• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4983 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۲ مرداد

در باب بي‌نسبتي «جشنواره تئاتر دانشگاهي» با دانشگاه و پيشنهادهايي براي تغيير سازوكار برگزاري

بيانيه‌خواني و آتراكسيون مي‌بينيم نه اجرا

عرفان ناظر

اكنون غبار بيست و سومين جشنواره بين‌المللي تئاتر دانشگاهي ايران فرونشسته است. دانشجويان با احساس خشم يا خرسندي در خانه‌هاي خويش ماوا كرده‌اند و در ذهن و عين به آينده چشم دوخته‌اند اما اين شادان و ناشادان نشسته در غبار هر دو در يك امر مشترك هستند: ابهام و هر يك مي‌خواهند كاري كنند؛ نمايشنامه‌اي بنويسند، كارگرداني كنند، صحنه‌اي بسازند و طرحي نو بيفكنند و به خشم‌ها و نااميدي‌هاي خود عينيت ببخشند.  آنان چنان خشمگین اند که آثارشان نه درام و اثر هنری، سیاسی بلکه بدل به بیانیه‌هایی شده است از برای ضدیتِ با فضای بسته.  دانشجويان در اين بيانيه‌خواني‌هاي صحنه‌اي، در اين آتراكسيون‌هاي تهييجي و تبليغي، براي توجيه خود نيز دستاويزهايي مي‌جويند: تظاهرات دانشجويان فرانسه در مه ‌1968، همراهي با اعتصاب كارگران، شجاعت در بيان تكراري‌ترين حرف‌هاي سياسي بر صحنه، همراهي با تحليل‌ها و قياس‌هاي اشتباهي كه يك بازيگر را با آيشمن مقايسه مي‌كند و مواردديگري از اين دست. ابهام بر ابهام افزوده مي‌شود و منتقدان تئاتر نيز كه جزو هيات انتخاب نهايي آثار بودند، به جاي تامل بر ساختار جشنواره و نسبتش با دانشگاه دچار سوءتفاهم هستند و تبديل آثار دانشجويان به بيانيه و آتراكسيون را نمي‌بينند و تنها راه‌حل‌شان اين است كه آراي داوران بايد شفاف باشد و داوران بايد در حضور دانشجويان اعلام راي كنند؛ يا آن بازيگر فرهيخته نيز از اين تبديل و استحاله اثر هنري به بيانيه دفاع مي‌كند و گويا، در ذهن خود، بيانيه‌هاي موجود را همان مانيفست انقلابي ماركس و انگلس مي‌پندارد كه كارگران را قهرمانان نوين تاريخ مي‌داند اما از بد حادثه، براي اين تحليلگران و مفسران ايدئولوژي‌زده چنين چيزي در آثار پديدار نمي‌شود و همه‌ چيز در ذهن مبسوط اين تحول خواهان بالقوه باقي مي‌ماند. همه ‌چيز يا سياه است يا سپيد و آرمان های انقلاب شان  -كه محدود به صدور بيانيه و استحاله دادن آثار دانشجويان به بيانيه است- نه در تاريخ ايران جاي دارد و نه در واقعيت پيچيده‌اي كه اكنون ايران را دچار چنين انسدادي كرده؛ بلكه آرمان‌هاي‌شان تنها در كتاب‌ها و آثار متفكران بزرگ انديشه چپ اروپايي يا امريكايي است؛ اما اين ابهام، نه تنها در ذهن و افق پيش‌رو، بلكه در ساختار جشنواره نيز وجود دارد. داوران بخش صحنه كه تخصص و صلاحيت داوري آثار در بخش‌هاي مختلف را ندارند - و تنها حسن‌شان اين است كه چهره‌هاي مشهوري هستند- براي نمايشنامه‌نويسي، طراحي صحنه و لباس، موسيقي، كارگرداني و ... تصميم مي‌گيرند. اما اين تنها مشكل نيست بلكه پيش‌تر نيز، در زمان انتخاب‌هاي اوليه آثار دانشجويان، ديده‌ايم كه انتخاب گراني با افكاري بس شگرف چنين تهييج مي‌كردند كه كتاب‌ها را دور بريزيد و عمل كنيد. حال وقتي تمام اين موارد را در كنار نحوه برگزاري جشنواره مي‌گذاريم که یکی از استادان دانشگاه آزاد و از مسوولان جشنواره - بنا به گزارشات دانشجویان- هتاکی می‌کنند و از اداره جمعي 100 نفره عاجز هستند؛ وقتي عاجزند كه در برابر خيل دانشجويان مشتاق پشت در مانده، حتي تلويزيوني بگذارند تا از ديدن تئاتر محروم نمانند؛ وقتي عاجزند كه سامانه فروش و تخصيص بليت تئاتر را برقرار سازند، ديگر جاي تعجب نمي‌ماند كه در اين فضاي غبار گرفته و مبهم، آنچه استقرار ندارد، خرد است و علمي كه خرد را عينيت بخشد. اين‌گونه است كه ما به جاي مشاهده اثر هنري كه موضوعش سياست است اغلب با آثاري روبه‌رو مي‌شويم كه سياست‌زده هستند و هنر را نه به مثابه هنرهاي زيبا و نه به عنوان فرمي سياسي فهم مي‌كنند و در نهايت امر بدل به بيانيه‌هاي ضعيفي مي‌شوند كه صرفا مي‌خواهند به گونه‌اي خشم و استيصال خود را ابراز كنند. در اين وضعيت، تئاتر سياست‌زده، تنها براي سازنده و سازندگانش كاركردي روانشناسانه دارد و آنان را لحظاتي در اين زمانه مبهم پرآشوب دچار آزادسازي ذهني مي‌كند. اما اينكه هنر سياسي باشد و موضوع خود را سياست، مناسبات قدرت و مفاهيمي از اين دست قرار دهد بايد ابتدا هنر باشد تا بتواند مكاني براي عينيت بخشيدن به موضوعات سياسي فراهم كند. از ياد نبريم آثاري چون «مرگ يزدگرد» نخست اثري هنري هستند و سپس بخشي از تاريخ سياسي ايران را در فرم هنر مورد پرسش قرار داده‌اند. اين پرسشگري يكي از نكاتي است كه در اغلب آثار دانشجويان ناپديد شده است؛ گويي همگان ناظران و پاسخگويان همه‌چيزداني هستند كه اكنون در بستر جشنواره و در سالن‌هاي تاريك تئاتر بايد پاسخ‌هاي گوهرين خود را آشكار كنند. جشنواره تئاتر دانشگاهي ايران كه بين‌المللي بودنش سال‌هاست به محاق رفته و نه ملي است و نه دانشگاهي؛ بدل به نمايش آتراكسيون‌هايي شده است كه تهييج و تبليغ را بر دانشگاهي بودن و علم‌گرايي ارجح دانسته‌اند. در اين ميان دانشگاهيان نيز خاموش هستند و در سكوت نظاره مي‌كنند؛ اما ابهام، با نظاره كردن از ميان نمي‌رود. 

مد   عاي اصلي اين گفتار اين است كه «جشنواره بين‌المللي تئاتر دانشگاهي ايران» با دانشگاه بي‌نسبت شده است. براي طرح اين مدعا ابتدا به مفهوم دانشگاه و علم مي‌پردازم و سپس طرحي را پيشنهاد مي‌كنم كه شايد بتواند با تغيير در ساختار و نحوه برگزاري جشنواره، امكان مناسبي را در اختيار دانشجويان و دانشگاهيان بگذارد. 
