• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4993 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۴ مرداد

به مناسبت روز ملي خانواده: 25 ذي‌الحجه

اخلاق، راز ماندگاري ازدواج

مصطفي سليماني

توجه به اين حقيقت كه تمام اصناف بشري ناكاملند، مي‌تواند دو نتيجه متفاوت را در خصوص تصميم‌گيري براي انتخاب همسر به دنبال داشته باشد: اول اينكه چون نقص و اشكال در وجود تمام انسان‌هاست، پس بايد نسبت به انتخاب همسر سهل‌گيرانه عمل شود و در واقع، نتيجه به شانس واگذار شود و دوم اينكه چون نقص و اشكال در وجود تمام انسان‌هاست، پس مساله انتخاب همسر بايد كاملا هوشمندانه و جدي مورد بحث قرار بگيرد.

در حالت اول، پيش‌زمينه ذهني اين است كه در هر صورت، فرد انتخاب شده ايده‌آل نيست، پس كمي بهتر يا بدتر بودن او تفاوت خاصي در ماجرا ايجاد نمي‌كند. اما در حالت دوم، فرض بر اين گرفته شده است كه براي هر كس يك فرد ايده‌آل وجود دارد كه مي‌توان با درايت و صبوري او را يافت. يافتن فرد ايده‌آل براي ازدواج، منوط به بررسي دقيق تمام جوانب و توجه به همه جزييات است. در ادامه به برخي جزييات اشاره مي‌شود كه عموما نسبت به آنها نوعي ساده‌انگاري وجود دارد، اما به واقع، هر يك در جايگاه خود، يكي از بنيان‌هاي اساسي يك ازدواج ماندگار هستند.
آدم هيجان‌انگيز يا آدم باثبات؟
عموما اين‌طور به نظر مي‌رسد كه براي شكل‌گيري يك ازدواج عاشقانه، به وجود يك فرد هيجان‌انگيز، نياز مبرم هست. فردي كه بتواند غير قابل پيش‌بيني باشد، گاه خطرناك جلوه كند و غالبا رفتاري مهيج داشته باشد. اما حقيقت اين است كه ثبات عاطفي يكي از اساسي‌ترين خلقياتي است كه مي‌توان براي همسر ايده‌آل برشمرد. در اصل، ثبات برآمده از روحيه بالاي همراهي مي‌تواند زمينه‌ساز يك ازدواج پربار و پايدار باشد، اما انتخاب يك فردِ صرفا مهيج، به معناي تحليل احساسات و خسته كردن نيروي رواني است.
آدمي با دو گوش يا آدمي با يك زبان؟
شنونده بودن فاكتوري است كه مي‌تواند پيش‌بيني‌كننده كيفيت تعامل طرفين باشد. فردي كه خوب مي‌شنود، اين امكان را پيدا مي‌كند كه شنونده احساسات طرف مقابلش باشد. زماني كه احساسات، صادقانه در ميان گذاشته شوند، خواسته‌ها مطرح مي‌شوند، انتظارات بيان مي‌شوند، جر و بحث‌ها اتفاق مي‌افتند و درد دل‌ها به زبان مي‌آيند و در نتيجه به تدريج يك رابطه دو طرفه موفق شكل مي‌گيرد.
آدم قابل قبول يا آدم مطابق ميل؟
همه افراد به‌طور تقريبي مي‌دانند كه همسر ايده‌آل‌شان بايد چه معيارهايي داشته باشد. هر كس با توجه به نحوه زيستي كه داشته و علايق و سلايقي كه دارد، فردي را به عنوان همسر ايده‌آل مدنظرش دارد. اين معيارها، اگر بر پايه واقع‌بيني و تناسب (كفويت) انتخاب شده باشند، مي‌توانند بهترين نقشه راه براي يافتن فرد مطلوب باشند. اما آنچه سبب مي‌شود اكثر انسان‌ها نتوانند فرد ايده‌آل خودشان را پيدا كنند، اين است كه فردي را به همسري انتخاب مي‌كنند كه قابل قبول باشد. به اين ترتيب، بيشتر مردم در انتخاب همسر، از برخي معيارهاي اساسي خود چشم مي‌پوشند و فردي را انتخاب مي‌كنند كه با آنها اختلافات مشكل‌آفرين دارد. روابط ناموفق و ازدواج‌هاي پردرگيري، از دل چنين انتخاب‌هايي بيرون مي‌آيند. قابل قبول بودن به معني داشتن معيارهاي اساسي نيست. معيارهاي اساسي از هر انسان به انسان ديگر فرق مي‌كند و آنچه عموما قابل قبول به نظر مي‌رسد، تيپي است كه از طرف جامعه و فرهنگ به افراد تحميل شده است، وگرنه هر فرد با توجه به شخصيتي كه دارد، صفات و ويژگي‌هاي خاصي را نيز مي‌پسندد. ويژگي‌هايي كه ناديده گرفتن‌شان به منزله بنا گذاشتن يك شروع  ناخوشايند است. 
آدم جدي يا آدم شوخ؟
افرادي كه مي‌توانند يكديگر را بخندانند، طول موج ذهني مشابهي دارند و به عبارتي هم‌فركانسند. يك رابطه عاشقانه، زماني شكل مي‌گيرد كه دو نفر بتوانند دنيا را از دريچه يكساني نگاه كنند و اين به معناي مشابه بودن خواسته‌ها و باورهاي آنان است. دو نفر زماني مي‌توانند يك رابطه را به شكل طولاني‌مدت حفظ كنند كه ياد گرفته باشند ذهن‌شان را از تمركز بر مسائل ناراحت‌كننده منحرف كنند و به موضوعات احمقانه، پيش پا افتاده و مبهم بخندند.
 آدم مشابه يا آدم مكمل؟
دو نفر زماني مي‌توانند با همراهي يكديگر يك رابطه عاشقانه بسازند كه با هم يك كل منسجم را تشكيل بدهند، گويي كه دو نيمه يك واحد هستند. افراد مكمل، مثل دو قطب يك باتري مي‌مانند كه با يكديگر مخالفند (نه اينكه در جهت مخالف يكديگر حركت كنند)، اما كنار هم به كار مي‌آيند. به عبارت ديگر، نقطه قوت يكي، نقطه ضعف ديگري است و به اين ترتيب، در معيت هم مي‌توانند قدرتمند ظاهر شوند. اما افراد مشابه، به دليل اينكه نقاط قوت و ضعف‌شان به هم نزديك است، بيشتر از هر چيزي با هم همدردي دارند. آنها همديگر را خوب مي‌فهمند و مي‌شناسند و به اين خاطر نيز، بهتر از هر كس ديگري مي‌توانند به نقاط ضعف يكديگر حمله كنند. آنها خيلي قادر به كمك به يكديگر نيستند، اما رابطه راحت و بدون ملالي را نيز با هم تجربه مي‌كنند. با اين همه، به‌طور كلي، پربارترين رابطه‌ها بين افراد همزاد (مكمل) شكل مي‌گيرد. سازگاري روان‌شناختي اين افراد با يكديگر بسيار كامل است. 
آدم عاشق در يك‌ نگاه يا عشق زمان‌دار؟
تنها چيزي كه مي‌تواند ثبات يك رابطه را تضمين و تاييد كند، ميزان بالاي شناخت و سازگاري دو طرف نسبت به يكديگر است و شناخت فقط در نتيجه گذر زمان است كه حاصل مي‌شود و به اين ترتيب، بديهي است كه اگر به عشق در نگاه اول، به عنوان يك فاكتور قوي براي شروع زندگي مشترك نگاه شود، بسياري از الزامات اساسي ناديده گرفته مي‌شوند و يك رابطه متزلزل و ضعيف شكل مي‌گيرد كه آگاهي از طرف مقابل در آن، بر پايه حدس‌ و گمان‌هاي شخصي و سوگيري‌هاي ذهني است.
آدم باثبات يا آدم متغير؟
ازدواج با فرد دلخواه ممكن است اين ترس را به همراه داشته باشد كه مبادا صفات خوشايند طرف مقابل، بر اثر گذر زمان تغيير كنند و از او فردي غير قابل تحمل و آزارنده بسازند. در اين حالت، طرفين، خواهان ثبات يا جمود شخصيتي يكديگر هستند، اما در برخي موارد، دو طرف درگير در يك رابطه، با انديشه دستكاري فكر يا عمل طرف مقابل‌شان، رابطه با او را جلو مي‌برند. در اين حالت، افراد تمايل دارند فرد مقابل‌شان بيشتر از هر چيز شبيه يك خميرِ بازي باشد تا به اين ترتيب بتوانند او را به هر شكلي كه مايل هستند دربياورند. با اين همه، حقيقت اين است كه پايداري يك ازدواج منوط به تغيير هر دو طرف است. البته كه اين تغيير به معناي عوض شدن شخصيت طرف مقابل نيست، بلكه به معناي وفق پيدا كردن با شرايط تازه است. دو طرف درگير در يك رابطه، براي اينكه بتوانند انرژي خودشان را بالا نگه دارند و از عشق‌شان مراقبت كنند، همواره نياز دارند كه «به ميل خودشان» تغيير كنند. اين تغييرات همگي بايد در راستاي كشف روش‌هاي جديد براي برقراري ارتباط باشند؛ روش‌هايي كه از آنها به نام «زبان عشق» ياد مي‌شود و به معناي پيدا كردن نحوه معاشرت سازگارانه با طرف مقابل هستند. روش‌هايي كه براي او قابل فهمند (براي ابراز و دريافت عشق) و اين همان وفق دادن خود با ديگري است.
آدم عميق يا آدم سطحي؟
ازدواج با يك فرد عميق، به معناي كم شدن محدوده ارتباطات اجتماعي است. تعامل با فردي كه در اكثر اوقات غرق در تفكرات و مقولات ذهني است و به محيط پيراموني‌اش كمتر توجه دارد، شايد غير قابل تحمل به نظر برسد، اما ارتباط دروني چنين فردي به ‌شدت عميق و جدي است و درست مانند حوضي به عمق يك اقيانوس، مي‌تواند جبران‌كننده همه كم و كاستي‌هاي ارتباطي او باشد. با اين‌ همه، ارتباط با يك فرد سطحي نيز مشكلات خاص خودش را دارد. ارتباطات بسياري كه اين افراد با محيط پيرامون‌شان دارند، سبب مي‌شود كه ميزان توجه‌شان به طرف مقابل بسيار كم و سطحي باشد. اما از طرف ديگر، گسترده بودن اين ارتباط، مي‌تواند جبران‌كننده نواقص ارتباطي آنها باشد. اين افراد بيشتر از هر چيزي اقيانوسي به عمق يك حوض هستند كه مي‌توانند با اعتماد به نفس بالا، حجم وسيعي از معاشرت‌ها، تفريحات و شلوغي را در زندگي مشترك‌شان  ايجاد  كنند.
آدم عملگرا يا ايده‌گرا؟
برخي افراد ذاتا جزيي‌نگرند و زندگي با آنها به منزله زندگي در حال است. نمي‌توان از آنها انتظار داشت كه آينده‌نگر باشند يا به الگوهاي انتزاعي و تئوري‌هاي ذهني فكر كنند، اما مي‌توان به تجربيات آنها اعتماد كرد. آنها مي‌توانند با روش‌هاي ملموس و با استفاده از حواس پنج‌گانه‌شان درك عميق‌تري از دنياي اطراف به شريك زندگي‌شان بدهند و به اين خاطر به‌شدت مي‌توان آنها را به عملگرا بودن شناخت. آنهايي كه دوست ندارند شريك زندگي‌شان محدود به حواس پنج‌گانه‌اش باشد (و در واقع انتظار دارند كه بيشتر به حس ششمش تكيه كند)، نمي‌توانند تحت تاثير عملگراها قرار بگيرند و توجه‌شان ناخودآگاه به سمت افراد ايده‌پرداز معطوف  مي‌شود.
آدم احساسي يا منطقي؟
بسياري از چالش‌ها و نزاع‌ها در زندگي مشترك، برآمده از تفاوت شيوه تصميم‌گيري دو طرف است. اينكه يك فرد دوست دارد براي گرفتن يك تصميم، تمام جوانب و ابعاد موضوع مورد نظر را بسنجد، ممكن است براي برخي غير قابل درك يا غير قابل تحمل باشد، اما شدت ميل به حقيقت‌طلبي چيزي است كه سبب مي‌شود يك فرد بتواند در غالب اوقات بر اساس منطق رفتار كند. در مقابل، فردي كه به‌شدت عاطفي و هيجاني است از حقيقت فرار مي‌كند و عموما بدون در نظر گرفتن موقعيت، آنچه احساس مي‌كند درست است در لحظه انجام مي‌دهد. انتخاب يك فرد منطقي براي زندگي مشترك، به معناي مواجه شدن با واقعيت‌هاي زندگي و خبردار شدن از تمام مشكلات احتمالي است، در عوض انتخاب يك فرد احساسي، به اين دليل كه نمي‌تواند علايم نشان‌دهنده يك اشتباه را درك كند، به منزله مواجه شدن با بخش‌هاي خوشايند اتفاقات و ماجراهاست. در واقع، يك فرد احساسي با رجوع كردن به احساسي كه دارد، پيرامون خودش را بر اساس درونياتش تفسير مي‌كند. گرچه در نهايت، احساسي‌ها و منطقي‌ها هر كدام به نحو خاص خود قادر به درك موقعيت اطراف‌شان مي‌شوند، اما آنچه مي‌تواند در انتخاب شريك زندگي درست كمك‌كننده باشد، اين است كه در غالب اوقات، وقتي يكي از زوج‌ها احساسي و ديگري منطقي است، ازدواجِ پربارتر و پايدارتري شكل خواهد گرفت.
آدم چارچوب‌دار يا منعطف؟
به‌طور معمول، افرادي كه از بلاتكليفي به سرعت خسته مي‌شوند و تمايل دارند هميشه طبق يك برنامه و چارچوب عمل كنند، تمايل دارند جهان اطراف‌شان را هم ساختارمند ببينند؛ در نتيجه خواسته يا ناخواسته، در تعامل با ديگران، قوانيني را براي رابطه تعريف مي‌كنند و ترجيح مي‌دهند طرف مقابل‌شان هم مثل خودشان، منظم و بابرنامه باشد. در مقابل، افراد منعطف دوست دارند يك زندگي غير قابل پيش‌بيني و انعطاف‌پذير داشته باشند. آنها از بسياري از اتفاقات اطراف‌شان استقبال مي‌كنند و انگار كه بي‌خيال و بي‌تعهد باشند، همواره تركيبي از كار و تفريح را با هم مي‌پسندند و برخلاف افراد چارچوب‌دار، مدام تمايل دارند برنامه‌ريزي را تا آنجايي به تعويق بيندازند كه فرصت تصميم‌گيري را از دست بدهند. مشخصه بارز اين افراد انجام چند كار با هم است. در نهايت، گرچه همه افراد از هر دو سبك استفاده مي‌كنند و گاه چارچوب‌دار و گاه منعطف مي‌شوند، اما به‌طور كلي كيفيت غالبي كه هر فرد براي مواجهه با جهان انتخاب مي‌كند نشان‌دهنده رويه اصلي زندگي اوست و مي‌تواند تصميم‌گيري را از باب اينكه فرد مناسبي براي تشكيل زندگي مشترك هست يا خير، آسان كند.
نتيجه‌گيري
آنچه در شروع يك رابطه سبب وقوع عشق بين دو نفر مي‌شود، اختلاف‌ها و به نوعي تضاد ميان دو طرف است. تفاوت‌هايي كه در طرز فكر و رفتار دو نفر وجود دارد، سبب مي‌شود در نهايت هر دو نفر به اين نتيجه برسند كه هميشه حرف‌هاي زيادي براي گفتن به هم دارند، مي‌توانند از ارتباط با هم لذت ببرند و يك زندگي مشترك جذاب براي هم بسازند، اما حقيقت اين است كه وجود شباهت‌‌هاي اساسي ميان دو طرف، به همان اندازه كه تضادها اهميت دارند تعيين‌كننده است. با اين حال، آنچه مي‌تواند انتخاب فرد مناسب را آسان كند، مشخص بودن مطالبات شخصي است. در واقع، زندگي با يك فرد مشابه، بيشتر از هر رابطه ديگري صميمانه، آرام و بر پايه رفاقت است، اما از طرف ديگر، مي‌تواند به‌شدت كليشه‌اي هم باشد و از طرف ديگر، رابطه با يك فرد متضاد، گرچه ممكن است با تعارض‌هاي شديد و چالش‌هاي بزرگ همراه باشد، اما اگر با ظرفيت پذيرش بالاي طرفين همراه باشد، مي‌تواند به عنوان بهترين فرصت براي چشيدن يك زندگي پرهيجان و لذت‌بخش مطرح شود. به‌طور كلي، گرچه برخي نظريات عنوان مي‌كنند كه شباهت‌ها سبب چالش كمتر و رضايت بيشتر دو طرف از يكديگر مي‌شود و تضادها خالق چالش و برتري‌طلبي طرفين نسبت به هم هستند، اما نهايتا، آنچه مي‌تواند در تعيين فرد مناسب بهترين راهنما باشد، توجه به خواسته‌هاي شخصي است.
نويسنده، روانشناس و دانش‌آموخته فلسفه اخلاق

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون