شهاب شهسواري
سفر مصطفي كاظمي، نخستوزير عراق به واشنگتن و ديدار و گفتوگوي او با رييسجمهور امريكا، بعد از ماهها گمانهزني در مورد سرنوشت نظاميان امريكايي در عراق، به بيانيهاي منجر شد كه عمدتا از سوي جناحهاي سياسي و رهبران عراق با استقبال مواجه شد. امريكا وعده داده است كه تا پايان سال جاري ميلادي همه نيروهاي رزمي خود را از عراق خارج كند. حسن داناييفر، سفير پيشين ايران در عراق اين اتفاق را مبارك ميداند و اميدوار است كه به تدريج همه نيروهاي امريكايي از غرب آسيا و خاورميانه خارج شوند، البته او معتقد است كه همچنان ابهاماتي در مورد تعهدات امريكا به خروج نظامي كامل از عراق وجود دارد. او اين رويه را نتيجه تغيير استراتژي عمومي دفاعي امريكا به سمت اقيانوس آرام ميداند. به گفته داناييفر، امريكاييها بهرغم صرف تريليونها دلار و دو دهه دخالت نظامي، نتوانستهاند تغييرات مورد نظرشان را در منطقه غرب آسيا تحميل كنند و حالا با بيرون رفتن آنها، كشورهاي منطقه مسير جديدي را براي همگرايي و همكاري آغاز ميكنند. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با حسن داناييفر، سفير پيشين ايران در عراق مطالعه ميكنيد.
سفر نخستوزير عراق به امريكا قرار بود سرنوشت نهايي حضور نظامي امريكا در عراق را مشخص كند. فكر ميكنيد نخستوزير عراق موفق شد در اين سفر به اهداف مورد نظرش دست پيدا كند و آيا نتايج اين مذاكرات منافع و مصالح ملت عراق را تامين كرده؟
سفر مصطفي كاظمي، نخستوزير عراق از جمله سفرهاي ديپلماتيك مهمي بود كه در طول دو ماه گذشته زمينهسازيهاي تبليغاتي زيادي براي آن انجام شده بود و هر ناظر و كارشناسي كه مسائل عراق را دنبال ميكرد، منتظر بود تا نتايج اين سفر مهم روشن شود. آنچه بيان شد، خروج تمامي نيروهاي رزمي امريكايي از عراق تا پايان سال جاري ميلادي است. براساس بيانيه دو طرف اعلام شده نيروهاي آموزشي و نيروهايي كه براي مبارزه با داعش حضورشان ضروري است، در عراق باقي خواهند ماند. در عراق اكثر جريانهاي سياسي و روساي مقننه، مجريه، سران احزاب و جناحهاي سياسي اين نتيجه را به عنوان يك دستاورد بزرگ در روابط ميان عراق و امريكا ارزيابي كردند و واكنش مثبتي به آن نشان دادند. البته ابهامي در مورد اين بيانيه وجود دارد، بخش آموزش نظاميان عراقي كاملا روشن است و اينكه نيروهايي با هدف آموزش ارتش عراق در خاك اين كشور باقي بمانند، مساله چنداني هم ندارد. اما اشاره به باقي ماندن نيروهاي ضروري براي مبارزه با داعش، جاي ابهام و تفسير دارد. اينجا سوال پيش ميآيد كه آيا قرار است تعدادي از نيروهاي امريكايي در عراق به بهانه مبارزه با داعش باقي بمانند؟ آيا اين نيروهاي رزمي يا به قول عراقيها قتالي هستند؟ اين موضوع در بيانيه مشترك طرفين به درستي روشن نشده است كه مقصود از نيروهاي ضروري براي مبارزه با داعش چيست. هر چند اين احتمال وجود دارد كه بند مذكور مربوط به اشتراكگذاري اطلاعاتي ميان دو كشور باشد و نيروهاي اطلاعاتي در بخش مبارزه با داعش در عراق باقي بمانند. در نشست خبري دوجانبه، جو بايدن، رييسجمهور امريكا به اين قضيه اشاره كرد كه يكي از اهداف امريكا كمكهاي اطلاعاتي به عراق براي مبارزه با تروريسم است. اينجا همانگونه كه عرض كردم محل ابهام در توافق خروج نيروهاي رزمي امريكا از خاك عراق است. اگر تنها وظيفه نيروهاي باقي مانده آموزش نيروهاي مسلح عراق و تامين اطلاعات باشد، حرفي نيست، اما اگر قضيه باقي ماندن تعدادي از نيروهاي رزمي به بهانه مبارزه با داعش باشد، اصل موضوع و اصل توافق كاملا زير سوال ميرود. در واقع توافق به اين معنا خواهد بود كه «از عراق خارج ميشويم، اما...» اگر به معناي ماندن باشد، آن وقت حاشيه از متن بزرگتر ميشود. اگر اين ابهام برطرف و مشخص شود كه نيروهاي امريكايي بدون شرط و انقلت خاك عراق را ترك ميكنند، گام بسيار مثبت و خوبي است كه از سوي دولت عراق برداشته شده است و ما اين رخداد را به آنها تبريك ميگوييم و منتظريم كه امريكاييها هر چه زودتر از منطقه غرب آسيا خارج شوند و منطقه را به اهلش و كشورهاي منطقه بسپارند، چراكه كشورهاي منطقه خودشان بهتر از هر نيروي خارجي ميتوانند امنيت را در منطقه فراهم كنند.
اما اگر آن ابهام باقي بماند و نهايتا امريكاييها به بهانهاي بخشي از نيروهاي رزمي خود را در عراق نگه دارند، انگيزه آنها چيست؟ امريكاييها، افغانستان را ترك ميكنند، عربستان سعودي را ترك ميكنند، انگيزهشان از ماندن در عراق چه خواهد بود؟
من همين چند هفته پيش در يادداشتي براي روزنامه اعتماد نوشتم كه اخيرا رييس ستاد مشترك نيروهاي مسلح امريكا اعلام كرده بود كه ما مجددا بايد به دريا بازگرديم، انگيزه اصلي و عمده امريكاييها براي ترك كشورهاي منطقه است. اين استراتژي پيش روي نظامي امريكاست. آنها معتقدند كه نزديك به دو دهه در بيابانها سرگردان بودند و هيچ دستاوردي نداشتند. اين دو دهه يك انحراف در بنيان استراتژي نظامي و دفاعي ايالات متحده امريكا بود. سياستگذاران دفاعي امريكا از اين موضوع انتقاد ميكنند و انتقاد درستي هم هست. آنها نزديك به دو دهه در بيابانها و سرزمينهاي ناشناخته آواره شدند و به قول دونالد ترامپ، رييسجمهوري پيشينشان بيش از 7000 ميليارد دلار هزينه كردند. آخر هم نتوانستند به اهداف مورد نظرشان برسند و اگر هم به يك هدفي رسيدند، بلافاصله ضرر بزرگتري به آنها وارد شد. آسيب و ضرر بزرگي كه امريكاييها در اين دو دهه ديدند، بزرگتر و قدرتمندتر شدن چين و فرصت پيدا كردن روسيه براي توسعه نفوذ بينالمللياش بود. اين آسيب بزرگ باعث شده است كه بهرغم اين ميزان وقت و نيرو و هزينه، احساس ناكامي كنند. تئوري بازگشت به دريا، امروز رويكرد محوري استراتژي دفاعي امريكاست. هدف اين است كه نيروهاي امريكايي به اقيانوس آرام و منطقه پاسيفيك و مناطق نزديكتر به مرزهاي غربي امريكا برگردند و به مشكلات و اختلافات پيرامون چين، ژاپن، كرهجنوبي، فيليپين و مناطقي كه امنيت ملي امريكا را مستقيما تهديد ميكند، اهتمام بورزند.اما اگر قرار باشد بخشي از نظاميان امريكايي در خاك عراق بمانند، در واقع به عنوان يك سرپل و به عنوان يك نقاط اتكا براي بازگشت در صورت ضرورت محسوب ميشود. اينكه ميپرسيد اگر نيروهاي رزمي امريكا در خاك عراق بمانند با خروجشان از ديگر كشورها مغايرت دارد، پاسخ من اين است كه تصادفا اينگونه نيست، همين ميزان نيرو هم قرار است به نوعي در افغانستان و بخشها يا پايگاههايي دراختيار امريكاييها باقي بماند. البته من معتقدم كه نهايتا اين مكانها دراختيار امريكا باقي نخواهد ماند، نه در عراق و نه در افغانستان، چراكه مسير و روند جريانها به سود امريكاييها نيست. نهايتا امريكاييها برنامههايي براي تغيير آرايش سرزميني نيروهاي خودشان دارند و اگر جايي نيرويي را پشت سر باقي بگذارند، به عنوان يك اقدام احتياطي و براي بازگشت در صورت ضرورت خواهد بود.
دولت امريكا خروج نظاميانش را به زمستان موكول كرده، پيش از اين تاريخ در مهر ماه سال جاري قرار است انتخاباتي در عراق برگزار شود. فكر ميكنيد از آنجا كه امريكاييها اطمينان ندارند، انتخاب مردم عراق در انتخابات پيشرو چه خواهد بود و چه جريانهايي را انتخاب ميكنند، آيا اجازه خواهند داد كه انتخابات بهموقع برگزار شود و آيا توطئههايي در پيش نخواهد بود كه جلوي برگزاري انتخابات را بگيرند؟
اين سوال بسيار مهمي است. دو نگراني در مورد انتخابات اكتبر عراق وجود دارد؛ يكي مساله احتمال به تعويق افتادن انتخابات است و ديگري اين است كه تقلب در انتخابات صورت بگيرد. به نظر ميرسد كه امريكاييها و برخي كشورهاي اروپايي با دخالتهاي خودشان در پرونده عراق تلاش ميكنند كه يكي از اين دو اتفاق رخ بدهد. اما در مذاكراتي كه ميان بايدن و كاظمي در واشنگتن ديسي برگزار شد، دستكم رييسجمهور امريكا بر اهميت برگزاري انتخابات در موعد مقرر تاكيد كرد كه نشانه مثبتي محسوب ميشود و اين اميدواري را ايجاد كرد كه امريكا قصد ندارد جلوي برگزاري به موقع انتخابات در عراق را بگيرد. به علاوه همه اين مسائل فراموش نكنيم كه اين «دستاورد بزرگ ملي» بخت نخستوزيري مجدد آقاي كاظمي را هم افزايش ميدهد.
يعني ممكن است آقاي كاظمي زير قولش بزند و در انتخابات نامزد شود؟
در عالم سياست هيچ چيز غيرممكن نيست، در سياست كسي نميتواند مطلق حرف بزند و به ويژه در پروندههاي خاص و شرايط ويژه، ادعاهاي مطلق روا نيست، شرايط ممكن است تغيير كند و ارادهها و انگيزهها ممكن است تا زمان انتخابات عوض شود.
بخش مهمي از نيروهاي امريكايي در اقليم كردستان عراق مستقر بودند، تصور ميكنيد كه اين تصميم براي خروج تغييري در وضعيت اقليم ايجاد ميكند؟
تصميمي كه گرفته و بيانيهاي كه صادر شده است كل عراق را شامل ميشود. ابهامي هم كه عرض كردم در مورد ماندن تعدادي نيروهاي رزمي به بهانه مبارزه با داعش، آن هم ارتباطي با اقليم يا خارج از اقليم ندارد، مربوط به كل سرزمين عراق است.
اجازه بدهيد سوالم را دقيقتر مطرح كنم، اساسا سران اقليم كردستان با تصميم بغداد براي توافق خروج نظاميان امريكايي موافق هستند و اين خروج باعث نگراني آنها نميشود؟
ما اخيرا از مسوولان اقليم اين موضوع را زياد شنيديم كه ماندن يا رفتن نظاميان امريكايي از خاك عراق به تصميم بغداد بستگي دارد. آنچه ما از مسوولان اربيل شنيدهايم، اين است كه گفتهاند ما اصراري بر ماندن يا رفتن نظاميان امريكايي نداريم و تصميمگيري و سياستگذاري در اين مورد بايد برعهده حكومت مركزي باشد و بغداد اگر تصميمي گرفت، اربيل هم تبعيت ميكند.
از همان ابتداي سرنگوني صدام، اين ادعا در ميان سياستمداران امريكايي مطرح ميشد كه امريكا با تهاجم به عراق عملا اين كشور را دو دستي به ايران تقديم كرد. فكر ميكنيد بعد از گذشت 18 سال آيا اين مساله ميان سياستمداران امريكايي حل شده و اين توهم كه با ترك خاك عراق، سيادت عراقيها به ايران واگذار ميشود، برطرف شده است؟
اين ادعا كاملا اغراق شده است و اصل موضوع هم از سوي سعوديها شروع شد. لابي سعودي توانسته بود اين موضوع را به مجامع سياسي امريكايي القا كند. جمله مشهوري كه پادشاه وقت سعودي گفت كه امريكا آمد صدام را سرنگون كرد و عراق و حكومت عراق را در يك طبق طلايي تقديم ايران كرد. اين حرف از اساس بيپايه، فتنهانگيز و مبالغهآميز بود. اين مبالغه با اصرار و تكرار لابي سعودي در محافل سياسي امريكا جا افتاد و جمهوريخواهان و دموكراتها هم باور كردند. عراقيها آدمهايي نيستند كه قادر به اداره حكومت كشورشان نباشند. عراقيها سياستمداران زيادي دارند و به دنبال تنظيم روابط متوازن و متعادل بين قدرتهاي اقليمي و بينالمللي هستند. سفر عادل عبدالمهدي به چين و امضاي معاهده همكاريهاي راهبري مشهور، حكايت از همين نوع درايت و تدبير در ميان عراقيها داشت. اخيرا برخي رفت و آمدها با روسها و همچنين بحثهايي كه با اروپاييها دارند، نشان ميدهد كه عراقيها دنبال توازن در روابط خارجي خودشان هستند. عراقيها ميدانند كه بايد با كشورهاي پيرامونشان در شأن روابط و وضعيت كشورهاي پيرامون رفتار كنند.
در همين زمينه روابط متوازن و متعادل كه فرموديد، نشانهها و سيگنالهايي از نوعي تغيير رويكرد در سياست خارجي كشورهاي منطقه ديده ميشود. از بهبود روابط قطر و عربستان گرفته تا جلسه اخير رهبران مصر و اردن و عراق، فكر ميكنيد آيا آينده منطقه به سمت همكاري و همراهي بيشتر حركت ميكند و اين گفتوگوهايي كه شروع و نشانههايي كه ديده ميشود، منطقه را به سمت دوستي و همبستگي پيش ميبرد يا تلاشهايي ضعيف است كه به زودي شكست آنها روشن ميشود؟
من اعتقاد دارم كه منطقه در آستانه تغييرات است. اين يك واقعيت است. بخشي از اين تغييرات به دليل تجربههاي
به دست آمده در طول سه، چهار دهه گذشته است و بخشي از آن به خاطر تغيير رويكردهاي اجباري و اختيار توسط امريكاست. تغييرات سياست امريكا باعث شده كه متوجه تغييراتي در خاورميانه و غرب آسيا شويم. پيشبيني اين است كه منطقه به سمت نوعي همگرايي بيشتر حركت ميكند. الان شرايط نسبت به دوران مطرح شدن تئوريهاي خاورميانه جديد و خاورميانه بزرگ و تئوريهايي كه خانم كاندوليزا رايس، وزير خارجه وقت امريكا مطرح كرد و به دنبال اين بود كه غرب آسيا را به شكل جديدي بازتنظيم كند، عبور كرده است و حتي بعد از ماجراهاي بهار عربي يا بيداري اسلامي كه به دنبال تغييراتي در تركيب و آرايش منطقه بودند. اما مسيري كه طي شد به آنها ثابت كرد كه بايد به سمت پذيرش واقعيتهاي ميداني حركت كنند و نميتوانند تغييرات مورد نظرشان را ايجاد كنند. من فكر ميكنم كه مسير به سمت همگرايي بيشتر در منطقه غرب آسيا و شمال آفريقا باشد. بايد اشاره كنم كه نزديك به يك دهه تلاش نيروهاي خارجي براي تغيير بشار اسد به نتيجه نرسيد و امروز هم مصريها، هم سعوديها، هم اماراتيها و حتي تا حدودي قطريها علاقهمند به برقراري رابطه با حكومت با بشار اسد هستند و به سمت نوعي همگرايي بيشتر در منطقه حركت ميكنند. البته نبايد فراموش كرد كه قطببنديها و جناحبنديهاي جديد و خاصي نيز در منطقه ايجاد خواهد شد.
فكر ميكنيد نتيجه عملكرد دولت مصطفي كاظمي تا چه اندازه به منافع جمهوري اسلامي ايران در منطقه كمك كرد؟ آيا ميتوان گفت دولت اين نخستوزير نسبت به اسلاف خودش، به عنوان يك همسايه براي ايران مفيدتر بود؟
به عنوان مطلع معتقدم كه رفتارها و گفتارها چندان اثرگذار نيست. مهم نتيجه عملكرد همسايه غربي در منافع و مصالح ملي كشور ماست. به اعتقاد من در نتيجه عملكرد دولتهاي مختلف عراق چندان تفاوتي بين نخستوزيران عراق براي ايران وجود نداشت. حالا يكي ممكن است پرسر و صداتر و تبليغاتيتر عمل ميكرد، ديگري مدعي عملگرايي بود يا يكي از سوي ديگران منتسب به وابستگي به تهران ميشد، اما واقعيت اين است كه كردار و گفتار نخستوزيران عراق تقريبا همه در يك سطح بوده و هست. آقايان مالكي، عبادي، عبدالمهدي و كاظمي، اگر بخواهيم از منظر نتيجهگرايي به عملكرد آنها نگاه كنيم، نتايج همساني داشتند. من شخصا مزيت، برتري يا تفاوت عمدهاي را در نتايج عملكرد آنها براي ايران نديدهام.
شايد اين رويداد برقراري گفتوگوهاي مستقيم ميان ايران و عربستان در عراق كه در دوره آقاي كاظمي رخ داد، ممكن است اين تصور را ايجاد كند كه دولت اخير موفقتر عمل كرده است ...
عادل عبدالمهدي، مبدع اين گفتوگوها بود. يعني زمينهسازي براي اين حركت از قبل از دوره آقاي كاظمي شروع شده بود و دليل اين عمل هم نه به خاطر تامين منافع ايران، بلكه به انگيزه مصالح و منافع ملي عراق انجام ميشود. دولتهاي عراق معتقدند كه هر اندازه بتوانند تفاهم بيشتري ميان جمهوري اسلامي ايران و همسايگان عراق به عنوان قدرتهاي منطقهاي برقرار كنند، تاثير مثبت بر عراق دارد. اين يك جمعبندي قطعي ميان همه سياستمداران عراقي است. هر چه بتوانند ميزان روياروييهاي ايران و امريكا را در عراق كمتر كنند، به نفع و مصلحت كشور خودشان ميدانند و به همين دليل هم مبدع آن سابقه گفتوگوهاي مستقيم ميان ايران و امريكا در بغداد در دوره مالكي بودند، همه اينها علاقهمندي مسوولان و سياستمداران عراقي را با همه نگرشها، نه فقط يك جناح خاص، كرد و عرب و شيعه و سني، همگي اين باور و اعتقاد را دارند و سعي كردهاند كه در اين مسير حركت كنند. ما هم البته هميشه از اين منويات خيرخواهانه آنان تشكر كردهايم و خواهيم كرد. اين گفتوگوها به نفع آنهاست و آرامش بيشتر در منطقه به نفع و مصلحت ما ايرانيها هم هست.
مساله باقي ماندن تعدادي از نظاميان براي مبارزه با داعش محل ابهام در توافق خروج نيروهاي رزمي امريكا از خاك عراق است. اگر تنها وظيفه نيروهاي باقيمانده آموزش نيروهاي مسلح عراق و تامين اطلاعات باشد، حرفي نيست، اما اگر قضيه باقي ماندن تعدادي از نيروهاي رزمي به بهانه مبارزه با داعش باشد، اصل موضوع و اصل توافق كاملا زير سوال ميرود. در واقع توافق به اين معنا خواهد بود كه «از عراق خارج ميشويم، اما ...» اگر به معناي ماندن باشد، آن وقت حاشيه از متن بزرگتر ميشود.
اين «دستاورد بزرگ ملي» بخت نخستوزيري مجدد آقاي كاظمي را هم افزايش ميدهد.
دولتهاي عراق معتقدند كه هر اندازه بتوانند تفاهم بيشتري ميان جمهوري اسلامي ايران و همسايگان عراق به عنوان قدرتهاي منطقهاي برقرار كنند، تاثير مثبت بر عراق دارد. اين يك جمعبندي قطعي ميان همه سياستمداران عراقي است.
الان شرايط نسبت به دوران مطرح شدن تئوريهاي خاورميانه جديد، خاورميانه بزرگ و تئوريهايي كه خانم كاندوليزا رايس، وزير خارجه وقت امريكا مطرح كرد و به دنبال اين بود كه غرب آسيا را به شكل جديدي بازتنظيم كند، عوض شده است.
با خروج امريكا از منطقه مسير به سمت همگرايي بيشتر در منطقه غرب آسيا و شمال آفريقا پيش خواهد رفت.