دانشگاه كه ترجمه‌اي است از واژه لاتيني تبار Unversity، از نظر واژه‌اي، دلالت بر وحدت (Uni) و تبديل شدن (Versus) دارد. به عبارتي ديگر دانشگاه مكاني است كه چندگانگي‌ها در آن به وحدت مي‌رسند؛ پس ضرورتا واجد تكثر است كه به طريقي بايد اين كثرت، وحدت پيدا كند يا در معنايي انضمامي بدل به امري واحد شود. اما آنچه تكثر را وحدت مي‌بخشد، چيست؟ علم است. علم به عنوان عامل وحدت بخش رشته‌هاي گوناگون. آنچه علم اغلب واجد آن بوده است را مي‌توان در چند مفهوم نشان داد: فرضيه، آزمايش، تجربه، تبيين، تئوري و در نهايت رويكردي انتقادي به خود و پيرامون خود. به زبان ساده، علم به عنوان يك ايده عينيت خود را از طريق اين اعمال نشان مي‌دهد و يكي از مهم‌ترين كاركردهايش اين است كه پيش‌فرض‌هاي موجود در عالم ذهن انسان را به پرسش كشد؛ از همين‌رو به قول متفكراني چون پوپر، كوهن و ... علم همواره به سوي آينده‌اي نامعلوم است و مي‌كوشد ابهام و عدم تعين را به عينيت و آشكارگي درآورد. با وجود علم است كه چندگانگي‌هاي مذكور مي‌توانند طرح پرسش و نسبت خود را با ديگر گونه‌هاي فكري و موقعيت‌هاي انساني بازتعريف كنند و در نتيجه در تاريخ استمرار يابند؛ اما علم در علوم دقيقه مانند رياضيات و در علوم انساني مانند فلسفه، علوم اجتماعي و هنر تفاوت‌هاي مهمي با يكديگر دارند. مهم‌ترين اين تفاوت‌ها، اين است كه پيش‌فرض‌ها در علوم انساني مطلق نيستند. از آنجا كه انسان موجودي است در تاريخ و در حال «شدن» و در جغرافيا، فرهنگ و انديشه‌هاي گوناگوني استقرار مي‌يابد، پس نمي‌توان حكمي قطعي و ترديدناپذيري نسبت به او روا داشت و اين حكم را به‌طور مطلق براي تمامي افراد انساني در نظر گرفت. علم در اين وضعيت، حركتي ديگر دارد و بايد تفاوت‌ها و شباهت‌ها را توامان براي انسان «حاضر در تاريخ» در نظر بگيرد و عالمان نيز بكوشند تا منطق‌هاي موجود در جهان ذهني و عيني چنين انساني را تبيين كنند. اين تبيين‌ها گاه حيطه‌هاي خطرناكي هستند، زيرا پيش‌فرض‌هاي انسان را متزلزل مي‌كنند و او را وامي‌دارند تا از عادات خود رها شود و آنچه زماني ناپيدا بود را ببيند و خود را بازتعريف كند. بر اين اساس، اگر فرض‌هاي پيشين را بپذيريم، مي‌توان گفت كه علم در علوم انساني براي تبيين روند هر دانش و مفهومي بايد زمينه و زمانه آنها را در نظر بگيرد و در نتيجه آنچه در ديگر كشورها و ديگر فرهنگ‌ها رخ مي‌دهد را معياري مطلق براي معنايابي و فهم رويدادها، براي مثال در تاريخ و فرهنگ ايران، قرار ندهد. در مثالي ساده‌تر، لازم است كه در نگاه علمي به تئاتر ايران، منطق رخدادهاي تئاتري در ايران موضوع انديشه و بررسي قرار گيرند و تئوري حاصل شده از اين بررسي، بايد مصداقي در تاريخ تئاتر ايران داشته باشد. علم مي‌خواهد منطق تحولات پديده‌هاي انساني را تبيين و تئوري‌پردازي كند. اگر دانشگاه مكاني است براي عينيت يافتن علم، پس جشنواره‌اي كه مي‌خواهد دانشگاهي باشد بايد كه به اين اصل مشترك دانشگاه (علم) پايبند بماند و آن را به عنوان امر بنيادين در نظر بگيرد.
بر اين اساس در نگاهي گذرا به تاريخ تئاتر و درام در ايران مي‌توان يك ايده تكرار شونده را مشاهده كرد كه به نظر مي‌رسد نمي‌توان بي‌توجه به آن به فهم درستي از منطق تحول درام و تئاتر در ايران دست يافت و آن اينكه، تئاتر و درام در ايران همواره سياسي بوده و هست. از يك سو با ورود درام و تئاتر به ايران، به عنوان پديداري مدرن مواجهيم كه برآمده از تحولات سياسي در زمانه نوين است و از سوي ديگر با موضوعات سياسي آشكاري كه فرم درام ايراني را تاكنون ايجاد كرده‌اند. درام و تئاتر در ايران برخلاف يونان و دوران مدرن غرب، نه ريشه آييني دارد و نه مبتني بر بازگشت به يونان‌مآبي است، بلكه از همان اوان مبتني بر سياست و مدرنيته آشكار مي‌شود. همچنين مهم‌ترين نمايشنامه‌هاي نوشته‌شده از «آخوندزاده» تا «رضايي‌راد» اين نكته را بر ما آشكار مي‌كنند كه موضوعات و مفاهيم سياسي - اعم از مفاهيمي چون قانون، عدالت، آزادي، سنت، تجدد، غرب‌ستيزي، شرق‌گرايي، باستان‌گرايي، منازعات طبقاتي، انقلاب، اصلاح ديني و...- حضور تاثيرگذاري در درام‌هاي ايرانيان دارند؛ به‌طوري كه مي‌توان گفت درام حول اين مفاهيم صورت مي‌يابد. آخوندزاده درام را امكاني براي متمدن ساختن (آشنا كردن با تمدن جديد غرب) ملت ايران مي‌دانست و رضايي‌راد درام را به مثابه امكاني براي تجربه، فهم مي‌كند. درام و تئاتر در نحوه بروز و ظهور تاريخي‌اش، بيش از آنكه با مسائل و مفاهيم ارسطويي يا ضد ارسطويي درام درگير باشد بيشتر با مفاهيم مذكور تنيده شده و فرم روايت و عينيت يافتن خود را در نسبت با آنها پيدا كرده است. اين نكته نشان مي‌دهد كه مفاهيم سياسي تقدم بر مفهوم امر زيبا دارند؛ بيهوده نيست اگر بگوييم كه درام و تئاتر در ايران ذاتا سياسي هستند و مفهوم تئاتر سياسي، آن‌گونه كه در غرب قرن 20 صورت‌بندي مي‌شود، تركيبي است مضاف. اگر چنين فرضي را بپذيريم، علم تئاتر در ايران ‌بايد به تبيين منطق تحول تئاتر در ايران بپردازد و چنين علمي نمي‌تواند تئاتر را از سياست، جدا در نظر بگيرد. طبيعتا اين امر، متفاوت است با تقليل آثار به بيانيه‌هاي سياسي و ايدئولوژي‌زده؛ بالعكس بايد به درام و تئاتر سياسي انديشيد و راهكاري براي تبيين و عينيت بخشيدن به آن يافت. 
جشنواره تئاتر دانشگاهي ايران براي آنكه بتواند با ايران و دانشگاه نسبت بيابد، لازم است كه رويكردي علمي به آثار داشته باشد و خط مفارق محكمي ميان خود و ديگر جشنواره‌هاي ملي و بين‌المللي ايجاد كند. بر اين مبنا اكنون پيشنهاد خود را براي دستيابي به فرمي ديگر از جشنواره تئاتر دانشگاهي ارايه مي‌كنم.
1-  ايران و دانشگاه موضوع اصلي جشنواره  باشند
چه بسيارند دانشجوياني كه اثري مي‌نويسند يا اثري از نمايشنامه‌نويسان غيرايراني را برمي‌گزينند و به هر دليلي تمايل دارند با بازنويسي، اقتباس و دراماتورژي، ايده‌هاي خود را روي صحنه به اجرا بگذارند اما طبيعتا به دليل كمبود آگاهي از موضوعات تاريخي و تكنيك‌هاي اجرايي، در فضايي انتزاعي و ناكارآمدي قرار مي‌گيرند. جشنواره مي‌تواند با به‌كارگيري افراد متخصص در مراحل شكل‌گيري ايده آثار دانشجويان، دخيل شود و آن ايده‌ها را در نسبت با ايران و وضعيت‌هاي تاريخي قرار دهد.
