ استپانيان، جلد اول، چاپ سوم (ويرايش دوم)، موسسه انتشارات توس، تهران، 1387.
2- نمايشنامه باغ آلبالو، آنتوان پاولويچ چخوف، ترجمه ناهيد كاشيچي، چاپ ششم، موسسه انتشارات جوانه توس، 1391.
3- مجموعه آثار آنتوان پاولويچ چخوف، ترجمه سروژ استپانيان، جلد اول، چاپ سوم (ويرايش دوم)، موسسه انتشارات توس، تهران، 1387.
4- نمايشنامه باغ آلبالو، آنتوان پاولويچ چخوف، ترجمه ناهيد كاشيچي، چاپ ششم، موسسه انتشارات جوانه توس، 1391.
5- نيروي حال، اِكهارت تُله، ترجمه آرش صدر، موسسه انتشارات شادن پژواك
6- نامهها، آنتوان چخوف، ترجمه ناهيد كاشيچي، موسسه انتشارات توس