بگذار دنيا در آتش بسوزد
مرتضي ميرحسيني
نرون هنوز هفده سالگي را تمام نكرده بود كه به فرمانروايي رسيد و حدود 14 سال، ابتدا زير نظر مادرش و دو سياستمدار كاركشته و بعد به تنهايي و خودسرانه حكومت كرد. دوران او نه براي دستاوردهايش در جنگ و سياست و هنر، كه براي شرارتها و ديوانگيهايش در تاريخ مشهور است. ميگويند پدرش كه مردي بدون قيد و بندهاي اخلاقي بود، در پاسخ به كساني كه تولد اين پسر را به او تبريك ميگفتند، ميگفت: «از من و زنم چيزي جز موجودي نفرتانگيز و فاجعهبار براي كشور در وجود نميآيد.»
تازه آن زمان كسي فكرش را هم نميكرد كه نرون به حكومت برسد. سالها بعد هم كه او دستور به قتل مادر خودش داد، زن خطاب به قاتلانش فرياد زد: «شمشيرتان را در رحم من فرو كنيد!» هجدهم جولاي سال 64 و در دهمين سال حكومت نرون يكي از مراكز بزرگ تفريحي شهر رُم به نام سيركوسماكسيموس آتش گرفت و شعلههاي آن خانهها و ساختمانهاي اطراف را نيز به كام
خود كشيد.
آتش محله به محله پيش رفت و مدام بزرگ و بزرگتر شد. نزديك يك هفته ادامه داشت، عده زيادي را كشت و نوشتهاند كه دوسوم شهر را هم نابود كرد. اين آتشسوزي- كه يكي از مشهورترين حوادث اينچنيني در تاريخ است- نرون را بدنامتر كرد و مثال ديگري شد از ديوانگيهاي او. سوئتونيوس در كتاب زندگي قيصرها مينويسد روزي كسي ضمن گفتوگويي عادي با نرون اين جمله را به يوناني به زبان آورد كه «وقتي من مُردم، بگذار دنيا در آتش بسوزد» و نرون در پاسخ به او گفت چه زيباتر كه بگوييم «تا وقتي من زندهام» و چنين نيز كرد.
كه او از شكل بناهاي قديمي شهر و خيابانها و كوچههاي تنگ و پرپيچوخم آن نفرت داشت و گاهي به اين فكر ميكرد كه شهر را كاملا ويران كند و آن را از نو بسازد. بعدها درباره اينكه اين آتشسوزي عمدي و نقشه نرون بوده ترديد كردند اما در آن زمان بيشتر رُميها مطمئن بودند كه اين كار زير
سر اوست.
«در واقع چندان آشكارا كه تني چند از كنسولهاي سابق وقتي در املاكشان به خادمان او مشعل و آتشگيرانه در دست برخوردند جلودارشان نشدند... شش روز و هفت شب ويراني بيداد ميكرد و مردم ناچار شدند در بناهاي تاريخي و آرامگاهها پناه بگيرند. در آن هنگام، گذشته از شمار بسياري خانههاي اشرافي و خانههاي سرداران قديم، همراه با غنايم جنگي كه هنوز اين خانهها را ميآراست، معابد خدايان نيز، كه پادشاهان روم و بعدها در جنگهاي پونيك و گل به خدايان نذر و تقديم كرده بودند و هر چيز ارزشمند و ماندگار كه از گذر ايام گزند نيافته بود در شعلهها سوخت و به هوا رفت.» خود نرون روي يكي از برجهاي بلند شهر ايستاده بود و آتشسوزي را تماشا ميكرد. لباس نمايش به تن داشت و مدام از زيبايي شعلهها حرف ميزد و گاهي هم آواز سقوط تروا
را ميخواند.
با اين وعده كه حكومت بعد از فرونشستن آتش، شهر را پاكسازي ميكند، دستور داده بود كه كسي به اجساد و خانههاي ويران نزديك نشود. اين دستورش هم خيرخواهانه نبود و مصمم بود تا اموال به جاي مانده از قربانيان را تصاحب كند. حتي از بازماندگان فاجعه -به زور- چند بار ماليات گرفت، برخي از ثروتمندترها را مجبور به دادن هداياي هنگفت كرد و به بهانه بازسازي پايتخت با خراجهاي سنگين «شيره ولايات ديگر را كشيد.»