به بهانه هشتمين قهرماني مدافع سرخپوشان
جلال فوتبال ايران
ابوالفضل نجيب
الگوهاي اخلاقي در ورزش و به خصوص فوتبال اغلب و پيش از آنكه وامدار فلسفه حاكم بر ورزش باشند، سرشت و منشهاي خانوادگي، تربيتي و شخصيت فردي خود را نمايندگي ميكنند. هر چند نميتوان فلسفه و معيارهاي اخلاقي حاكم بر ورزش را در شكلگيري و استمرار اين الگوها ناديده گرفت. آنچه تحت عنوان خانواده به مثابه اتمسفر و عامل در شكلگيري اين الگوها مورد اشاره است، الزاما مترتب و معادل آنچه در نگاه مادي به پايگاه طبقاتي و عامل تعينكننده در شكلگيري طبقاتي و جهتگيري اجتماعي تعبير ميشود، نيست.
آنچه مورد نظر است، بر مجموعه مولفههايي اشاره دارد كه جنبههاي پيدا و ناپيداي فردي را فارغ از كليشهگرايي در تحليل نهايي آدمها نمايندگي ميكنند. اين مولفهها ميتواند بر نوعيت تربيت فردي و اجتماعي و نتايج حاصل از آن از جمله عزت نفس، خودباوري، نظمپذيري، انضباط در زندگي فردي و ورزشي، تواضع و فروتني و در نقطه مقابل اجتناب از ابتلائات اخلاقي، سياسي و جناحي، فرصتطلبي، جلوهنمايي، حاشيهگرايي و همچنين احترام و تعامل و رفاقت در عين رقابت سالم و اخلاقي تاكيد داشته باشد. اينها وجوهي از ويژگيهاي شخصي و شخصيتي هستند كه اغلب فرديت آدمها را نمايندگي ميكنند. مرادم از فرديت الزاما معني مذمومشده آن نيست. هر چند در ادبيات ما فرديت و فرديتگرايي غالبا وجه منفي و مذمومشده آن و خصلتهاي منفي در آدمها را تداعي ميكند. در حالي كه داشتن فرديت فيالنفسه نه تنها امر مذمومي نيست كه اسباب و عامل و ميل پيشرفت است. از اين زاويه داشتن فرديت لزوما به معني پشت كردن به مردم و منافع آنها و ناديده گرفتن و عبور از فضيلتهاي اخلاقي و اجتماعي نيست. و در همه جا هم به معني خودخواهي فردي و اهويسم معني نميشود. همچنانكه در زبان عربي هم فرديت اينچنين معني نشده. در عربي الفردانيه يا الفرديه كلماتي هستند كه بر معني منفي فرديت دلالت دارند. يا در زبان روسي اهويسم در معني منفي ترجمه ميشود. در انگليسي هم چنين است، يعني فرديت لزوما به معني پشت كردن به ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي و ترجيح منفعت فردي به منافع عمومي كه مبناي آن خودبيني است، معني نميشود. آنچه مذموم و نكوهيده است به تعبيري دست گل دادن مدام به خود و عجب و خودشيفتگي و احساس منم طاوس علين و خود را در مركز همهچيز ديدن است كه تمامي ريشه در خودبيني دارد. آنچه مورد نقد است شق بازدارنده فرديت است كه اغلب در خدمت منافع فردي و ميل به ديده شدن و برتريجويي بيمارگونه دارد. آنچه از فرديت پيش برنده در تقابل با فرديت بازدارنده معني ميكنم مترتب بر زمينههاي خانوادگي، نوع تربيت و رويكرد تعاملگرا و به همان ميزان استحاله و درك فرديت انساني از اتمسفر و فضايي است كه فرد ميتواند در آن به رشد و تعالي معنوي و هم به محبوبيت و شهرت و در اين بستر به خصوص يعني ورزش به كمالگرايي ميل كند. عرصهاي كه اگر چه در ماهيت امر بر همزيستي و تعامل و گذشت و روح پهلواني تاكيد دارد، اما با فقدان آن فاكتورهاي زمينهاي مورد اشاره تضميني براي كسب همزمان محبوبيت و شهرت و تبديل شدن به الگوي اخلاقي وجود ندارد. فراموش نكنيم آنچه باعث تعديل و كم رنگ شدن محبوبيت برخي در عرصه ورزش و به خصوص فوتبال گرديد، بروز همين فرديت بازدارنده يا به تعبيري بيرون زدن تمايلات فرصتطلبانه و وجهالمصالحه كردن آن براي منافع شخصي است. اين رويكرد البته دخلي به گرايشات و تمايلات سالم و عاري از فرصتطلبي ندارد. تشخيص اين تفاوتها البته امر دشواري هم نيست. اينها را در مجموع ميتوان به عنوان عوامل و اسباب موفقيت همزمان در كسب محبوبيت و شهرت و هم اجماع روح جمعي فارغ از تعلق به هر رنگ و مليت و ... مورد تاكيد و اشاره قرار داد. و به نظر ميرسد در توضيح دلايل موقعيت منحصر به فردي كه سيدجلال حسيني در فوتبال ما كسب كرده كافي باشد. بازيكني در آستانه چهل سالگي كه با كسب نه عنوان قهرماني در ليگ و به جا گذاشتن يك ركورد دستنيافتني به عنوان يك نمونه و الگو مورد اجماع همه كارشناسان و علاقهمندان فوتبال قرار گرفته است. اين يادداشت قرار بود درباره دلايل جايگاه منحصر به فرد سيدجلال حسيني در فوتبال ايران باشد، اما آنچه به ترجيح نوشتن درباره دلايل روانشناختي و اجتماعي محبوبيت منجر شد، بيم از اتهام گرايش رنگي به سيدجلال در ذهنيت مخاطبان بود. فراموش نكنيم ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه همان اندازه مبتلا به سياستزدگي و جناحزدگي، به رنگزدگي نيز مبتلا است. مضاف بر اينكه آنچه ميتوانست سيدجلال را شايسته عنوان جلال فوتبال ايران كند، بر كسي پوشيده نيست.