• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4992 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۳ مرداد

نگاهي به كتاب به سوي پديدارشناسي تمايز جنسي

فهم بدنمند جهان

نازنين شاه سياه|«من، خودم، عبارت از بدنم هستم؛ تا جايي كه ادراك مي‌كنم؛ حركت مي‌نمايم؛ كنشي را انجام مي‌دهم و ارتباطي برقرار مي‌كنم.» سارا هايناما تلاش داشته اين ايده را در كتاب پژوهشي خود «به سوي پديدارشناسي تمايز جنسي» دنبال كند. او معتقد است تمايز جنسي هنوز به عنوان يك مساله تجربي محض در نظر گرفته مي‌شود، مساله‌اي كه به علوم مردم‌شناختي، روانشناختي و زيست‌شناختي تعلق دارد و از پديدارشناسي استعلايي و هستي‌شناسي بنيادين بسيار دور است. با اين همه متذكر مي‌شود كه پايه‌گذار پديدارشناسي يعني هوسرل ما را به تحقيق درباره برساخته شدن معناي اين تمايز به عنوان «رخدادي اين جهاني» ترغيب كرده است. در اين كتاب، با تكيه بر اين روايت، استدلال مي‌شود كه تمايز جنسي بايد نه تنها به عنوان اختلافي بيولوژيكي يا اندامي، بلكه به‌طور بنيادين‌تري، به صورت دو اسلوب متفاوت و دو حالت متمايز از روي‌آوري بدني فهميده شود. بدين‌ترتيب، مذكر بودن و مونث بودن، در هيچ موجوديت خاص يا نظامي از موجوديت‌ها- اندام‌واره‌ها، دستگاه تناسلي، هورمون‌ها، و ژن‌ها- تثبيت نشده، بلكه به عنوان دو شيوه متفاوت نسبت برقراركردن با ابژه‌ها، عمل‌كردن بر آنها و متاثرشدن از آنها برساخته شده است. هايناما با تكيه بر اين فهم پديدارشناسانه از بدن‌هاي‌مان به عنوان ابزار اوليه ادراك، حركت، كنش و ارتباط، دست به بازخواني كتاب «جنس دوم» نوشته سيمون دو بووار مي‌زند.
عنوان كامل كتاب «به سوي پديدارشناسي تمايز جنسي» شامل نام‌هاي هوسرل، مرلو-‌‌پونتي، بووار است. اما اين ليست مي‌توانست مفصل‌تر نيز باشد. در متن هايناما، بووار نه تنها با هوسرل و مرلو-پونتي بلكه همچنين با كيركگارد، نيچه، هگل، سارتر و لويناس در يك تراز قرار مي‌گيرد. هايناما با اين كار نشان مي‌دهد كه روش فكري بووار اساسا روشي پديدارشناسانه است و او در مقام متفكر، كاري فلسفي انجام داده است. او معتقد است تاكنون خوانش‌هاي «جنس دوم» بعضي جنبه‌هاي آن را از نظر انداخته و بعضا آن را زير سايه سارتر ديده‌اند. يكي از جنبه‌هاي بديعِ اين كتاب آن است كه هايناما در اينجا استراتژي غالب به‌كاررفته از سوي بسياري از بووارشناسان را دنبال نمي‎كند كه ديدگاه‌ها و دغدغه‌هاي اگزيستانسياليستي بووار را به دقت از ديدگاه‌هاي كساني مثل ژان‌پل سارتر، ادموند هوسرل، مارتين هايدگر و موريس مرلو-پونتي جدا مي‌كنند. 
«به سوي پديدارشناسي تمايز جنسي» نقطه عطفي در بووارشناسي محسوب مي‌شود كه نويدبخش نگرش تازه‌اي به آثار بووار است. هايناما به‌طور خاص به ما نشان مي‌دهد كه «جنس دوم» تا چه حد براي تبيين تمايز جنسي از مفاهيم پديدارشناسانه و اگزيستانسياليستي بهره مي‌برد. او ردِ كار بووار را در موقعيتي دنبال مي‌كند كه حقيقتا به آن تعلق دارد، يعني در ميانه آثار اصلي انديشه پديدارشناسانه و اگزيستانسياليستي. هايناما خصوصا به ما نشان مي‌دهد كه بووار چگونه در كتاب «جنس دوم» با به‌كارگيري خلاقانه مفاهيم پديدارشناسانه و بينش‌هاي اگزيستانسياليستي، نوعي تبارشناسي فلسفي از تمايز جنسي ارايه داده است.
هدف هايناما در اين كتاب، سواي تلاش موفقيت‌آميزش در قراردادنِ دوباره كار بووار در متن سنت‌هاي پديدارشناسي و اگزيستانسياليسم (يعني سنت‌هايي كه بووار در آنها مشاركت فعال داشته)، آن است كه ثابت كند هم پديدارشناسي و هم اگزيستانسياليسم همچنان مي‌توانند منابعي غني براي فهم محدوديت‌ها و امكان‌هاي مندرج در يك هستي جنسيت‌يافته و نژادمند دراختيارمان بگذارند. او نشان مي‌دهد كه چطور بحث بووار مبتني بر نظرات هوسرل و مرلو پونتي درباره بدنمندي (بدن و ذهن) است. هايناما علاوه بر قايل‌شدن جايگاهي براي اثر بووار در ميان سنت‌هاي پديدارشناسي و اگزيستانسياليستي، تلاش موفقيت‌آميزي در فراهم‌كردن منبعي براي فهم محدوديت‌ها و امكان‌هاي تبعيض جنسي و نژادي داشته است.  شش فصل اين كتاب حاصل پژوهشي دقيق و باريك‌بينانه‌اند و تحليل‌هايي ارزشمند و اصيل از برخي از دشوارترين و فرّارترين مفاهيم پديدارشناسانه و اگزيستانسياليستي دراختيار خواننده مي‌گذارند كه مستقيما در آثار بووار موضوعيت پيدا مي‌كنند، مفاهيمي نظير بدن بي‌نام، رويكرد شخصي، تناهي انسان، استعلا و درون‌ماندگاري. طبق نظر هايناما نخستين‌بار بووار بود كه بر اين نكته تاكيد كرد كه «مساله زنان» صرفا خواست ارزش برابر نيست، بلكه متضمن پژوهشي فلسفي درباره خاستگاه‌هاي ارزش‌ها و ارزش‌گذاري‌ها هم هست. پرسش‌هاي راديكال ايريگ راي پيرامون تمايز جنسي، ريشه‌هاي‌شان به تاملات بووار برمي‌گردد. هايناما در فصل اول كتاب با عنوان «فيلسوف و نويسنده»، نقل‌قولي از زندگينامه خودنوشته بووار («بهترين سال‌هاي زندگي») را آورده كه در آن، بووار ديدگاهش را درباره رابطه بين نظريه و عمل بيان كرده است: «اگر نظريه‌اي من را قانع مي‌كرد، ديگر برايم چيزي بيروني نبود؛ بلكه رابطه‌ام با جهان را دگرگون مي‌كرد و رنگ تازه‌اي به تجربه‌ام مي‌داد. خلاصه آنكه من قوه نيرومندي براي جذب ‌و هضم‌كردن و حس رشديافته‌اي براي نقدكردن داشتم و فلسفه برايم واقعيتي زنده بود.»  هايناما برمبناي نقل‌قول‌هايي از اين دست چنين استدلال مي‌كند كه نوشته‌هاي بووار ما را با يك فهم بديل از فلسفه‌ورزي آشنا مي‌كنند. در متن‌هاي بووار، كار فلسفي اصولا به صورت جست‌وجوي حقيقت و دنبال‌كردن شواهد و همچنين به ‌پرسش‌كشيدن و ارتباط‌گرفتن با ديگران ديده مي‌شود. هايناما در دو فصل آخر، بر جوانب ذاتا بيناسوبژكتيوِ بدنمندي نزد بووار تاكيد مي‌كند و به طرزي قانع‌كننده نشان مي‌دهد كه طبق نظر بووار، فرد نمي‌تواند هويت خودش را بسازد بي‌آنكه در همان حال، به ديگران نيز اجازه دهد در ساختن اين هويت نقش داشته باشند. موفقيت هايناما در نشان‌دادن اينكه بووار چگونه هم تمايز جنسي را از حالت امري طبيعي درآورده و هم آن را تصديق مي‌كند، الگوي الهام‌بخش و خوبي است براي پژوهشگران معاصري كه در پي روشن‌كردن ابهام‌هاي موجود در تمايز جنسي هستند. كتاب «به سوي پديدارشناسي تمايز جنسي» به تازگي (1400) توسط نشر «گام نو» در 275 صفحه به چاپ رسيده و توسط حميد ملك‌زاده ترجمه شده است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها