نگاهي به مضمون و محتواي كربلانامه
باز اين چه شورش است...
توضيح مترجم: ابوالفضل حُري| مرثيه مشهور «باز اين چه شورش است...» براي شيعيان بسيار آشناست. تركيببندي در دوازده فصل اثر كمالالدين علي محتشم كاشاني (996-905 ه.ق.) شاعر پارسيگوي عصر صفوي. ترجمهاي كه در زير ميآيد، خلاصهاي از فصل دوم پاياننامه كارشناسي ارشد خانم كارن جي. رافل است (نزديك به 100 صفحه) كه عجالتا استاد گروه مطالعات مذهبي دانشگاه ميامي امريكاست. ايشان در سال 2007 از رساله دكتراي خود زير نظر دكتر كارل ارنست با عنوان «Memory Inflamed: Women’s Participation in the Shi`i Community of Remembrance » دفاع كرد. او در اين مقاله به تحليل اين مرثيه مشهور ميپردازد.
از هفتبند تا كربلانامه
كارن جي. رافل
مرثيه معروف محتشم كاشاني عناوين گوناگون دارد: هفتبند، تركيببند، دوازدهبند. اين عناوين مختلف اين پرسش را به ذهن پژوهشگر متبادر ميكند كه كدام عنوان صحيحتر است؟ يا اينكه ميتوان به عنواني ديگر نيز فكر كرد. كربلا، استعارهاي است مركب از واژگان فارسي كرب (اندوه) و بلا (بيماري / حادثه تراژيك). در نظر شيعه، وقتي اين دو واژه به هم ميآميزند، يادآور سرزمين اندوه، بيماري و حادثه تراژيك است. از بسياري جهات، مرثيه محتشم، روايتي كاملا حقيقي از حوادث كربلاست و از همين رو، بسيار مناسب است كه آن را كربلانامه بناميم. وانگهي، عنوان كربلانامه، ماهيت مذهبي مرثيه محتشم را نيز به ذهن متبادر ميكند. به تعبيري، كربلانامه، اولين و مهمترين اثر هنري- مذهبي كاركردگرا تلقي ميشود. عنوان كربلانامه، به محتوا و مضمون اثر متكي است: وقايعنگاري محتشم كاشاني است از كربلا؛ روايت درد و رنج و شهادت امامحسين(ع) و واكنشهاي كيهاني، بشري و اينجهاني است نسبت به اين رويداد كه از پيش در تاريخ رقم خورده است.
در ذيل اين مقوله، عناصر مضموني مرثيه را بررسي ميكنيم: همبستگي تاريخ و اسطوره، نقش زمان در اشكال واقعي و نمادين و اشخاص اصلي سوگنامه.
تاريخ و اسطوره
اهميت قرائت مرثيه در مجالس ماه محرم اين است كه مخاطب را در كارزار كربلاي سال 61 هجري قرار ميدهد. در مجالس سوگواري شيعي، «تاريخپردازي» (1) حوادث كربلا شيوه و منش خاص خود را دارد. تاريخ، چه واقعي و چه اسطورهاي، ابزار ارتباطدهنده جامعهاي مذهبي است. حوادث تاريخي بهنمايشدرآمده در مرثيه محتشم خيلي به منطق زمان و روايتمندي متكي نيست. در اين مرثيه و ساير ژانرهايي كه حوادث كربلا را گزارش ميدهند، نظم و ترتيب و تداوم حوادث متغير است و همينجاست كه حذف تاريخ واقعي و خيالي به حيطه اسطوره وارد ميشود.
از جمله تعاريف اسطوره يكي اين است: آنچه در فراسوي حيطه نظم، ترتيب و منطق قرار دارد. حوادث كربلا -دستكم در چشم شيعي- بدون زمان و منطقگريز است. جهانهاي طبيعي و كيهاني پس از شهادت امام حسين(ع)، جملگي آشوب شدهاند و ظلم واقعي و وحشيگري قتلعام كربلا هرگونه نظم و منطقي را بر هم ميزند. در جهانبيني كربلاي شيعي، تاريخ، صرفِ بازگويي سير ساده اتفاقات زماني بدون هدف و جهت نيست؛ بلكه ارايه احساسي و تفسيري مذهب و خاموشي صداي عدالت است (ايوب، 148).
زمان
مفهوم زمان از تاريخ و اسطوره منبعث ميشود و اين امر در مرثيه مذهبي و نيز جهانبيني شيعي مصداق دارد. براي شيعه، همه روز، كربلاست و هر لحظه، لحظه شهادت امامحسين(ع) است. برخلاف مسيحيت كه هر ساله براي عيد رستاخيز مسيح گردهم ميآيند، شيعه هر روز خود را با ياد و ذكر شهادت امام حسين (ع) سپري ميكند. محرم، ماه بزرگداشت چنين آييني است و زمان تاريخي براي يادآوري حوادث كربلاست. گوش دادن به كربلانامه يا هرگونه مرثيه و نوحه يا تماشاي تعزيه، جملگي رخدادهايي عبادي است كه مشتاقان را به سرزمين فراتاريخي كربلا ميبرد. با برگزاري اين آيينها، كربلا ديگر سرزميني خشك در عراق نيست؛ بلكه به واسطه قوه خيال در هماكنون و هماينجاي مخاطب حي و حاضر ميشود. انجام اين مراسم، مخاطب را به تاريخ اسلام در سال 61 هجري ميبرد و پرسشهاي زيادي را به ذهن او متبادر ميكند: اگر در صحراي كربلا حاضر بودم، آيا براي امام حسين(ع) ميجنگيدم؟ آيا حاضر بودم جان خود را نثار پاي پيشوايم كنم؟ انجام اعمال سوگواري، شيعه را به درون جهان اماها و اگرها سوق ميدهد.
اشخاص
اشخاص كربلانامه محتشم در روايتگري مرثيه نقش اساسي دارند. اگر مبارزه جانانه امام حسين (ع) با لشكريان يزيد در كار نبود، اگر زينب(س) گفتوگوي پُرسوز و گداز خود را با پيامبر(ص) انجام نميداد و اگر تلاشهاي جبرييل در كار نبود، اين سوگواري طنين عاطفي خود را از دست ميداد.
خداوند
خداوند كه خالق پيامبران و امامان است، در كربلانامه نقش اساسي دارد؛ خداوندي كه بر عرش اعلا تكيه زده و ناظر اعمال آدميان است. در كربلانامه، خداوند در مقام آفريننده و ويرانگر جهان به تصوير درآمده است. بخش عمده زمان كربلانامه حول روز قيامت ميچرخد، زماني كه درباره اعمال آدمي قضاوت خواهد شد. البته، آنان كه عليه امامحسين(ع) دست به توطئه زدند، مورد غضب خداوند قرار خواهند گرفت آنگاه كه:
دست عتاب حق به درآيد ز آستين/ چون اهلبيت دست در اهلستم زنند
از اين رو، در مرثيه، خداوند مالك روز جزاست و داورياش درباره انسان، برقراركننده عدالت در جهان ويرانشده است.
جبرييل، جن و ساير فرشتگان
جبرييل در كربلانامه نقشي مهم ايفا ميكند. بر ماموريت جبرييل در حمايت از كاروان امام حسين(ع) در راه كوفه، نوعي غم و افسوس مستولي است. جبرييل تلاش كرد كه كاروان گرامي امام حسين (ع) را حمايت كند؛ اما از پس اين مهم برنميآيد، چراكه خداوند شهادت امامحسين(ع) را از پيش تعيين كرده است. قتلعام صحراي كربلا سبب ميشود كه:
روحالامين ز روح نبي گشت شرمسار
در روز قيامت، «پيامبر، علي، جبرييل و ميكاييل [دشمنان حسين (ع)] را گرد خواهند آورد و عدالت پرودگار درباره آنها جاري خواهد شد» (ايوب، 210). جن و ساير فرشتگان با اندكي تغييرات، همان نقش جمعخوانان تراژديهاي يوناني را ايفا ميكنند. آنان هيچ اظهارنظري درباره رخدادها نميكنند، بلكه نسبت به ظلم و ستمي كه بر امامحسين(ع) و يارانش روا ميشود، واكنش عاطفي نشان ميدهند:
جن و ملك بر آدميان نوحه ميكنند
گويا عزاي اشرف اولاد آدم است
امام حسين، پيامبر و ساير مردان اهلبيت(ع)
آشكار است كه امام حسين(ع) در كربلانامه، نقش اول را ايفا ميكند و محتشم نيز به ايشان القاب مختلف ميدهد. از اين رو، در امر ترجمه نيز پيبردن به مرجع اين القاب بسيار مهم است. بيشتر القاب امام حسين (ع)، به جايگاه او در مقام شهيد اشاره ميكنند. عموما از امام حسين (ع) به شاهالشهدا ياد ميكنند. محتشم از القابي ديگر نيز استفاده ميكند:
«مهمان كربلا»:
از آب هم مضايقه كردند كوفيان/ خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
«سليمان كربلا»:
بودند ديو و دد همه سيراب و ميمكند / خاتم ز قحط آب سليمان كربلا
و «سلطان كربلا»:
آه از دمي كه لشكر اعدا نكرد شرم/ كردند رو به خيمه سلطان كربلا
از اين عناوين عمدتا در دومين بند كه صحنه و فضاي حوادث را معرفي ميكند، سخن به ميان آمده است. روايت كربلانامه، امام حسين (ع) را در صحنه كارزار و در حال نبرد به تصوير نميكشد؛ بلكه او را نماينده «دين» معرفي ميكند كه شمشير ظلم حلق تشنهاش را زخم ميزند (بند 4 و 5):
نزديك شد كه خانه ايمان شود خراب/ پس ضربتي كزان جگر مصطفي دريد/ از بس شكستها كه به اركان دين رسيد/ بر حلق تشنه خلف مرتضي زدند
حضور پيامبر در كربلانامه دو نقش مكمل دارد. پيامبر پدرسالارِ «خانه ايمان» است. محمد {ص} لنگرگاه اسلام است و پس از وفات ايشان اين لنگر به آسمان رفت و كشتي مذهب سرگردان ماند. اين قياس شايد اندكي غريب به نظر آيد ولي محتشم شخصا از «كشتي شكستخورده توفان كربلا» سخن به ميان ميآورد كه فقط پس از وفات محمد {ص} و كشمكش اهلبيت و خلفاي اموي پيشامد كرد:
كشتي شكستخورده توفان كربلا/ در خاك و خون تپيده ميدان كربلا
همچنين، به محمد[ص] در نطق حضرت زينب(س) پس از شهادت امام حسين (ع) نيز اشاره ميشود. در نطق زينب(س) (بند 9) كه بهتر است از آن به حديث نفس (2) ياد كنيم تا گفتوگو (3)، زينب(س) كه كلام خود را با عبارت «حسين توست»، ختم ميكند، با محمد {ص} از ظلم و ستمي ميگويد كه بر امام حسين (ع) روا داشتهاند:
اين كشته فتاده به هامون حسين توست/ اين نخلِتر كز آتش جانسوز تشنگي/ اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست/ اين غرقه محيط شهادت كه روي دشت/ اين خشكلبِ فتاده دور از لب فرات/ اين شاه كمسپاه كه با خيل اشك و آه/ اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين/ چون روي در بقيع به زهرا خطاب كرد/ وين صيد دستوپازده در خون، حسين توست/ دود از زمين رسانده به گردون، حسين توست/ زخم از ستاره بر تنش افزون، حسين توست
از موج خون او شده گلگون، حسين توست/ كز خون او زمين شده جيحون، حسين توست/ خرگاه زين جهان زده بيرون، حسين توست/ شاه شهيدناشده مدفون، حسين توست/ وحش زمين و مرغ هوا را كباب كرد
در كربلانامه، از [حضرت] علي و [امام] حسن (ع) نيز گهگاه ذكر به ميان ميآيد. محتشم از علي (ع)، به پدر امامحسين(ع) و «شير خدا» (مرتضي) ياد ميكند (بند 4):
نوبت به اوليا چو رسيد، آسمان طپيد/ پس ضربتي كزان جگر مصطفي دريد/ زان ضربتي كه بر سر شير خدا زدند
بر حلق تشنه مرتضي زدند
به نظر ميآيد كه دليل اصلي اشاره به حضور علي (ع) در كربلانامه اين است كه گفته شود علي (ع) نيز قرباني بيعدالتي شده و به دست دشمنان دين به شهادت رسيده است. دليل ديگر اين است كه محتشم ميخواهد مسير اهلبيت (ع) را از محمد به علي و سپس به حسن و حسين نشان دهد.
در كربلانامه، از {امام} حسن (ع) نيز كه برادر بزرگتر امامحسين (ع) و امام دوم است، فقط يك بار ذكر به ميان ميآيد. محتشم او را حسن برگزيده (مجتبي) خطاب ميكند (بند 4):
بس آتشي ز اخگر الماسريزهها/ افروختند و در حسن مجتبي زدند
حسن (ع)، فرد برگزيده است؛ چراكه امام علي (ع) او را به جانشيني خود انتخاب كرده بود و ايشان نيز قرباني مبارزه ميان اهلبيت (ع) و خلفاي اموي ميشود. بار ديگر محتشم با اشاره به حسن (ع)، زمينهاي تاريخي براي شنوندگانش فراهم ميآورد.
حضرت زينب
در سنت مرثيه مذهبي (در زبان عربي، فارسي و اردو)، صداي زنانه غالبا با شخص پيامبر در گفتوگوست. هدف صداي زنانه، ايجاد بستر عاطفي مناسب در بطن مرثيه و حالوهواي مجالس سوگواري است. زينب(س) - خواهر امام حسين (ع) - گويندهاي است كه در كربلانامه داد سخن ميراند. محتشم به عمد، از زينب(س) در كربلانامه ذكر به ميان ميآورد. غالبا مراثي مذهبي سنن عربي و فارسي از زنان اهلبيت سخن به ميان ميآورند تا غم و ماتم آنان را بر ظلمي كه به اسلام شده است، به تصوير كشند. در واقع، تكتك زنان اهلبيت در روضهخوان و روضهشنو، واكنش عاطفي خاصي را برميانگيزند. براي نمونه، از مرثيههاي متعدد، صداي زينب كبري - دختر امام حسين و همسر قاسم، فرزند امام حسن - به گوش ميرسد... .
آنچه درخصوص زينب(س) براي شيعه مهم است، شخصيت تدافعي و صبر و طاقت اوست. از يك سو، انتقاد زينب از حكومت يزيد و كوفيان قرار دارد؛ از ديگر سو، ناتواني او در حفظ شأن و منزلت پيكر بيجان و سر برادرش. زينب است كه اولين مجلس سوگواري را برگزار كرده و اولين مرثيه مذهبي را نيز به ياد شهادت برادر عزيزش و رهبر مسلمين ميسرايد، در حالي كه در دمشق گرفتار زندان حكومت يزيد است. در واقع، نقشهاي جنسيتي جابهجا شدهاند: ديگر از مردان خبري در كار نيست و زنان
-برافروخته و پُرسوز و گداز - به صحنه كارزار وارد ميشوند.
ضدِقهرمانان / دشمنان
آشكار است كه اشاره به دشمنان اهلبيت (ع) در كربلانامه جايگاه مهمي دارد. محتشم در اشاره به ضدِقهرمانان قيام كربلا از القاب گوناگون استفاده ميكند. اصليترين دشمن اهلبيت، يزيد است كه تشنگي بيحد قدرت، او را به شهادت امام حسين (ع) واميدارد. علاوه بر يزيد، از ابنزياد -حكمران كوفه- نيز در كربلانامه ذكر به ميان ميآيد كه دشمن سرسخت اسلام است:
اي زاده زياد نكرده است هيچگه/ كام يزيد دادهاي از كشتن حسين/ نمرود اين عمل كه تو شداد كردهاي/ بنگر كه را به قتل كه دلشاد كردهاي
ابنزياد در نطق تهديدآميز خود در مسجد كوفه، مردمان كوفه را از كمك به امام حسين (ع) بازداشت. وانگهي، در كربلانامه از كوفيان نيز به نيكي ياد نميشود. كوفيان كه ابتدا از حسين (ع) حمايت كرده بودند، با خيال نجات جان و مال خود، دست از ياري امام حسين (ع) برداشتند. آرمان مذهبي (امام حسين و شيعهگري) جاي خودش را به واقعيت سياسي (يزيد و ابنزياد) داد.
شكل و ساختار كربلانامه
قالب
پيشتر گفتيم كه هفتبند، قطعه شعري است متشكل از هفت بند كه آخرين كلمه هر دو خط يا دو مصرع يا يك بيت با هم مساوي است.
واژگان
واژگاني كه محتشم كاشاني در كربلانامه اختيار ميكند، كاملا ساده و عامهفهم و در عين حال، بسيار تاثيرگذار است. از جمله مشكلات سر راه ترجمه اين متن به انگليسي، يكي، ناممكني انتقال ظرافتهاي زباني است. دايره واژگان مذهبي زبان انگليسي رايج در زبانهاي جوامع اسلامي چندان فراخ نيست؛ از اين رو، مشكل بتوان سايهروشنهاي معنايي و اهميت كلمات گوناگون را در فرآيند ترجمه حفظ كرد. نمونه مناسب، واژه light (نور) است. در زبان اردو، واژگان مختلفي در اين معنا به كار ميروند كه هريك معناي ضمني متمايزي دارند. نور (Nur)، نور الهي و متافيزيكي خدا، پيامبران و امامان است؛ حال آنكه، واژه روشني (roshani) معناي متعارف نور را دارد (منبعِ روشنايي) . واژگان زير از اين جملهاند:
اسامي خاص: محمد، حسين، حسن، فاطمه، علي، جبرييل، ابنزياد، عيسي
القاب: شاه، مهمان كربلا، سليمان كربلا، سلطان كربلا، مرتضي
نامهاي خداوند: صاحب حرم، اﷲ، خدا
نامهاي پيامبر: رسول خدا، نبي
حيوانات: آهو، طاير، مرغ، ماهي
هرجا كه بود آهويي از دشت پا كشيد
هرجا كه بود طايري از آشيان فتاد
اسامي مكان: كوفه، رود فرات، آب جيحون، كربلا، مدينه، نمرود
ديگر واژگان مذهبي: قيامت، جريده رحمت، شفيعان، روز حشر، سلسبيل، عرصه محشر، حوري، جن، ملك، هفت آسمان، ماتم، نوحه
تكرارها
كربلانامه پُر است از واژگاني كه در ابتدا يا انتهاي ابيات ميآيند و تاثيري نمايشي بر جاي ميگذارند. بندهاي سوم، ششم، نهم و دوازدهم تركيببندهايي دارند كه شاعر به واسطه آنها توجه شنونده را جلب كرده و از اين رو، فضاي عاطفي را پُررنگ ميكند. مصرع اول ابيات بند سوم جز ابيات هفتم و هشتم، با عبارت «كاش آن زمان» شروع ميشود:
كاش آن زمان سرادق گردون نگون شدي/ كاش آن زمان درآمدي از كوه تا به كوه/ كاش آن زمان ز آه جهان سوز اهلبيت/ كاش آن زمان كه اين حركت كرد آسمان/ كاش آن زمان كه پيكر او شد درون خاك/ كاش آن زمان كه كشتي آل نبي شكست/ آن انتقامگر نفتادي به روز حشر/ آل نبي چو دست تظلم برآورند/ وين خرگه بلند ستون بيستون شدي/ سيل سيه كه روي زمين قيرگون شدي/
يك شعله برق خرمن گردون دون شدي/ سيمابوار گوي زمين بيسكون شدي/ جان جهانيان همه از تن برون شدي/ عالم تمام غرقه درياي خون شدي/ با اين عمل معامله دهر چون شدي/ اركان عرش را به تلاطم درآورند
اين عبارت، به مرثيهخان اجازه ميدهد مرثيهشنوها را بر سر آنچه در كربلا اتفاق افتاده، به تامل دعوت كند. هر بيت از شنونده ميخواهد كه بينديشد چه اتفاقي ميافتاد اگر خداوند بشريت را در لحظه شهادت امام حسين (ع)، نيست و نابود ميكرد. بند ششم با عبارت «ترسم» آغاز ميشود:
ترسم جزاي قاتل او چون رقم زنند/ ترسم كزين گناه شفيعان روز حشر / دست عتاب حق به درآيد ز آستين/ آه از دمي كه با كفن خونچكان ز خاك/ فرياد از آن زمان كه جوانان اهلبيت/ جمعي كه زد به هم صفشان شور كربلا/ از صاحب حرم چه توقع كنند باز/ پس بر سنان كنند سري را كه جبرئيل/ يكباره بر جريده رحمت قلم زنند/ دارند شرم كز گنه خلق دم زنند /چون اهلبيت دست در اهلستم زنند/ آل علي چو شعله آتش علم زنند/ گلگونكفن به عرصه محشر قدم زنند/ در حشر صفزنان صف محشر به هم زنند
آن ناكسان كه تيغ به صيد حرم زنند/ شويد غبار گيسويش از آب سلسبيل
اين بند از نظر لحن و درونمايه، ادامه بند سوم است؛ چراكه شاعر در بند سوم ميگويد گرچه روز عاشورا، بشريت كيفر نميبيند، روز قيامت، دشمنان اهلبيت (ع) به سزاي اعمال خود خواهند رسيد:
آن انتقام گر نفتادي به روز حشر/ آل نبي چو دست تظلم برآورند/ با اين عمل معامله دهر چون شدي/ اركان عرش را به تلاطم درآورند
در بند نهم، زينب(س) از ستمي كه به امام حسين (ع) رفته است، با پيامبر دردِدل آغاز ميكند. با بند يازدهم و دوازدهم (4)، محتشم كربلانامه را به پايان ميآورد. ابيات بند يازدهم با عبارت «خاموش محتشم» شروع ميشوند:
خاموش محتشم كه دلِ سنگ آب شد/ خاموش محتشم كه ازين حرف سوزناك/ خاموش محتشم كه ازين شعر خونچكان/ خاموش محتشم كه ازين نظم گريهخيز/ خاموش محتشم كه فلك بس كه خون گريست/ خاموش محتشم كه به سوز تو آفتاب/ خاموش محتشم كه ز ذكر غم حسين/ تا چرخ سفله بود خطايي چنين نكرد/ بنياد صبر و خانه طاقت خراب شد/ مرغ هوا و ماهي دريا كباب شد/ در ديده، اشك مستمعان خون ناب شد/ روي زمين به اشك جگرگون كباب شد/ دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد / از آه سرد ماتميان ماهتاب شد/ جبرئيل را ز روي پيامبر حجاب شد/ بر هيچ آفريده جفايي چنين نكرد
اين بدان معناست كه مرثيه رو به اتمام است و حرف ديگري باقي نمانده است كه درباره حوادث كربلا گفته آيد. حادثه كربلا، غمبارترين و تراژيكترين حادثه تمام تاريخ و اعصار است و محتشم نيز سنگِ تمام گذاشته تا اين بخش از تاريخ مقدس شيعيان را در معرض نمايش قرار دهد. محتشم از خود ميخواهد كه خاموشي پيشه كند؛ چراكه نيروي جادويي كلامش قلبهاي يخين را ذوب كرده؛ شنوندگان را واداشته تا از ديدگانشان خون ببارند؛ مرغ هوا و ماهي دريا كباب شده و دريا هزار مرتبه گلگون حباب شده است. زبان كربلانامه نه فقط بشريت كه دل تمام آفريدگان را به درد ميآورد:
اي چرخ غافلي كه چه بيداد كردهاي/ بر طعنت اين بس است كه با عترت رسول/ اي زاده زياد نكرده است هيچگه/
كام يزيد دادهاي از كشتن حسين/ بهر خسي كه بار درخت شقاوتست/ با دشمنان دين نتوان كرد آنچه تو/ حلقي كه سوده لعلِ لب خود، نبي بر آن/ ترسم تو را دمي كه به محشر برآورند/ وز كين چهها درين ستمآباد كردهاي/ بيداد كرده خصم و تو امداد كردهاي/ نمرود اين عمل كه تو شداد كردهاي/ بنگر كه را به قتل كه دلشاد كردهاي/ در باغ دين چه با گل و شمشاد كردهاي/ با مصطفي و حيدر و اولاد كردهاي/ آزردهاش به خنجر بيداد كردهاي/ از آتش تو دود به محشر درآورند
تصوير و تصويرپردازي
تصويرپردازي در كربلانامه، شفاف و پُرآب و رنگ است. شيوه تازه محتشم در كاربرد زبان فارسي، مرثيهاي را برساخته كه پيوند عاطفي سرراستي با شهداي كربلا برقرار ميكند. زبانِ بسيار تصويري كربلانامه، استعارهها و تشبيهات را به خدمت گرفته تا حادثه كربلا را به تصوير كشد.
كيهان و جهان طبيعي نقش مهمي در كربلانامه ايفا ميكنند. واكنش خلقت و كيهان به حوادث كربلاست كه تصاويري تاثربرانگيز بر جاي نهاده است (بند 7):
روزي كه شد به نيزه سر آن بزرگوار/ موجي به جنبش آمد و برخاست كوه/ گفتي تمام زلزله شد خاك مطمئن/ عرش آن زمان به لرزه درآمد كه چرخ پير/ خورشيد سربرهنه برآمد ز كوهسار/ ابري به بارش آمد و بگريست زارزار/ گفتي فتاد از حركت چرخ بيقرار/ افتاد در گمان كه قيامت شد آشكار
كلام زينب(س) خطاب به مادرش، فاطمه(س)، در قبرستان بقيع درباره امام حسين (ع)، وحش زمين و مرغ هوا را كباب ميكند (بند 9، بيت 8):
چون روي در بقيع به زهرا خطاب كرد/ وحش زمين و مرغ هوا را كباب كرد
زمين دهان باز ميكند و خون ميگريد و آسمان نيز خون گريه ميكند؛ در واقع، خون، تصويري است كه در كربلانامه سايه گسترانده است:
خاموش محتشم كه فلك بس كه خون گريست/ دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد
تصوير تاثيرگذار ديگري كه محتشم مكرر به خدمت ميگيرد، تشنه و تشنگي است. در صحراي كربلا امامحسين (ع) و يارانش بسيار به آب فرات نزديك بودند؛ اما در عين حال از آن بسيار دور مينمودند؛ چراكه لشكريان يزيد آب را بر آنها بسته بودند. در كربلانامه، امام حسين (ع)، «خشكلب» (بند9، بيت 5) است و «حلق تشنهاش» (بند 5، بيت 1) را تيشه ستم (بند 4، بيت 5) ميدرد:
اين خشكلب فتاده دور از لب فرات/ چون خون ز حلق تشنه او بر زمين رسيد/ وز تيشه ستيزه در آن دشت كوفيان/
كز خون او زمين شده جيحون، حسين توست/ جوش از زمين به ذروه عرش برين رسيد/ بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
ياران امام حسين (ع) بهرغم تشنگي (بند 2، بيت 6)، خود را سيراب نميكنند:
زان تشنگان هنوز به عيوق ميرسد/ فرياد العطش
ز بيابان كربلا
فرد مسلماني كه تابستان را روزه گرفته باشد، بيتابي از تشنگي را خوب ميفهمد و با امام و يارانش احساس همدلي عاطفي خواهد كرد.
ختم كلام
گفتيم كه شكل و محتواي كربلانامه از ديدگاه تاريخ ادبي و مطالعات مذهبي بههمتافته و پيچيده است. ماهيت اساسا ارجاعي زبان فارسي به همراه سبك بسيار والامد ژانر مرثيه و سنت تذكرهنويسي حولوحوش شهادت امام حسين (ع)، ترجمه كربلانامه را با دشواري روبهرو كرده است. حجم كربلانامه (96 بيت) بر دشواري امر ترجمه آن به انگليسي افزوده است. اين نوشتار ادعا ندارد كه تمام مسائل شكل و محتواي كربلانامه را بررسي كرده است. وقتي اين پژوهش را آغاز كردم، شخصا فكر نميكردم با شعري روبهرو شوم بينهايت پيچيده، سرشار از ارجاعات دينشناختي، روايت تاريخي، شخصيتپردازيهاي پُرمايه و واژگان چشمگير. هنوز در اين زمينه جاي كار بسيار باقي است كه البته مجال و زماني ديگر ميطلبد.
1- historicization
2- soliloquy
3- dialogue
4- شماره بندهاي يازدهم و دوازدهم در متن فارسي و ترجمه رافل با هم جابهجا شده است.
مفهوم زمان از تاريخ و اسطوره منبعث ميشود و اين امر در مرثيه مذهبي و نيز جهانبيني شيعي مصداق دارد. براي شيعه، همه روز، كربلاست و هر لحظه، لحظه شهادت امام حسين (ع) است. برخلاف مسيحيت كه هرساله براي عيد رستاخيز مسيح گرد هم ميآيند، شيعه هر روز خود را با ياد و ذكر شهادت امام حسين(ع) سپري ميكند. محرم، ماه بزرگداشت چنين آييني است و زمان تاريخي براي يادآوري حوادث كربلاست.
حادثه كربلا، غمبارترين و تراژيكترين حادثه تمام تاريخ و اعصار است و محتشم نيز سنگِ تمام گذاشته تا اين بخش از تاريخ مقدس شيعيان را در معرض نمايش قرار دهد. محتشم از خود ميخواهد كه خاموشي پيشه كند؛ چراكه نيروي جادويي كلامش قلبهاي يخين را ذوب كرده؛ شنوندگان را واداشته تا از ديدگانشان خون ببارند؛ مرغ هوا و ماهي دريا كباب شده و دريا هزار مرتبه گلگون حباب شده است.