2- تخصص‌گرايي در عوامل انساني آثار
اغلب آثار نمايشي كه در بخش اصلي جشنواره حضور مي‌يابند، متشكل از نمايشنامه‌نويس، كارگردان، بازيگر و طراح صحنه و لباس هستند. لازم است به منظور توجه به تخصص‌گرايي و گرايشات موجود در رشته تئاتر، دانشجويان در جايگاه ويژه خود قرار گيرند و با يكديگر در ساختن اثر هنري تعامل داشته باشند. براي مثال فردي كه كارگرداني مي‌كند لازم است دانشجوي گرايش كارگرداني باشد يا تجربياتي در اين زمينه داشته باشد؛ ديگران نيز به همين ترتيب. 
3- روزآمد شدن بخش‌هاي جشنواره 
با توجه به علاقه روزافزون دانشجويان و اساتيد به پژوهش‌هاي بينارشته‌اي و تعدد زمينه‌هاي اجرا، به نظر لازم مي‌رسد كه اجراهاي جشنواره به بخش صحنه‌اي محدود نباشد و در زمينه‌هايي چون تئاتر كاربردي، پرفرمنس، تجربي تمهيدات لازم انديشيده و براي هريك بخش‌هاي مجزايي در نظر گرفته شود كه مجزا از ديگر بخش‌ها مورد ارزيابي قرار گيرند. لازم به ذكر است كه با اضافه كردن بخش‌هايي همچون پرفرمنس كه ماهيتي بينارشته‌اي دارد، مي‌توان دانشجويان دانشكده‌هاي تجسمي را نيز به مشاركت طلبيد و حيطه نفوذ تئاتر و اجرا را گسترده كرد. 
4- تبيين مفاهيم آثار 
هر اثر راه‌يافته به جشنواره داراي مفاهيم يا مفهوم بيناديني است؛ مفاهيمي كه سياسي، اجتماعي، روانشناسي يا... هستند. اين مفاهيم چگونه عينيت مي‌يابند و مورد تفسير قرار مي‌گيرند؟ براي مثال در جشنواره گذشته، آثاري را شاهد بوديم كه خشونت و استبداد مفاهيم مندرج در آنان بودند. متاسفانه به دليل عدم دقت در تحليل مفاهيم و ناتواني در عينيت بخشيدن به آنها، ايده اصلي آثار نيز به بيراهه رفت؛ به‌طوري كه خشونت و مرگ‌آوري «ريچارد سوم» به قتل از طريق بوسه فروكاسته شد يا روايت درد جسماني‌اي كه مستبد بر قرباني خود وارد مي‌آورد و بدن او را مثله مي‌كند به پاشيدن چند قطره رنگ سياه استحاله يافت. مفاهيمي كه بر بدن اثر مي‌گذارند و روي آن عينيت مي‌يابند در فضاي صحنه‌ بي‌اثر مي‌شوند. اين نشان مي‌دهد كه معنا و چگونگي مفاهيم در آثار دانشجويان بايد مورد بررسي قرار گيرند و راه‌هاي اجرايي براي عينيت بخشيدن به مفاهيم به آنان پيشنهاد شود. از همين‌رو حضور مشاوري كه بتواند موضوعات تئوريك آثار و در نهايت نحوه اجراي آنها را پيشنهاد دهد، لازم و ضروري است و مي‌تواند دانشجو را از تحليل و اجراي ناقص دور كند.
5- اجراي آثار 
اجراي آثار دانشجويان نبايد محدود به اجراي يك الي دو ساعته شود. پيشنهاد مي‌شود پس از اجراي اثر و پس از مدتي استراحت، عوامل گروه (نمايشنامه‌نويس، كارگردان، بازيگر و ...) بر صحنه حضور يابند و در حضور تماشاگران فضايي همچون لابراتوار ايجاد شود و عوامل گروه زير نظر فردي متخصص به رفع اشكالات در بازيگري و كارگرداني و... بپردازند. چنين فرد متخصصي مي‌تواند براي مثال به شيوه خود و بر اساس ايده كارگردان اثر، صحنه يا صحنه‌هايي از نمايش را در حضور تماشاگران كارگرداني كند و آموزش و پيشنهادهاي اجرايي لازم را به هنرمندان دانشجو ارايه دهد. 
6- نقد و بررسي آثار 
حضور منتقدان با رويكردهاي متعارض مي‌تواند آثار دانشجويان را مورد سنجش قرار دهد. پيشنهاد مي‌شود كه برگزاري اين جلسات به صورت تعاملي با دانشجويان صورت بگيرد و نظر آنان نيز مطرح و شنيده شود. 
7- انتخاب بازبين‌ها و داورها 
اين هيات‌ها ‌بايد متشكل از افرادي باشند كه در زمينه‌هاي تئوريك و عملي صلاحيت علمي و دانشگاهي دارند و بر مبناي ايده‌هاي دانشجويان و در جهت كمك به پرورش و تحقق يافتن آن ايده‌ها اقدام به انتخاب آثار كنند. داوران جشنواره، در هر مرحله، مي‌توانند با پيشنهاد دبيرخانه جشنواره و با راي‌گيري از دانشجويان انتخاب شوند. 
8- بررسي و تبيين آثار
جشنواره مي‌تواند نه تنها به عنوان امكان ارايه آثار دانشجويان بلكه پلي ميان دانشگاه و دانشجو نيز باشد. پيشنهاد مي‌شود با كمك اعضاي انجمن‌هاي تخصصي در دانشكده‌هاي تئاتر، گزارشي تحليلي از آثار دانشجويان تهيه و نتيجه اين گزارش‌ها براي مديران گروه دانشكده‌هاي تئاتر ارسال شود. بدين طريق مديران گروه و اساتيد و مدرسان دانشكده‌ها از نقاط ضعف و قوت آثار دانشجويان و نيز موضوعات و مسائل آنها بهتر آگاه مي‌شوند و مي‌توانند براي بهتر شدن برنامه‌هاي درسي و كلاسي خود از اين گزارش‌ها سود جويند. 
9- كارگاه‌هاي مربوط به علوم انساني و اجتماعي
با توجه به علايق دانشجويان به موضوعاتي كه جداي از هنرهاي زيبا هستند و همچنين رشد چشمگير مباحث بينارشته‌اي در دانشكده‌هاي تئاتر و نيز روند تاريخي تئاتر در ايران كه همواره با موضوعات سياسي و اجتماعي پيوند داشته است، برگزاري كارگاه‌هاي تئوريك در باب مفاهيم بنيادين سياسي و اجتماعي و نسبت آنها با هنر و به خصوص تئاتر ضروري مي‌نمايد. از سوي ديگر، با دعوت از اساتيد و پژوهشگران علوم انساني و اجتماعي، جشنواره مي‌تواند در جلب نظر دانشجويان ديگر رشته‌ها به تئاتر سودمند واقع شود. 
پيشنهادات فوق الزاما بكر و نوآورده نيستند. برخي از آنها در دوره‌هاي پيشين اجرا شده‌اند و برخي ديگر نه. هدف تنها طرح  موضوعي است بنيادين از براي تصديق و تعريف منافع عمومي دانشگاهيان. 

 


   در اين وضعيت، تئاتر سياست‌زده، تنها براي سازنده و سازندگانش كاركردي روانشناسانه دارد و آنان را لحظاتي در اين زمانه مبهم پرآشوب دچار آزادسازي ذهني مي‌كند. اما اينكه هنر سياسي باشد و موضوع خود را سياست، مناسبات قدرت و مفاهيمي از اين دست قرار دهد بايد ابتدا هنر باشد تا بتواند مكاني براي عينيت بخشيدن به موضوعات سياسي فراهم كند. از ياد نبريم آثاري چون «مرگ يزدگرد»  نخست اثري هنري هستند و سپس بخشي از تاريخ سياسي ايران را در فرم هنر مورد پرسش قرار داده‌اند. اين پرسشگري يكي از نكاتي است كه در اغلب آثار دانشجويان ناپديد شده است؛ گويي همگان ناظران و پاسخگويان همه‌چيزداني هستند كه اكنون در بستر جشنواره و در سالن‌هاي تاريك تئاتر بايد پاسخ‌هاي گوهرين خود را آشكار كنند. جشنواره تئاتر دانشگاهي ايران كه بين‌المللي بودنش سال‌هاست به محاق رفته و نه ملي است و نه دانشگاهي؛ بدل به نمايش آتراكسيون‌هايي شده است كه تهييج  و تبليغ را بر دانشگاهي بودن و علم‌گرايي  ارجح  دانسته‌اند. در اين ميان دانشگاهيان نيز خاموش هستند و در سكوت نظاره مي‌كنند؛ اما ابهام، با نظاره كردن از ميان نمي‌رود.
   بر اين اساس در نگاهي گذرا به تاريخ تئاتر و درام در ايران مي‌توان يك ايده تكرارشونده را مشاهده كرد كه به نظر مي‌رسد نمي‌توان بي‌توجه به آن به فهم درستي از منطق تحول درام و تئاتر در ايران دست يافت و آن اينكه، تئاتر و درام در ايران همواره سياسي بوده و هست. از يك سو با ورود درام و تئاتر به ايران، به عنوان پديداري مدرن، مواجهيم كه برآمده از تحولات سياسي در زمانه نوين است و از سوي ديگر با موضوعات سياسي آشكاري كه فرم درام ايراني را تاكنون ايجاد كرده‌اند. درام و تئاتر در ايران برخلاف يونان و دوران مدرن غرب، نه ريشه آييني دارد و نه مبتني بر بازگشت به يونان‌مآبي است، بلكه از همان اوان مبتني بر سياست و مدرنيته آشكار مي‌شود. همچنين مهم‌ترين نمايشنامه‌هاي نوشته‌شده از «آخوندزاده» تا «رضايي‌راد» اين نكته را بر ما آشكار مي‌كنند كه موضوعات و مفاهيم سياسي - اعم از مفاهيمي چون قانون، عدالت، آزادي، سنت، تجدد، غرب‌ستيزي، شرق‌گرايي، باستان‌گرايي، منازعات طبقاتي، انقلاب، اصلاح ديني، رهايي‌بخشي و...- حضور تاثيرگذاري در درام‌هاي ايرانيان دارند؛ به‌طوري كه مي‌توان گفت درام حول اين مفاهيم صورت مي‌يابد.
   بيهوده نيست اگر بگوييم كه درام و تئاتر در ايران ذاتا سياسي هستند و مفهوم تئاتر سياسي، آن‌گونه كه در غرب قرن 20 صورت‌بندي مي‌شود، تركيبي است مضاف. اگر چنين فرضي را بپذيريم، علم تئاتر در ايران بايد به تبيين منطق تحول تئاتر در ايران بپردازد و چنين علمي نمي‌تواند تئاتر را از سياست، جدا در نظر بگيرد. طبيعتا اين امر، متفاوت است با تقليل آثار به بيانيه‌هاي سياسي و ايدئولوژي‌زده؛ بالعكس بايد به درام و تئاتر سياسي انديشيد و راهكاري براي تبيين و عينيت بخشيدن به آن يافت. جشنواره تئاتر دانشگاهي ايران براي آنكه بتواند با ايران و دانشگاه نسبت بيابد، لازم است كه رويكردي علمي به آثار داشته باشد و خط مفارق محكمي ميان خود و ديگر جشنواره‌هاي ملي و بين‌المللي ايجاد كند. بر اين مبنا اكنون پيشنهاد خود را براي دستيابي به فرمي ديگر از جشنواره تئاتر دانشگاهي ارايه مي‌كنم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون