• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4994 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۶ مرداد

نگاهی به کاربرد کالبد واژگان در طراحی با رویکرد ویژه به طراحی لباس ورزشکاران المپیک

صورت معني

بابک انالو

 

پروانه مي‌گويد: به سراغ جفت زيبايي آمده‌ام كه در خيال تو است. طبيب قلم بر دوات مي‌برد و غزلي به هيات پروانه‌ رنگيني مي‌نويسد كه از سطرهاي كاغذ پر مي‌كشد.
وقتي ناقلان ابياتش را بر صفحات كاغذ تحرير نمودند به عين اجسادي درآمدند كه به هيچ طريقي به وقت حيات شبيه نبود.
برگرفته از ديوان سومنات 
ابوتراب خسروي
اگر تمدن بشري را بنايي عظيم و شكوهمند در نظر آوريم كلمات، آجرهاي آن هستند. 
تفكر، اساسا چيزي جز صحبت كردن با خويشتن نيست و زبان و انديشه همزاداني هستند كه قدم به قدم ما را در تاريخ جلو بردند و به جايي رساندند كه امروز هستيم. زبان اجازه تفكر انتزاعي را به ما داد و ما خط را ساختيم.
نقوشي كوچك كه بر سنگ و پوست و كاغذ مي‌نشانديم و در غيبت ما، به‌ جاي ما، صحبت مي‌كردند. انگار كه جادويي اتفاق مي‌افتاد.
اين اختراع جديد چونان پلي بر فراز دوران‌ها و تمدن‌ها، مرحله به مرحله ما را پيش برد و ما شرقي‌ها به‌ خصوص، آنچنان شيفته‌اش بوديم كه جسم آن را نيز چون روحش واجد قدرتي جادويي دانستيم و تمام تمدن خود را بر پايه متون بنا نهاديم و متن، حتي، پوشش-تزييني شد بر پيكر ابنيه‌مان.اين البته تنها مختص به معماري نيست، بلكه كالبد كلمات، زينت‌بخش و هويت‌ساز بسياري از عناصر حيات تاريخي شرق بوده، از نقوش خالكوبي تا ظروف و البسه و اسلحه و امثال آن.اما واژه‌ها و حروف چه در خود دارند كه اين‌طور طي هزاره‌ها ما را مفتون خود كرده‌اند، كدام قدرت جادويي را در خود حمل مي‌كنند؟واژه، تبلور معناست، واژه معنايي است كه جسم يافته، معنايي است كه مي‌توان بر آن دست كشيد و همراهش داشت، همچون دعايي يا تعويذي كه نيروهاي كيهان را با ما همسو يا محافظت‌مان مي‌كند يا پيروزمان مي‌گرداند.هنر و فرهنگ شرق سرشار از نمونه‌هاي كاربرد كالبد واژگان، در تزيين و غنا بخشيدن به آثار مصنوع است، از پيكر گلدسته مسجدي تا عودسوزي و كلاهخود سرداري. اين واژگان در كنار عناصر تصويري انتزاعي كه خود واجد معاني سمبوليك بودند، جهاني از نقش و معنا ساختند كه چون نجدي پهناور، تمامي زيست بوم شرق را در طول هزاره‌ها ميزبان بوده است. ادخلوها بالسلام الامين... 
از ديگر سو، شايد يكي از اصلي‌ترين خصيصه‌هاي فرهنگي و اجتماعي ايران در طول تاريخ، محوريت كلام مخيل منظوم در متن زندگي روزمره است. تك مصراع‌ها، اشعار و ضرب‌المثل‌ها، نه تنها نمك كلام، بلكه شيوه زندگي ما هستند. شايد اين حد آميختگي زندگي روزمره با مفاهيم مجرد ادبي، در جهان، اگر نه بي‌نظير، لااقل كم نظير باشد و اين بخش مهمي از ميراث اجتماعي ما ايرانيان است. تك جملاتي كه در هيات ضرب‌المثل‌ها و گزين گويه‌ها، چون رشته‌اي امروز ما را مستقيم به قرن‌ها پيش وصل مي‌كند. نزديك به هزار سال است كه در تاييد صحبت يكديگر عينا مي‌گوييم: جانا سخن از زبان ما مي‌گويي...
يكي از ويژگي‌هاي نوشتار فارسي و عربي در مقايسه با رسم‌الخط ساير زبان‌هاي دنيا، اين است كه در رسم‌‌الخط فارسي-عربي، حروف به يكديگر متصل مي‌شوند و بيشتر حروف حتي فرم‌هاي مختلف اتصال دارند و در واقع هر كلمه پس از اتصال حروف تشكيل‌دهنده، به صورت يك تصوير منفرد در مي‌آيد و اين ويژگي بسيار مهمي است كه در طراحي گرافيكي بر اساس حروف مي‌تواند محمل خلاقيت باشد. در واقع در فارسي، برخلاف زبان‌هايي مثل خانواده لاتين كه كلمات، به صورت حرف به حرف خواننده مي‌شود، هر كلمه، گشتالت منحصربه‌فرد خود را مي‌يابد كه در اولين نگاه قابل بازشناسي است.
اما امروز، در طليعه هزاره جديد، در عصر پرسرعت فناوري و اطلاعات و به خصوص در عصري كه تعويذ‌ها و طلسم‌ها قدرتي ندارند، آيا بايد چنين گرايش اصيل و زيباي هنري را يكسر به كناري نهاد و فراموش كرد؟ آيا نمي‌توان براي اين بدن‌هاي پيچان و غمزه‌گر كاربردي دوباره يافت، آيا همان‌طور كه شعر و ادبيات قالب نوين خود را براي حيات در عصر جديد يافتند، آيا نمي‌توانيم كالبد شعر و ادبيات را نيز در هنر امروز ماوايي دهيم درخور هنر روز و مطابق با قوانين نوين زيبايي‌شناسي؟ در مكتب هنري سقاخانه، برخورد كالبدي با كلام، با قرائتي مدرن، كمابيش براي اولين‌بار و به شكل منسجم و نظام‌مند ارايه شد و كالبد و جسم كلمات در قامت اثر نقاشي و مجسمه، مورد توجه قرار گرفت و دوره‌اي فاخر از هنر پست مدرن ايراني را به دنبال آورد. اين برخورد گاه به شكل بافت‌هايي تذكره گويان در كارهاي زنده رودي نمود يافت. گاه چون «هيچ»‌هاي تناولي بلند شدند و بر پاي ايستادند و گاه چون آثار پيلارام در رقصي شيداگونه بودند. اما نكته‌اي كه گويا مغفول ماند يا به دليل تحولات سياسي زمان، فرصت بروز نيافت، تنيدن اين رويكرد هنري با هنرهاي كاربردي و زندگي روزمره انسان‌هاي واقعي بود. اثر هنري، رسانه‌اي فاخر است در دسترس بخشي محدود از جامعه در حالي كه هنري كه بر تبرزين و كشكول درويش يا بر درب مسجد و مانند آن نقش مي‌بست تمام جامعه را مخاطب قرار مي‌داد.در اين دوران نوين انسان‌گرايي و تاكيد بر فرديت، پيشرفت‌هاي علمي و فني، پاي پديده‌ها و لوازم بسياري را به زندگي ما باز كرده كه مي‌تواند، همانند گذشته، در كنار كاربرد مختص به آن محصول، جريان هنر و فرهنگ و هويت را نيز در زندگي برقرار سازد. با كمال تاسف، از آنجا كه به دليل افول بالندگي شرق در قرون اخير، هر آنچه به عنوان ابداعات و ابتكارات، براي تسهيل زندگي و تامين رفاه انسان ساخته شد، از غرب آمده و بالطبع جامه زبان تصويري غرب پوشيد و به همان شكل در زندگي نشست. از اتومبيل تا يخچال و گوشي تلفن همه با طراحي مدرن و مينيمال غربي عرضه شده و در زندگي امروز تصويري التقاطي و گاه نه چندان هماهنگ به وجود آورده از همنشيني فرش پر نقش و رنگارنگ ايراني با مبلمان طلايي سبك آرت نوو و لوازم برقي مدرن و مينيمال.
در كشوري چون ايران با چنين فرهنگ و پيشينه غني فرهنگي، وضع زبان بصري متناسب با دوران معاصر با حفظ هويت فرهنگي هنري، رسالتي است فراموش شده كه بايد مورد توجه بيشتري قرار بگيرد و فضاي بصري جامعه را از اين بي‌هويتي بصري برهاند. 
تصوير خنده-گريه‌آوري كه از طراحي لباس‌هاي كاروان المپيك مي‌بينيم، در جايي كه هر كشوري مي‌كوشد به تمامي، فرهنگ و هويت خود را در لباس كاروان ورزشي خود بازتاب دهد، براي كشوري چون ايران كه هر گوشه‌اش به لحاظ بصري، تمدني است، در يك كلمه شرم‌آور! است. بيش از ده هزار سال تاريخ و تمدن طوري نمايانده مي‌شود كه گويي ايران جزيره‌اي است كه يكي، دو قرن پيش كشف و مسكون شده يا كشوركي است كه قرارداد سايس-پيكو آن را از عثماني جدا كرده.با اين همه تنوع قومي و فرهنگي، لباس‌هاي رنگارنگ و زيباي اقوام مختلف، با آن نقوش معنادار و سمبوليك، با آن دست‌دوزي‌هاي منحصربه‌فرد، با آن تكنيك‌هاي منحصربه‌فرد بافت و دوخت، كاروان المپيك قديمي‌ترين تمدن بشري، با لباس فرم اداره‌هاي دولتي –انگار كه پرولتارياي چين مائويست- در مقابل جهان ظاهر مي‌شود.
امروز، پوشش و لباس، خود عنصري بيانگر از خوي‌ها و افكار پوشنده لباس است، گويي لباس هر شخص مانيفستي است در معرض ديد ديگران كه به آنها مي‌گويد صاحب لباس به كدام فرهنگ و ديدگاه، دلبسته است و چطور مي‌انديشد.البته مايه خرسندي است كه در سال‌هاي اخير شاهد اقبال روزافزون جامعه به عناصر فرهنگي و بصري بومي و كاربست نقوش و موتيف‌هاي شرقي هستيم . اين نقوش و موتيف‌ها گاه شامل نقوش تذهيب، گاه شامل نوشتار و عموما گرته‌برداري از نقوش پارچه‌ها و دستبافت‌هاي سنتي هستند كه به دليل تنوع زياد در فرم و رنگ و نقش، معمولا چشم‌نواز و زيبا هستند.
با در نظر گرفتن تمامي موارد مذكور و خصوصا با تاكيد بر سه محور اصلي متن محور بودن تمدن شرق، رسوب معاني در كالبد كلمات و فرهنگ غنايي و تغزلي ايران، از ديد نگارنده، دستيابي به سنتزي هنرمندانه از مجموع اين عوامل و رسيدن به نوعي رسانه بياني شعرگونه با پيكر ملموس فيزيكي هدفي گرانبهاست براي برخورداري از هويت بصري مطلوب و درخور فرهنگ ايراني. البته تلاش‌هايي در اين زمينه شده اما عموما در اين تلاش‌ها، پوسته بيروني و ظاهري اثر مدنظر بوده در حالي كه به نظر نگارنده، اين نگرش مي‌تواند در عين حفظ معناي ادبي، وارد ساختار و شالوده اثر شود.
اين رويكرد در طراحي لباس به خوبي مي‌تواند اتخاذ شود، چراكه البسه از يك سو به ‌شدت جنبه نمايشي و زيبايي‌شناسي دارند و از سوي ديگر تنوع و ديناميسم ذاتي فرم لباس در كنار حركت و ساختار نرم و پيچان پارچه، امكان خوبي براي امتزاج با نوشتار دارد. اين ميراث ارزشمند ادبي، اين همه گزين گويه‌ها و اشعار نغز در تركيب با فرم البسه مي‌تواند فرد را به يك اثر ادبي هنري متحرك و زنده تبديل كند. تصويري را در ذهن آوريم كه اشعار كالبد يافته در خيابان در حال گذرند. خطوط نستعليق و شكسته با آن دور‌ها و كشيدگي‌هاي زيبا، با انتخاب درست و معني‌دار كلمات، به خوبي مي‌توانند با فرم البسه تلفيق شوند. ساختار لباس نيز همانند ساختار خط شامل قسمت‌هاي مختلف با اشكال متنوع مدور و مستقيم است كه مي‌تواند ارتباط ساختاري درست و معناداري با نوشتار برقرار كند. تركيب گشتالت كلمات با مفاهيم و ساختار فني لباس، در كنار استفاده از مواد و متريال‌هاي مختلف به صورت تلفيقي مي‌تواند در نهايت يك اثر هنري به وجود آورد كه قابل پوشيدن است. در اين رويكرد كه اساسا معناگراست، امكان استفاده از مواد و مصالح مختلف از انواع چرم گرفته تا چوب و قطعات فلزي، وجود دارد و با تلفيق هنرمندانه مواد مختلف مي‌توان اثري به مراتب فاخرتر به وجود آورد.اين رويكرد البته تنها در مورد طراحي لباس مطرح نيست و مي‌تواند در بسياري موارد ديگر از قبيل طراحي مبلمان و لوازم منزل، طراحي ادوات روشنايي مثل لوستر و چراغ و حتي ملزومات دكوراسيون و طراحي داخلي اماكن مورد استفاده قرار گيرد.اساسا آنچه به عنوان هويت بصري مورد نظر نگارنده است، مفهومي است سيال كه صورت مشخصي ندارد اما مجموعه‌اي از عناصر و روابط، از طرح و نقش و رنگ تا هندسه فراكتال معماري اسلامي را شامل شده كه قرارگيري آنها در كنار هم منجر به احساسي از هويت فرهنگي جغرافيايي مي‌شود كه در آن روح و تاريخ ايراني-اسلامي قابل رديابي است.در حقيقت با گنجينه‌اي روبه‌رو هستيم كه امكان هر نوع برخورد خلاقانه در استفاده از آن وجود دارد و اين به‌ عهده هنرمندان و طراحان است كه با خلاقيت خود اين گنج را در آثار هنري و كاربردي خود متبلور و هويت بصري وضع كنند كه در هر گوشه‌اي از دنيا، با اولين نگاه بگويد: ساخت ايران، با افتخار.


از دید نگارنده، دستیابی به سنتزی هنرمندانه از مجموع این عوامل و رسیدن به نوعی رسانه بیانی شعر گونه با پیکر ملموس فیزیکی هدفی گرانبهاست برای برخورداری از هویت بصری مطلوب و درخور فرهنگ ایرانی. البته تلاش‌هایی در این زمینه شده اما عموما در این تلاش‌ها، پوسته بیرونی و ظاهری اثر مد نظر بوده در حالی که به نظر نگارنده، این نگرش می‌تواند در عین حفظ معنای ادبی، وارد ساختار و شالوده اثر شود.این رویکرد در طراحی لباس به خوبی می‌تواند اتخاذ شود، چراکه البسه از یک سو به شدت جنبه نمایشی و زیبایی شناسی دارند و از سوی دیگر تنوع و دینامیسم ذاتی فرم لباس در کنار حرکت و ساختار نرم و پیچان پارچه، امکان خوبی برای امتزاج با نوشتار دارد. این میراث ارزشمند ادبی، این همه گزین گویه ها و اشعار نغز در ترکیب با فرم البسه می‌تواند فرد را به یک اثر ادبی هنری متحرک و زنده تبدیل کند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون