دلنوشتهاي براي لئو و خداحافظي غمگينش
مسي كه كيميا شد
ابوالفضل نجيب
بارسلونا در دنيا شايد تنها باشگاهي باشد كه به يمن داشتن فوق ستارهاي مثل مسي موفق به جذب ميليونها هوادار و علاقهمند به فوتبال در جهان شد. اضافه كنيد ميليونها كساني كه اهل تماشاي فوتبال نبودند، اما به واسطه اين اعجوبه علاقهمند فوتبال و بارسا شدند و به همان نسبت هم شايد بارسا تنها باشگاهي است كه با رفتن ستاره آرژانتيني خيلي از هواداران خود را از دست ميدهد. ريزش 10 ميليوني فالوئرهاي باشگاه بارسا طي بيست و چهار ساعت اوليه اعلام قطعي جدايي مسي از بارسا تنها پيشدرآمد اين ريزش محسوب ميشود. به اين ترتيب ميتوان پيشبيني كرد مقصد بعدي مسي هر باشگاهي باشد از اين حيث نيز توفيق كمنظيري در جذب هواداران كسب خواهد كرد. از اين زاويه مسي ميتواند از نادر فوتباليستهايي باشد كه محبوبيت و شهرت خود را بيش از آنكه به باشگاه و رنگ و حتي مليت مديون باشد، به توانمنديهاي فردي خود معطوف كرده. اين ويژگي ربطي به وفاداري به يك باشگاه تا پايان عمر فوتبالي ندارد. از اين فراتر قائم به موجوديت فوتباليستي است كه تقريبا همه فاكتورهاي محبوبيت و شهرت را تحتالشعاع و معطوف به نام و آوازه و مهارت و كاريزماي خود كرده. اين برجستگي در رشتهاي كه موفقيت در آن به كار گروهي و هر نتيجه علاوه بر يازده بازيكن داخل زمين به عوامل و پارامترهاي بسيار در بيرون زمين مرتبط ميشود، اتفاق كوچكي نيست.
شايد بتوان بخش قابلملاحظهاي از محبوبيت و شهرت مسي را در منش و رفتار توامان حرفهاي و وفاداري اخلاقي او جستوجو كرد. در نقطهاي كه تلاقي پول و وفاداري كمتر به تعادل و تعامل و اغلب به ترجيح يكي بر ديگري منتهي ميشود. در نظر داشته باشيم آنچه اين پيوند را از هم گسست نه اراده قلبي طرفين يا يكي از آنها كه محذورات و محدوديتهاي ناشي از قوانين حرفهاي در فوتبال اسپانيا بود. از اين زاويه چه بسا جدايي مسي از بارسا بار عاطفي و دراماتيكي آن را تا حد پايان فيلمهاي ملودرام ارتقا داد. با اين همه شايد براي هواداران بيشمار مسي تفاوتي نكند او در كجا و با چه پيراهني به عطش پايانناپذير هواداران خود پاسخ خواهد داد.
محدود كردن بازيكني در تراز مسي به رنگ پيراهن و مليت در واقعيت امر به منزله محروم كردن خود از پديدهاي است كه زيباييهاي فوتبال را با بزرگترين شاهكارهاي هنري و نبوغ و تخيل خالقين آنها در هم گره زده است. پديده منحصر به فردي كه با هر گرايش رنگي و ملي كسي حاضر به چشم بستن و محروم كردن خود از چنين نعمتي در مستطيل سبز نيست و نخواهد بود. شايد به تعبيري معاصر بودن با بازيكني مثل مسي و دنبال كردن تك تك قدمهاي او و لذت بردن از هنر اين اعجوبه هم توفيق و انگيزه كساني باشد كه با فوتبال در داخل زمين و از روي سكوها و از تصاوير تلويزيوني به نوعي احساس خوشبختي ميكنند.
در دنيايي كه شاديها و شادكاميها و انگيزه براي ادامه حيات و احساس خوشبختي به تارمويي مثل كرونا بسته است، شايد وجود امثال مسي و انگيزه هم عصري با او و لذت بردن از جادويي كه او با توپ و احساسات ميكند، مرهمي باشد براي زخمهاي عميق و فراموش كردن ولو كوتاهمدت تيرهروزي و تلخي و اندوه بسياري كه ميخواهند همچنان به آينده اميدوار باشند. با اين نگاه مسي هر چه باشد، چه در واقعيت زمخت و چه در عالم رويا و بيخبري و دلبستگيها و آرزوهاي خاك خورده، با اين همه بودن و همزيستي با او هزار بار بر نبودن او ارجح است. از اين حيث شايد مسي را بتوان نزديكترين و شبيهترين نياز مردمان محروم و فرودست به سنگ سحرآميز ساتياچيت راي تعبير كرد. سنگي كه چيت راي آن را به نماد تحقق همه آرزوها و روياها و نسخه همه سرخوردگيهاي تاريخي و فردي و اجتماعي تبديل كرد. از اين منظر نيز مسي نماد ساحري است كه ميتواند مايه شادي و لذت و اميد به زندگي باشد. درست معادل همان زمان نود دقيقهاي كه تماشاگران سنگ سحرآميز چيت راي ميتوانند در سالن سينما، احساس خوشبختي كنند. لذت بردن از فوتبال مسي بسان لذت بردن از يك اثر تمام قد هنري يگانه و منحصر است. اينكه اين اثر هنري كي و كجا به نمايش در بيايد چندان تفاوتي نميكند.
تنها تفاوت تماشاي مسي در جمع به نياز و روح جمعي در به اشتراك گذاشتن هيجان ناشي از فوتبال مربوط ميشود. مسي حتي از اين حيث كه ميتوان در پنهانيترين زواياي تنهايي از آنچه او رقم ميزند لذت ببريم حائز اهميت باشد. لذتي شايد در صورت ظاهر كودكانه و بازيگوشانه كه اما در ماهيت امر ميتواند به مكاشفه با قابليتهاي بالفعل و بالقوه انساني در خلق آنچه در همسايگي هنر خانه ميكند، ارتقا ببخشد. شايد بهزعم برخي ارتقا بخشيدن يك فوتباليست تا اين جايگاه و در دنيايي كه بخش اعظم ارزشهاي آن تحتالشعاع مناسبات تبعيضآميز قرار گرفته، به زيادهگويي، مبتذل كردن واژهها و رمانتيسم و ابتلائات بورژوازي و بدتر از آن به تحميقشدگي و استحمارزدگي تعبير شود. اما چه ميشود كرد؟ شايد مسي همه سهم ما از خوشبختي و احساس زنده بودن در درندشتي به نام زمانه و زندگي باشد. بخشي از انگيزه و اميدواري انسانهايي باشد كه همچنان براي رهايي و نجات، دل در گرو تولد قهرمانهاي اساطيري دارند كه از غير ممكنها، ممكن ميسازند.