مربع صدرنشينان ليگ روي ميز تشريح
درخشش ابدي ذهن بيآلايش!
اميد مافي
ليگ جايي براي وصل آرزوهاي دير و دور بود و جشن ساعتهاي معكوس. آنجا كه كشتي سرخ لنگر انداخت و لميده در بندر به سقف روياهايش خيره شد، قصه ليگ به سر رسيد تا غبار سواران فرو بنشيند و براي مدتي لااقل شفق به پنجره اين لعبت پررمز و راز بتابد. در اين ميان كامروايي سراغ چهار ارتش خوشبخت را گرفت تا در پرهيب ابرها و آسمانها غرق شوند و سر از كوچه شادكامي درآورند.
گلات به سبك پسران يحيي!
قدمهاي سترگ توپچيهاي قرمز در روز آخر چنان سنگين شد كه صداي خرد شدن استخوانهاي حريفان پرمدعا گوش زمين را پر كرد. تيمي كه به سادگي آب خوردن پيكان را اسقاط كرد و به نوار پيروزيهايش ادامه داد، بين ديروز و فردا راهي جز بالا بردن جام و دستافشاني در ورزشگاه خالي نيافت. پنج قهرماني پياپي و رستگاري زير باران تند تهران، كاري كرد كه ارتش سرخ از تمام تقويمها و ساعتها بيرون بزند و در ظرف مكان و زمان نگنجد. حالا روشنايي آنقدر پهناي صورت يحيي را پوشانده كه ميتواند با درخشش ذهن بيآلايش خويش براي ماه رجز بخواند و در طرفهالعيني سر از خانه خورشيد درآورد. آسمان جاي دلانگيزي است براي بيتوته مرداني كه از سي دوئل ملتهب ۶۷ امتياز گرفتند تا تسخيرناپذير جلوه كنند.
زردها در آغوش تنگ زايندهرود
گربه سياه قشون قرمز كه تا واپسين هفته شانه به شانه پايتختنشينان پيش رفت، با آنكه در ايستگاه آخر آبيها را مات كرد اما گريزي جز ايستادن روي پله دوم و زل زدن به لواي سرخ پيدا نكرد. تنهايي در زنگ آخر به تنها بازمانده مسافران زايندهرود بدل شد، وقتي از شهر قدس خبر رسيد كه پرسپوليس كار را تمام كرده و بر احتمالات خط بطلان كشيده است. با اين همه دومي براي محرم و شاگردانش كم از قهرماني نداشت. آنها در طول يك فصل جهنمي ثابت كردند كه ميتوانند حواس بزرگترين حريفان را پرت كنند و در وقت مقرر كارد را بر استخوان رقيبان فرو كنند. ارتش باصلابتي كه سينهها را دريد در نقطه آخر به آغوش تنگ باتلاق گاوخوني پناه برد و براي زايندهرود خسته نغمههاي شاد را خواند.
وداع با ارتفاع پست
سرنوشت اين بود كه ليگ با لبخند آبيها تمام نشود و آنها زير شلاق باران، اسير نقشههاي نصف جهانيها شوند. با اين وجود سومي برازنده تيمي بود كه در ابتداي فصل رنگ به صورت نداشت و فاصله قلهها و درهها را در پلك به هم زدني ميپيمود. فرهاد از روزي كه آمد پرچمهاي لاجوردي را افراشت و هزار سنگر خالي براي دفاع از آشيانه تيمش ساخت و مجوز نداد استقلال پشت خاكريزهاي ناكامي كز كند. شايد اگر او از ابتداي فصل نبض تيم محبوبش را در دست داشت، با بسته شدن پرونده ليگ اتفاقات بهتري براي استقلال ميافتاد و خط آتش آبي بيش از پيش پيشروي ميكرد. حالا آنها دلخوش به آينده در آينهها لبخند ميزنند و جشن كوچكي در پستوي تنهايي برپا ميكنند.
از سهند تا ساوالان
تيمي كه يك، دو جين مربي عوض كرد و هر روز و هر هفته سر از صدر حاشيهها درآورد، بالاخره با فيروز به پاي مدعيان پيچيد و در عرض چند هفته از قالب گرداني محافظهكار به ارتشي هجومي با پلنهاي سرهنگ بازنشسته بدل شد. چهار بار تحقير سايپاي سيهبخت در روز آخر و هل دادن ماشين نارنجي به اعماق دره ناكامي سبب شد تا تراختور زخمهايش را فراموش كند و با ايستادن روي سكوي چهارم نيمنگاهي به آسيا داشته باشد. راستي كه كمتر كسي فكر ميكرد تيمي اتراق كرده در دالانهاي تاريك و تنگ با شنيدن سوت پايان ليگ بال درآورد و در آسمان ائل گلي براي تكتك پرشورها دست تكان دهد. تيمي كه ناگهان بلندتر از قامت غمهايش شد، در نهايت خواب را از چشم حريفان خوشبين و سادهدل ربود.