• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4980 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۲۷ تير

نمايندگي مردم در ادوار مجلس و نگاه مرحوم محتشمي‌پور به مردم و ملت در گفت‌وگو با الياس حضرتي

پشت سر امام حركت مي‌كرد

الياس حضرتي نماينده ادوار مجلس شوراي اسلامي كه در دوره‌هايي با مرحوم سيد علي‌اكبر محتشمي‌پور در مجلس حضور داشته است و اكنون به عنوان مدير مسوول روزنامه اعتماد، يكي از افرادي است كه سابقه دوستي‌اش با حجت‌الاسلام علي اكبر محتشمي‌پور به سال‌هاي دور باز مي‌گردد؛ مودتي كه بعد از مجلس ششم، بيشتر شد تا جايي كه هر وقت حجت‌الاسلام محتشمي‌پور از نجف به تهران مي‌آمدند، همراه شماري از دوستان صبحانه‌اي ميهمان او مي‌شدند و در آن از وضعيت كشور و منطقه بحث و صحبت مي‌شد. الياس حضرتي درباره ايشان تعبير جالبي دارد؛ مي‌گويد چشمان خود را ببنديد و هر ويژگي ايده‌آلي كه درباره يك روحاني مي‌توانيد، تصور كنيد؛ همه اين ويژگي‌ها در آقاي محتشمي‌پور ظهور و بروز داشت. او ضمن ابراز تاسف از فقدان حجت‌الاسلام محتشمي‌پور گفت‌ كه او مي‌توانست منشأ اثر بيشتري باشد.

 

شما يكي از چهره‌هايي هستيد كه بيش از آنكه به‌لحاظ سياسي و سازماني به قرابت با آقاي محتشمي‌پور شناخته شويد، به دوستي با ايشان مشهور بوديد. اين دوستي و مقارنت از چه زماني آغاز شد؟

من با آقاي محتشمي‌پور قبل از نمايندگي مجلس در دوره سوم آشنايي داشتم. اين آشنايي به زماني برمي‌گشت كه من در دفتر سياسي سپاه و بعد هم دفتر مطالعات و تحقيقات جنگ بودم. دوستان ما مثل آقاي ظريفيان، مرحوم آقاي نخعي و تعدادي ديگر كه الان جاهاي مختلف هستند، به تفكر چپ شهرت داشتند و منظور هم چپ اسلامي بود نه چپ ماركسيستي؛ يعني آن زمان به جاي اينكه بگويند اصلاح‌طلب و اصولگرا، چپ و راست بود. ما مجموعه‌اي بوديم كه مطالبات، مسائل و موضوعات فكري چپ را دنبال مي‌كرديم. از همان زمان با شخصيت‌هايي مثل آقاي خوئيني‌ها و آقاي محتشمي‌پور و در راس همه شخص امام (ره) براي ما فوق‌العاده مهم بودند. هم ديدگاه‌هاي حضرت امام اهميت والايي داشتند و بالطبع ديدگاه ياران و افرادي كه به امام نزديك بودند؛ مانند آقاي مهدي كروبي. آقاي سيد محمد خاتمي آن موقع زياد مطرح نبود. ايشان در آن مقطع مدتي در روزنامه كيهان بودند و بعد به وزارت ارشاد رفتند و وزير ارشاد شدند. آقاي خاتمي هم بود، ولي ما بيشتر با آقاي محتشمي‌پور و آقاي كروبي محشور بوديم. در همين اثنا انتخابات مجلس سوم برگزار شد و من از حوزه انتخابيه رشت كانديدا شدم؛ زماني كه انتخاب شدم و به مجلس آمدم، بيشتر از گذشته با آقاي محتشمي‌پور مانوس شدم. البته پيش‌تر از اينها زماني كه آقاي محتشمي‌پور در لبنان سفير ايران بودند، از دور مسائل و مباحث‌شان را دنبال مي‌كرديم و به ايشان علاقه‌مند بوديم.

ايشان وزير كشور بود و ما در مجلس بوديم، اين ارتباط ادامه داشت و در مجلس به كارهايي كه ايشان داشت، كمك مي‌كرديم. بعد از آنكه آقاي‌ هاشمي‌رفسنجاني رييس‌جمهور شدند، ايشان را به عنوان وزير كشور انتخاب نكردند و سراغ كسان ديگر رفتند. ايشان هم مجله «بيان» را راه انداختند و باز ارتباط ما نزديك‌تر شد.

شما هم در «بيان» حضور داشتيد؟

من به جلساتي كه در مجله بيان برگزار مي‌شد، رفت و آمد داشتم. از آن زمان به بعد جلساتي شكل گرفت و حدود 10 تا 15 نفر از دوستان ما كه در «بيان» كار مي‌كردند يعني دبيران سرويس، سردبير يا معاون سردبير «بيان» بودند به روزنامه «بيان» رفتند و بعد هم كه روزنامه «بيان» توقيف شد، آن جلسات ادامه داشت و بيشتر در دفتر من تشكيل مي‌شد. حدود ده تا پانزده نفر از دوستان بودند؛ از جمله ذبيح‌الله صفايي نماينده اسدآباد كه فوت كردند؛ از آن جمع آقاي دوزدوزاني وهادي نخعي هم فوت كردند.

آقاي مبلغ، سينكي و طالب‌زاده هم از رفقايي بودند كه باهم بودند و كار مي‌كردند. اين سير آشنايي ما با آقاي محتشمي‌پور بود و تا همين اواخر هروقت ايشان از نجف مي‌آمد، آقاي حميد امامي يا آقاي سينكي تماس مي‌گرفتند كه حاج آقا از نجف آمده است يك جلسه‌اي تشكيل بدهيم. من هم ترتيب صبحانه مي‌دادم و دوستان مي‌آمدند و جمع مي‌شدند. درباره مسائل صحبت و تحليل مي‌كرديم. اين ارتباط ادامه داشت. گاهي هم اين جلسات در منزل خودشان در دارالزهرا تشكيل مي‌شد.

محصول شناخت شما از ايشان در ايامي كه به آن اشاره كرديد، چيست؟

آقاي محتشمي‌پور ويژگي‌هاي واقعي يك روحاني را دارا بود. شما هر چيزي كه در روياهاي‌تان، در ايده‌آل‌هاي‌تان براي يك روحاني مدنظر داشته باشيد را بگوييد؛ مثلا روحاني بايد درسش را خوب خوانده باشد؛ پرهيزكار و اهل تقوا باشد؛ خودساخته باشد؛ ساده‌زيست باشد؛ ذي‌طلبگي داشته باشد؛ به كمترين بسازد؛ كم‌توقع باشد؛ بي‌ادعا باشد؛ بينش‌ديني، نگرش و نگاه درست ديني داشته باشد و به تبع آن نگاه سياسي درستي داشته باشد. اهل عمل باشد؛ اهل ادعا نباشد؛ جدي باشد؛ اهل شوخي و مزاح‌هاي بي‌خود نباشد و اهل گعده‌هايي كه برخي از علما و غيرعلما دارند، نباشد. مواضع دقيق و روشن داشته باشد؛ روي مواضع دقيق و روشنش ايستادگي، پافشاري و مقاومت كند؛ براي مواضع خودش هزينه بدهد و در عين حال اهل تشخيص و تكليف هم باشد. اين ويژگي‌هاي يك روحاني ايده‌آل در ذهن ماست. همه اين ويژگي‌ها در آقاي محتشمي‌پور جمع بود. آقاي محتشمي‌پور به لحاظ سلامت اخلاقي، سلامت مالي و سلامت فكري نظير نداشت. اين شخص درست تربيت شده بود، به خاطر همين توفيق داشت. ايشان از دوران نوجواني خود را به نجف رساندند و در كنار حضرت امام بودند و مباحث ايشان را دقيق دنبال مي‌كردند. به‌رغم اينكه مواضع بسيار دقيق سياسي داشتند، ولي سعي مي‌كرد پشت سر امام حركت كند. در پاريس در كنار امام بود. بعد از انقلاب هم همين‌طور حضرت امام را همراهي كردند. مسووليت‌هايي را كه به عهده‌شان گذاشته شد را به‌خوبي انجام دادند؛ مثلا آن زماني كه مسووليت وزارت كشور را به عهده داشتند، وزير كشور مقتدري بودند. وزير كشور الان كاره‌اي نيست؛ الان وقتي وزير كشور مي‌خواهد به شوراي نگهبان برود، يك هفته قبل زنگ مي‌زند كه آقا! يك وقت بدهيد من بيايم و راجع به انتخابات صحبت كنم و بعد هم به او مي‌گويند: اين هفته نمي‌شود، دو هفته ديگر بياييد. وقتي آقاي محتشمي‌پور وزير كشور بود، شوراي نگهبان وقت مي‌خواست تا به ديدن‌شان برود و راجع به انتخابات صحبت كنند.

نمونه‌اش نامه ايشان به حضرت امام درباره شوراي نگهبان بود.

بله. ايشان در مجلس سوم با شوراي نگهبان بحث‌هاي جدي داشت و محكم ايستاد. كار به امام كشيد و حضرت امام آقاي انصاري را براي داوري گذاشت. آقاي انصاري هم داوري كرد و حق را به وزارت كشور و آقاي محتشمي‌پور داد. يعني زماني كه ايشان وزير كشور بود، شوراي نگهبان نمي‌توانست هر كدام از صندوق‌ها را مي‌خواست بالا و پايين كند يا دير باز كند يا زود باز كند يا باز نكند يا گزارش بدهد يا گزارش ندهد. اينها شوخي بود؛ چون آقاي محتشمي‌پور خودش مشكل نداشت، سالم بود و به آن صندلي، پست و مسووليت احتياجي نداشت، احساس مي‌كرد تا زماني كه آنجا هست بايد كارهاي خودش و مسووليت‌هاي خودش را دقيق و محكم انجام دهد.

نگاه ايشان به مردم چگونه بود؟

آقاي محتشمي‌پور هم اهل تفكر و انديشه بود و هم نگاه مردمي داشت و هم اينكه به نسبت حكومت مسووليتي روي دوشش احساس مي‌كرد. داستان 88 كه پيش آمد، زماني كه ايشان احساس مي‌كرد در هيچ جا به جوان‌ها و اصلاح‌طلبان جايي نمي‌دهند و همه مساجد را به روي‌شان بسته‌اند و حتي اجازه برگزاري مراسم دعاي كميل و ندبه در خانه‌هاي‌شان نمي‌دهند تا نشست‌هايي داشته باشند، درهاي حسينيه خودشان را باز كرد.

كه آن هم پلمب شد.

بله؛ زماني آمدند و حسينيه ايشان را پلمب كردند. ايشان آن موقع احساس كردند كشور دچار درگيري داخلي مي‌شود و به نظر من به خاطر همين ترجيح داد كه به نجف برود. احساس مي‌كردند اگر اينجا مي‌ماندند، بايد درگير شوند، اما به درگيري داخلي اعتقادي نداشت و آن را يك جنگ فرسايشي داخلي مي‌دانست؛ فلذا جزو كساني بود كه ترجيح داد در آن مقطع فاصله بگيرد و هجرت كند. هجرت معناي وسيعي دارد و ايشان هجرت را براي خيلي از افراد معنا كرد. البته آنجا هم بيكار نبودند و موسسه بيت امام(ره) را در نجف سر و سامان دادند و آنجا را به مركزيتي تبديل كرد و تا روز آخر هم مرتب مي‌آمدند و با شخصيت‌هاي مختلف ارتباط داشتند. ان‌شاءالله ايشان الگويي براي همه شخصيت‌هاي سياسي، علما و مخصوصا علمايي باشد كه ببينند يك روحاني هم مي‌تواند در مبارزات قبل از انقلاب و هم در مبارزات بعد از انقلاب و هم در مسووليت‌هاي اجرايي و هم در مسووليت‌هاي فكري باشد، ولي آلوده نشود و سالم بماند. فكر و انديشه سالم داشته باشد و ثابت‌قدم باشد. هر روز اعوجاج نداشته باشد و با جابه‌جايي قدرت و جابه‌جايي مسووليت‌هاي خودش يا ديگري مواضعش عوض شود.

ايشان ثبات داشتند؛ نه اهل افراط بودند و نه اهل تفريط. مي‌خواستند اساس نظام باقي بماند و نمي‌خواست نظام از هم بپاشد. از آن طرف انحرافات و اعوجاجات را برنمي‌تافت و مرتب با آنها برخورد مي‌كرد. نامه‌هاي محرمانه مي‌نوشت. من مطمئنم ايشان نامه‌هاي زيادي به مسوولان بالا نوشته است كه فوق‌العاده سري و محرمانه است و تا الان كسي متوجه نشده است؛ يعني اين‌طور نبود كه ديدگاه‌هاي خودشان را منتقل نكند.

گويا در مجلس ششم شما و آقاي محتشمي‌پور باهم وارد پارلمان شديد. ماجرا چه بود؟

ليست محوري انتخابات مجلس ششم براي جبهه مشاركت بود. آن زمان اوج محبوبيت جبهه مشاركت بود. آقاي سيدمحمد خاتمي راي آورده و رييس‌جمهور شده بود و كار حزبي هم كه به آقاي خاتمي وابسته بود، خيلي رونق داشت. در تهران هم معمولا در هر انتخاباتي يك تشكيلات و مجموعه‌اي گل مي‌كند و ليستش محور مي‌شود. آقاي محتشمي‌پور در ليست جبهه مشاركت بود. من هم در تهران كانديدا شدم، اما در ليست جبهه مشاركت قرار نگرفتم؛ يعني آقاي محمدرضا خاتمي با من صحبت كرد. ما با هم دوست بوديم. ايشان گفت ما در شوراي مركزي جبهه مشاركت مصوبه‌اي داريم مبني بر اينكه نماينده‌هايي كه الان مجلس هستند، اگر بيايند و در تهران كانديدا بشوند، ما در ليست نمي‌گذاريم؛ چون موجي ايجاد شده و خيلي از نماينده‌ها از شهرستان‌ها به تهران مي‌آيند تا نامزد شوند. ما هم براي اينكه جلوي اين موج را بگيريم، گفتيم در ليست قرارشان نمي‌دهيم تا شايد اين مانع باشد. اتفاقا مانع هم شد و خيلي‌ها به شهرستان خودشان برگشتند. به من هم گفتند اگر شما در رشت كانديدا بشويد، حتي براي گيلان هم با شما مشورت مي‌كنيم. من گفتم: نه تصميم گرفته‌ام و قطعا به تهران مي‌آيم و شما هم كار خوبي مي‌كنيد كه در ليست قرار نمي‌دهيد.

ما از ليست آنها افتاديم. من بعدابراي سخنراني به دانشگاه رفتم. آن زمان آقاي‌ هاشمي‌رفسنجاني هم براي مجلس ششم كانديدا شده بودند. نمي‌دانم دانشجو يا خبرنگاري بود كه آنجا از من پرسيد: نظر شما راجع به كانديدا شدن آقاي‌ هاشمي چيست؟ اصلاح‌طلب‌ها آن موقع مخالف كانديداتوري آقاي هاشمي‌رفسنجاني بودند. اكبر گنجي كتاب «عاليجناب سرخپوش» را نوشته بود. من به آن دانشجو يا خبرنگار گفتم: من سوابق مبارزاتي و قبل از انقلاب آقاي هاشمي‌رفسنجاني را تقديس مي‌كنم، مديريت ايشان در دوراني كه رييس‌جمهور بودند را قابل نقد مي‌دانم و با كانديدا شدن‌شان مخالف هستم و معتقدم كه ايشان شخصيت والايي دارند و الان نبايد به مجلس بيايند. شرايط براي كانديداتوري ايشان مناسب نيست و من نگرانم مردم همان برخوردي كه با آقاي ناطق داشتند، با آقاي هاشمي داشته باشند. فردايش هم روزنامه «بيان» آن زمان كه تيراژ خوبي هم داشت تيتر زد؛ الياس حضرتي: مردم در انتخابات همان برخوردي كه با آقاي ناطق داشتند، با آقاي هاشمي خواهند كرد. اين مصاحبه باعث شد كارگزاران هم ما را از ليست خودشان درآوردند.

ما وسط مانديم. البته بعدا ليستي تنظيم شد؛ يعني آقاي ماشاءالله شمس‌الواعظين و عيسي سحرخيز ليستي به نام روزنامه‌نگاران دادند. نام من و آقاي محتشمي‌پور بود. چون هم ايشان روزنامه داشت و من هم روزنامه‌نگار بودم و در روزنامه همبستگي كار كرده بودم. يادم نمي‌آيد هنوز «اعتماد» را گرفته بوديم يا نه، ولي ليست روزنامه‌نگاران موثر بود. تلاش‌هاي فردي من هم خيلي زياد بود. من خودم تمام ترك‌هاي تهران و گيلاني‌هاي تهران و ورزشكاران را بسيج كردم. در بين دانشجوها هم نفوذ خوبي داشتم. در راي‌گيري كه در دفتر تحكيم وحدت آن زمان داشتند، نفر دوم يا سوم شدم. در ليست دفتر تحكيم بودم. انتخابات تمام شد و من نفر بيست‌ ونهم تهران شدم و آقاي محتشمي‌پور نفر سي‌ودوم شد. آقاي منتجب‌نيا نفر بيست‌وششم يا بيست‌و هفتم ‌بود. آقاي هاشمي‌رفسنجاني نفر سي‌ام بود. دعوا شد. آقاي تاجزاده كه آن زمان معاون سياسي وزارت كشور بود، معتقد بود كه بايد آراي اكبر رحماني كه يك زمان استاندار تهران بود و در انتخابات نامزد شده بود، به دليل تشابه اسمي با اكبر هاشمي بهرماني به نام آقاي هاشمي‌رفسنجاني خوانده شود. دوباره صندوق‌ها را شمردند. تعدادي را باطل كردند و نهايتا من و آقاي رجايي از ليست خارج شديم. آقاي هاشمي نفر بيست و ششم شد. آقاي منتجب‌نيا و من بيرون آمدم. آقاي محتشمي‌پور و رحماني هم راي نياوردند و ما 4 نفر به مرحله دوم رفتيم تا از بين ما 2 نفر انتخاب شود.

يعني شما، آقاي محتشمي‌پور، آقاي منتجب‌نيا و آقاي اكبر رحماني؟

بله. از بين ما 4 نفر، من در تهران ارتباطات خيلي خوبي داشتم. انتخابات مرحله دوم هم ديگر آن شور و حال مرحله اول را ندارد و آن كسي كه ارتباطات و تشكيلات خوبي دارد، مي‌تواند راي بياورد. جبهه مشاركت هم گفت: چون هر 4 تا نيروهاي اصلاح‌طلب هستند، من ورود نمي‌كنم. كارگزاران هم گفت به ما ربطي ندارد. ما 4 نفر رقابت كرديم. من به بچه‌ها گفتم: من خودم كه هستم و هر قدر براي من تلاش مي‌كنيد، براي آقاي محتشمي‌پور هم تلاش كنيد. ما تمركز را روي تبليغ خودمان و آقاي محتشمي‌پور گذاشتيم. انتخابات انجام شد و من نفر اول و آقاي محتشمي‌پور هم نفر دوم از تهران شد و ما با دو ماه فاصله به مجلس رفتيم. وقتي به مجلس رسيديم تيرماه بود. در مجلس ششم با آقاي محتشمي‌پور بوديم. ايشان فعال بودند و با هم بحث مي‌كرديم. آقاي محتشمي‌پور ديدگاه‌هاي خودشان را داشتند. منتها در مجلس ششم مشكلي پيش آمد. مشكل اين بود كه محور كار دست جبهه مشاركت بود. آقاي كروبي ترمز تندروي بود و آقاي محتشمي‌پور هم همين كار را انجام مي‌داد. آقاي محتشمي‌پور هم كمك مي‌كرد كه اتفاق ويژه‌اي نيفتد؛ چون دوستان ما تندروي‌هايي شروع كرده بودند كه ما تا الان داريم تاوان مي‌دهيم. آقاي محتشمي‌پور تلاش زيادي كردند تا جلوي اين تندروي‌ها را بگيرند. ما در مجلس ششم هيات‌رييسه جبهه اصلاحات داشتيم كه شماري از شيوخ و بزرگان اصلاح‌طلب مانند آقاي سرحدي‌زاده، بهزاد نبوي، محمدرضا خاتمي و آقاي مرعشي در آن حضور داشتند. آن زمان من حزب همبستگي را داشتم و رييس فراكسيون حزب همبستگي بودم و آنجا نشست‌هايي داشتيم. آقاي محتشمي‌پور هميشه محور بود و تعداد زيادي از نمايندگان از ايشان حرف‌شنوي داشتند؛ ايشان هم تلاش مي‌كردند بين تندروي اين دوستان و تندروي‌هاي حكومت، تعادلي ايجاد كنند تا كار به بن‌بست نرسد.


  آقاي محتشمي‌پور به لحاظ سلامت اخلاقي، سلامت مالي و سلامت فكري نظير نداشت. اين شخص درست تربيت شده بود، به خاطر همين توفيق داشت. ايشان از دوران نوجواني خود را به نجف رساندند و در كنار حضرت امام بودند و مباحث ايشان را دقيق دنبال  مي‌كردند.

  آقاي محتشمي‌پور ويژگي‌هاي واقعي يك روحاني را دارا بود. شما هر چيزي كه در روياهاي‌تان، در ايده‌آل‌هاي‌تان براي يك روحاني مدنظر داشته باشيد را بگوييد؛ مثلا روحاني بايد درسش را خوب خوانده باشد؛ پرهيزكار و اهل تقوا باشد؛ خودساخته باشد؛ ساده‌زيست باشد؛ ذي‌طلبگي داشته باشد؛ به كمترين بسازد؛ كم‌توقع باشد؛ بي‌ادعا باشد؛ بينش‌ديني، نگرش و نگاه درست ديني داشته باشد و به تبع آن نگاه سياسي درستي داشته باشد. اهل عمل باشد؛ اهل ادعا نباشد؛ جدي باشد؛ اهل شوخي و مزاح‌هاي بي‌خود نباشد و اهل گعده‌هايي كه برخي از علما و غيرعلما دارند، نباشد. مواضع دقيق و روشن داشته باشد؛ روي مواضع دقيق و روشنش ايستادگي، پافشاري و مقاومت كند؛ براي مواضع خودش هزينه بدهد و در عين حال اهل تشخيص و تكليف هم باشد. اين ويژگي‌هاي يك روحاني ايده‌آل در ذهن ماست. همه اين ويژگي‌ها در آقاي محتشمي‌پور جمع بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون