رقص نور در بندر دو روز قبل از نيمهنهايي جام حذفي
پرواز قوي سپيد برفراز موجشكن!
اميد مافي
زندگي به شلال گيسوان بندر بازگشته و شادي روي ماسههاي ساحلي و بر دامن شهر نضج گرفته است. سي و يك سال پس از آخرين قهرماني قوي سپيد در جام حذفي، دوباره دستهاي بيمقدار ناكامي در جيبهاي لاغر انزليچيها پنهان شده تا در هرم گرماي تموز كمتر كسي به فرو چكيدن ملوانان در قطعات گمشده تاريخ بينديشد. آنها به هر زحمتي كه بوده خود را به جمع چهار تيم برتر جام حذفي رساندهاند تا تاريخ تكرار شود و عكسهاي يادگاري قديمي در آلبومهاي غبار گرفته چشمخانهها را پر كند. خوشبختي به خانه برگشته و اين بزرگترين بهانه است تا در روزهايي كه كمتر خوش ميگذرد، مردمان بندر لبخندهاي شان خويش را وجين كنند و بذر روياهاي خود را دوباره بيفشانند.
گرچه اين تيم شباهت زيادي به تيم باصلابت دهه شصت و هفتاد ندارد و جاي خالي ستارههايي چون سيروس آباي، محمد احمدزاده، نادر عزتاللهي، محمد قديربحري، عارف محمدجواد و... بهشدت حس ميشود، اما با همين توپچيهاي جوان و گمنام بومي هم ميتوان بال گشود و بر فراز مرداب پرواز كرد و شور و شبنم را به موجشكن برگرداند. آنها كه سالهاست عكس ملوان مدل شصت و سيروس آباي را روي سينه ديوار دكانهاي خود چسباندهاند، حالا به گردگيري عكسها مشغولند و به اين ميانديشند كه اگر دسترنج مازيار و پژمان به ثمر بنشيند و تيم بيتكرار جام حذفي جشن قهرماني بگيرد، ميتوانند روي سكوهاي پير و نمور ورزشگاه تختي به ارتش سربلندي كه غولها را كنار زده اداي احترام كنند.
پيرمرد آنقدر شيداي قوي سپيد هست كه دوست داشتنش در قالب حروف نميگنجد؛ حروفي كه با تولد دوباره تيم محبوب غرب گيلان دست افشاني ميكنند و پيامآور رستگاري لقب ميگيرند. بهمن صالحنيا پدر معنوي ملوانان كه بيش از نيم قرن بادبانهاي سفيد را افراشته و سوار بر كشتي از بلندترين امواج به سلامت گذر كرده، پس از رسيدن ملوان به جمع چهار تيم پاياني جام حذفي، دستهاي مهربانش را روي صورتش قرار داد و چشمهايش را بست و لختي به ايام ماضي سفر كرد؛ به سالهايي كه با اتكا به عشق، كمر خيانت را به زمين ميماليد و هزاران نفر را روي سكوهاي خيس واله ميكرد. حالا كه قرار است ترانههاي گيلكي دوباره روي زبان انزليچيها بنشيند، پيرمرد لابد ميتواند آن سوتر از فانوسهاي دريايي نفسي از ته دل بكشد و به عشق يك تحفه قديمي روي ابرهاي بارانزا قدم بزند.
اين فرصت مغتنمي براي صيادان خسته جاني است كه طلوع را بر لبهاي سرخ آفتاب بنشانند و همگام با تبسم نيلوفران آبي، مرداب را روي سر خود بگيرند. آب كردن فولاد در كارزار پيش رو و رسيدن به فينال جام حذفي تمام چراغهاي بندر را روشن خواهد كرد. گرچه عبور از كنار جنوبيها در اين خرماپزان كار سادهاي نيست، اما خب ملواناني كه راز پيشتازي در بحر بيرحم را به خوبي ميدانند، اميدوارند در روز موعود دريا بر تنپوشهايشان بغلتد تا در پناه تبسم خورشيد يك گام ديگر به تسخير جام نزديكتر شوند. آنها اگر بتوانند در دو نبرد پيش روي خود سربلند شوند، هجرت به اعماق تاريخ را در دستور كار قرار خواهند داد. عبور از درياي صامت آرزوها و سلام به اشكهاي ناتمام، بندرنشينان را در نوبت عاشقي قرار خواهد داد، بيهيچ حرف و حديث.
آن عصر كه پس از ماراتني ۱۲۰ دقيقهاي شاگردانش خيبر را فتح كردند و جشن پيروزي و صعود گرفتند او به سرخوشترين موجود دنيا بدل شد. مازيار در قامت ناخدا توانست كشتي توفان زده را به نزديكي لنگرگاه برساند و كاري كند كه بندر در شبي پرستاره تا صبح پلك نزند و طعم كفال و كپور و شور كولي زير زبان عشق فوتبالها بنشيند. مازيار اگر بتواند با تكيه بر كاريزما و جبروتش، قوي سپيد را بر وسعت آبي تنهايياش به پرواز درآورد بيشك به قهرمان بيبديل خيابانهاي دلباز غازيان بدل خواهد شد و تا هميشه در صفحه ذهن مردماني كه غمهاي خود را با فوتبال هاشور ميزنند جايي دست و پا خواهد كرد. مادامي كه جام براي مرداب كادو شود چشمان مازيار و ديگر ساكنان نيمكت برزخي پر از زمزمه نارونها خواهد شد.
مرداني به غايت شوريده حال زير باران منتظرند پنجرههاي تابستان رو به كوچه خوشبخت گشوده و ماهيها بيآنكه در خاك بميرند، دوباره عاشق شوند. اين ملوان با تمام زخمهايش ميتواند غرور را به غربت شنها برگرداند و كاري كند كه بندر با اطلسيها و لاله عباسيها روبوسي كند. آن وقت حتما فوتبال براي هزارمين بار به بهانهاي براي كاشت لبخند روي لبهاي خشك شده بدل خواهد شد و چتري از قدم زدنهاي عصرگاهي در كنار خزر، نگاه مردماني با لهجه شمالي را پر خواهد كرد. بيمداهنه.