ضمن خدمت
جواد ماهر
گاهي آموزش و پرورش، دوره ضمن خدمت براي ما معلمها برگزار ميكند. تا زماني كه كلاس و استادي بود در دورههايي كه نياز داشتم شركت ميكردم و فعال و بانشاط و يادگيرنده بودم. مثل يك دوره «هنرهاي نمايشي» كه خيلي خوب بود و در مدرسه به كارم آمد. آموزش و پرورش مدتي است دوره ضمن خدمت مجازي برگزار ميكند. دورههاي مجازي آموزش و پرورش معمولا تكراري و خستهكننده است. متن يا فيلمي ميگذارند و تمام. الان ضمن خدمت «زندگي عاقلانه و آگاهانه در دنياي رسانهاي» در حال برگزاري است. برخي آموزشدهندهها استاد يا كارشناس از بيرون آموزش و پرورشاند و حرفهايي كه ميزنند با وجود مدرك بالايشان براي منِ معلم پيش پا افتاده است، ضمن اينكه آموزش، تعاملي نيست، يكطرفه است. پرسش و پاسخ و بحث و تكليفي در كار نيست. آزموني كه ميگيرند هم غيرطبيعي است. همه پرسشها چند گزينهاي است. پاسخ برخي پرسشها با گزينه «هيچ كدام» آغاز ميشود. از آموزش و پرورش كه متولي آموزش رسمي كشور است چنين دورهاي پذيرفته نيست. به عنوان يك معلم از شركت در چنين دورههايي حرصم درميآيد، به همين خاطر در خيلي از دورهها شركت نميكنم و ترجيح ميدهم مهارتهاي موردنيازم را از جاي ديگري به دست آورم. مثل دانشآموزاني كه با وجود كلاس زبان در مدرسه به آموزشگاههاي زبان ميروند. اينطور ضمن خدمت برگزار كردن آسيب ديگري هم دارد. معلمهايي كه براي ارتقا به اين ضمن خدمتها نياز دارند به تقلب روي ميآورند. مثلا برخي پول ميدهند تا كسي به جايشان آزمون بدهد. يا گروهي و از روي دست هم آزمون ميدهند. خيلي از معلمها از اين دام فرارياند، چون نميخواهند رطب خوردهاي باشند كه دانشآموزش را نهي رطب ميكند. يك دوره آموزشي به دور از تازگي و بازي و شادي و هيجان چنين نتيجههاي بدي به همراه دارد. بزرگ و كوچك هم نميشناسد. به عنوان يك معلم، شركت در چنين دوره بيكيفيتي را مصداق مثل «ادب از كه آموختي» ميدانم و تلاش ميكنم با دانشآموزانم در مدرسه چنين رفتاري نكنم.