در جستوجوي قهرمان
حسن لطفي
در اينكه زندگي گاليله هيچ شباهتي به زندگي اصغر فرهادي ندارد و زمانهاي كه در آن زيست ميكند شبيه دوران اين اخترشناس ايتاليايي نيست شكي نيست. اما نميدانم چرا از وقتي حاشيههاي پيرامون آخرين فيلمش (قهرمان) در جشنواره كن بر پرده سفيد افتاده و او در نشستها و مصاحبهها از اين فيلم و شرايط كشورش سخن گفته، احساس ميكنم در دادگاهي قرار گرفته كه با قاضيهايش همسو و يك نظر نيستند و فرهادي هر چه بگويد عدهاي ميتوانند با گفتههايش حكم محكوميت ذهني او را صادر كنند. عدهاي كه برخيشان انگار به دنبال قهرماني بيرون از پرده سينما ميگردند. قهرماني كه به جاي آنها حرفهاي بر زبان نيامدهشان را به زبان بياورد و از مسائلي بگويد كه برايشان دلچسب و دلخوش كننده است. البته اين يك سويه قضاوتي است كه قاضياني فراوان دارد. در سويه ديگر عدهاي رفتارهاي ديگري از اين هنرمند فيلمساز انتظار دارند. رفتارهايي كه قهرماني با شمايل و منش و باورهاي ديگري از خود نشان ميدهد. نميدانم در اين روزها حال و روز اين فيلمساز درجه اول كشورمان چگونه است. شايد در خلوتش، يكي (مثلا دستيارش) همانند آندره (يكي از شخصيتهاي نمايشنامه زندگي گاليله نوشته برتولت برشت) خطاب به او گفته باشد: بدبخت ملتي كه قهرمان ندارد و فرهادي هم مثل گاليله در همان نمايشنامه گفته باشد: بدبخت ملتي كه به قهرمان نياز دارد. البته در اينكه اين صحنه فقط در ذهن نويسنده اين مطلب رخ داده شكي ندارم. همان طور كه شك ندارم، كساني كه بدون ديدن فيلم قهرمان، در حرفهاي اصغر فرهادي به دنبال قهرماني بيرون از پرده ميگردند از او تعريفي مبتني بر ذهنيت و انتظارات خودشان دارند؛ انتظاراتي كه بخشي از آن برآمده از عكسالعملهاي فرهادي در دورههاي مختلفي است كه هنگام دريافت جوايز، صداي رساي جمعي كثير شد. شايد هم دليل اصلياش احساس نيازي است كه به قهرمان دارند. قهرماني كه فقط روي پرده سينما نباشد. اينكه ميگويم شايد به خاطر اين است كه ميتواند دلايل مهم ديگري هم داشته باشد. دلايلي كه هر چه هست نميتواند دليل قانع كنندهاي براي دور كردن اصغر فرهادي از باورهايش باشد. باورهايي كه پيش از همه نيازمند پذيرش اين باور است كه اصغر فرهادي در وهله نخست هنرمندي است كه روش و منش، گفتار و كردار هنري و غيرهنرياش را خودش مشخص ميكند. كسي نميتواند به او بگويد چگونه فيلم بسازد و چگونه بازيگر انتخاب كند. كسي نميتواند جاي او پشت تريبون قرار بگيرد و حرفهاي مورد نظر خودش را به جاي او به زبان بياورد. كسي... بگذريم بهتر است بيشتر از اين با حرفهاي برآمده از احساس و خودبرتربيني باعث رنجش بيشتر قهرمان سينماي ايران نشويم. درد رفتن امير نادري هنوز با تاريخ سينماي ايران و كساني است كه خودشان را از امير نادري علاقهمندتر به فيلم دونده ديدند.