نگاهي به كتاب تفكر در دوره باستان
فلسفه در سرآغازهايش
خداداد خادم|يونان باستان، سرآغاز و خاستگاه فلسفه است. نخستين فيلسوفان تاريخ، با عبور از انديشه اساطيري و تلاش براي تبيين نسبت انسان بر مبناي لوگوس يا خرد، تولد اين سنت غني فكري را موجب شدند. خوشبختانه در فارسي، آثار ارزشمند و قابل توجهي در اين زمينه پديد آمده است.
جلد نخست مجموعه تاريخ فلسفه غرب با عنوان «تفكر در دوره باستان» اثر ترنس اروين نيز به اين موضوع اختصاص دارد. اين كتاب را حسن فتحي ترجمه و سازمان سمت در 309 صفحه و با شمارگان 500 نسخه و قيمت 36 هزار تومان منتشر كرد.
مترجم در مقدمه خود بر اين كتاب آورده است: «ترنس اروين با اشرافي كه بر نحوه پيدايش و رشد و كمال فلسفه از اندرون اساطير دارد، گزارش خويش از تفكر در عهد باستان (يعني يونان) را با معرفي آموزههاي اساطيري هومر آغاز ميكند و به نحوي عالمانه و نوآورانه، خواننده را در هزار سال فلسفه يونان به گونهاي همراهي و رهبري ميكند كه با كسب تصوري روشن از اين دوره، طليعههاي گذر از انديشه يوناني به انديشه مسيحي را نيز شاهد باشد.
بدينترتيب، او پس از مقدمهاي كوتاه درباره دامنه و دورهها و پرسشها و پاسخهاي فلسفه يوناني، جهانبيني اساطيري يونانيان را با محوريت هومر معرفي ميكند. در معرفي نخستين فيلسوفان طبيعتگرا و واكنشهاي شكاكانه در برابر آنها در تعليمات دموكريتوس و در نهضت سوفسطايي (در فصلهاي 3 و 4)، اروين در واقع از سويي كمتر از تاريخ فلسفههاي متعارف و از سوي ديگر بيشتر از آنها سخن ميگويد: به جاي پرداختن به همه مكتبها و چهرهها يكي از آنها را محور قرار ميدهد و بقيه را در ارتباط با آن به اختصار و اشاره مطرح ميكند؛ در عوض، توجه خواننده را به ديگر جريانهاي مرتبط با فلسفه (مثلا طب و تاريخ در فصل 3 و تراژدي در فصل 4) نيز جلب ميكند.»
نويسنده سه چهره شاخص فلسفه يونان، سقراط، افلاطون و ارسطو را (در فصلهاي 5، 6 و 7) در حجم معقول و با جامعيت معقول، به گونهاي معرفي ميكند كه هم بتوان ديد كه آنها چگونه آموزههاي متنوع پيش از خودشان را در نظام خويش با روح واحدي با يكديگر سازگار ميكنند و هم بتوان تفسيرها و بدفهميهاي مرتبط با آموزههاي آنها را درك و ارزيابي كرد.
مولف كتاب فاصله طولاني ميان ارسطو و افلوطين را فقط با معرفي دو مكتب اپيكوري و رواقي (فصلهاي 8 و 9) پُر ميكند. اين دو مكتب صبغه تسلّيبخش و حياتمحوري آموزههاي فلسفي دوره يونانيمآبي را به روشني نشان ميدهند.
افلوطين، به عنوان چهره شاخص فلسفه در دوره امپراتوري روم، مخصوصا به سبب پيوند نزديك پيروانش با آباي مسيحيت، عملا به عنوان مهمترين حلقه اتصال فلسفه يوناني با فلسفه و الهيات مسيحي ايفاي نقش ميكند. اروين با گزارش آموزههاي نوافلاطوني افلوطين (در فصل 10) و با اختصاص فصل آخر كتابش به معرفي اجمالي مسيح و آموزههايش و به گزارش آراي قديس آوگوستين، اين پيوند را بر خواننده روشن ميسازد.
اروين در ديباچه هدفش از نگارش كتاب و همچنين معرفي اجمالي از كتابش را به اين صورت بيان ميكند: «اين كتاب را به قصد مطالعه خوانندگاني نوشتهام كه آشنايي قبليشان با فيلسوفان يونان و جهان رومي، يا با پيشينه ادبي و تاريخي آنها، ناچيز است يا هيچ معلومات قبلي در اين خصوص ندارند. طبيعتا اميدوارم كه براي دانشجويان و آموزگاران دورههاي مربوط به فلسفه يوناني [نيز] سودمند باشد؛ اين خوانندگان مندرجات اين كتاب را هم كمتر و هم بيشتر از آن خواهند يافت كه احتمالا انتظارش را داشتهاند. فصلهاي 2 تا 4 به هيچوجه همه «پيشسقراطيها» را، آنگونه كه معمولا در نظر گرفته ميشوند، پوشش نميدهد؛ از سوي ديگر، برخي نويسندگان و پرسشها در اين سه فصل آمدهاند كه بيشتر از آن چيزي شايسته مطالعه هستند كه (تا آنجا كه من خبر دارم) معمولا در نخستين آشنايي دانشجويان با فلسفه يوناني مورد مطالعه قرار ميگيرند. در فصلهاي 5 تا 7 فضاي معتنابهي را به افلاطون و ارسطو اختصاص دادهام؛ اما كوشيدهام مانع از آن شوم كه اين دو بر صحنه مسلط شوند و در فصلهاي 8 تا 10 كوشيدهام تا تصوري از تنوع و در عين حال استمرار فلسفه پس از ارسطو به دست دهم.» در جايي ديگر نيز آورده است: «خلاصه تاريخي نظاممند در اين كتاب ارايه نميكنم؛ اما سعي كردهام تاريخهاي فيلسوفان بزرگ را با فاصلههاي معقولي در متن كتاب ذكر كنم و اين تاريخها، به همراه تاريخهاي ساير نويسندههاي ذكرشده، در نمايه آخر كتاب تكرار شدهاند. روشن خواهد شد كه تاريخهاي اكثر فيلسوفها يا غير دقيق هستند يا غير قابل اعتماد، يا هر دو. واژه «شكوفايي» ناظر بر شواهد خاصي است بر اينكه شخص مورد نظر در سال يا سالهاي ذكرشده فعال بوده است. معمولا قيد «پيش از ميلاد» يا «ميلادي» را در جاهايي كه تصور كردهام خطر التباس وجود دارد بر تاريخها اضافه كردهام.»
در پشت جلد اين كتاب نيز آمده است: «فلسفه در سرآغازهايش، در سرزمين يونان، كوششي تدريجي است براي نشاندن عقل بر اريكه قدرتي كه خيال بر آن نشسته بود و براي ارايه تبييني منطقي و عقلاني از عالم و آدم به جاي تبيين اساطيري سنتي كه زاده تخيل شاعران بود. اخراج شاعران از شهر آرماني از سوي افلاطون در واقع از آرمان حكومت مطلقه عقل و حكمت حكايت ميكند.»