افغانستان روزهاي متفاوتي را نسبت به 20 سال گذشته تجربه ميكند و هرچند نسلي در اين دو دهه در افغانستان متولد شده كه هيچ تصوري از شبهنظاميان طالب ندارد اما بخش قابل توجهي از مردم افغانستان بازگشت كساني را به نظاره نشستهاند كه در سال 2001 تصور ميشد با حمله ايالات متحده و همراهانش براي هميشه از كرسي قدرت فاصله گرفتهاند. طالبان بازگشته اما حرف و حديثها درباره آن بسيار است. شبهنظامياني كه ايالات متحده 20 سال تلاش كرد آنها را نيست و نابود كند در نتيجه مذاكرات رو در رو نماينده ايالات متحده با هيات سياسي طالبان در پايتخت قطر به كابل رسيدند و اكنون اصليترين پرسش اين است كه آينده سياسي افغانستان چه خواهد شد؟ تحولات سياسي، اجتماعي و امنيتي در افغانستان چندلايه و پيچيدهتر از آن است كه به راحتي بتوان آن را تحليل كرد و بهترين نشانه براي اين ادعا زمينگير شدن چند قدرت جهاني در نيم قرن گذشته در اين كشور است. طالبان ميگويند در ميان مردم افغانستان پايگاه اجتماعي خوبي دارند و البته ديگر قصد تكرار اشتباهات گذشته را ندارند. در خيابانهاي كابل مانع از اعتراضهاي عمومي نميشوند اما در شهر دورتري مردم بازگشت قوانين سختگيرانه آنها را شاهد هستند. در چنين شرايطي بهترين راه براي اطلاع حاصل كردن از آنچه در زمين افغانستان از حيث سياسي و اجتماعي ميگذرد گفتوگو با شاهدان عيني است. محمد رحمتي، مدير مسوول تلويزيون تمدن، معاون انستيتو صلح، رسانه و حكومتداري خوب در افغانستان كه ساكن كابل است، ميگويد تغيير طالب مشهود است اما مردم به اين تغيير مشكوك هستند و آن را تاكتيكي موقت تا زمان تثبيت قدرت ميدانند. محمد رحمتي ميگويد طالب اگر به دنبال بقاي سياسي و پرهيز از تكرار تجربه دهه 90 است بايد صداي متفاوتي را كه در جامعه در اين 20 سال شكل گرفته و امروز در اعتراضهاي مردمي شنيده ميشود جدي بگيرد. مشروح اين گفتوگو را بخوانيد.
هجوم طالبان در چندماه اخير افزايش پيدا كرده بود اما كمتر كسي فكر ميكرد شهرهاي بزرگ و در نهايت كابل با اين سرعت سقوط كند. اصليترين دليل اين مساله را در چه ميدانيد؟
مهمترين عامل، خستگي مردم افغانستان از جنگ است. بيش از 4 دهه ناامني، جنگ، درگيري و نزاع بهشدت مردم افغانستان را خسته كرده است. جامعه افغانستان هرگز دنبال جنگ و درگيري نبوده و نيست و امروز هم عزمي براي اينكه در يك نبرد تمامعيار شركت كند وجود ندارد.
جدا از مردم افغانستان، درباره نيروهاي دولتي هم وضع به همين منوال است و آنها هم عزمي براي جنگ تمامعيار ندارند چرا كه در طول بيست سال گذشته آنها كم و بيش گاه با شدت بيشتر و گاه ملايمتر در صحنههاي مختلف جنگيده بودند. اما فساد بسيار گستردهاي در دولت افغانستان در تمام بخشها رسوخ كرده بوده كه هر نوع كمك اداري، مالي، رفاهي و تجهيزات به نيروهاي مسلح و سربازاني كه در جبههها ميجنگيدند يا در مراكز نظامي بودند را تحتتاثير قرار داده بود. نيروهاي نظامي افغانستان از اين وضعيت شاكي بودند چرا كه بارها و بارها در صحنهها و نبردهاي مختلف نظامي گرفتار شده بودند و براي ادامه تهاجم يا دفع حمله به امكانات و تجهيزات نظامي احتياج داشتند كه به موقع نرسيد و منجر به از دست رفتن بسياري از همرزمان و همسنگران آنها شد.
اين وضعيت تنها مربوط به مردم و نيروهاي امنيتي و دولتي نبود بلكه نيروهاي طالبان هم آمادگي كامل را براي يك جنگ تمامعيار ندارند. ما در هفتههاي اول مرحله اخير حملات شاهد بوديم كه گاهي طالبان ولسواليهاي مختلف در يك منطقه را ميگرفتند و دوباره نيروهاي امنيتي با بسيج مردمي حمله قاطعي عليه آنها انجام ميدادند و طالبان از اين مناطق عقبنشيني ميكردند. اين اتفاق در هفتههاي نخست اين مرحله از هجوم طالبان در مناطق مختلف هم تكرار شد.
از سوي ديگر، مقامهاي ولايتها و مسوولان عاليرتبه شهرهاي بزرگ هم شامل همين وضعيت هستند و هيچكدام انگيزه جدي براي حضور در يك صحنه درگيري تمامعيار نداشتند. بيشتر اين مقامها مشغول فعاليتهاي اقتصادي بزرگ در داخل يا خارج از افغانستان هستند و هرگونه درگيري تمامعيار بسياري از منافع شخصي و اقتصادي آنها يا جان آنها را در معرض خطر قرار ميداد. بر همين اساس در افغانستان در 20 سال گذشته به هيچوجه علاقهاي براي حضور در يك صحنه درگيري جدي وجود نداشته است.
مطرحترين قدرتهاي جهاني ۲۰ سال براي شكل دادن به ارتش افغانستان و تعليم و تجهيز قواي نظامي در اين كشور هزينه كرد اما قواي نظامي در برابر هجوم طالب عقبنشيني و تجهيزات را واگذار كرد. دليل اين مساله را در چه ميدانيد؟
جامعه جهاني براي ايجاد يك ارتش توانمند در افغانستان هزينههاي بسياري كرد و براي آموزش آنها هم وقت بسياري را صرف كرد اما آنها عامل مهمي را در نظر نگرفتند: پيادهنظام و سربازان ارتش افغانستان در اين بيست سال كساني نبودند كه به عضويت در ارتش به عنوان يك شغل يا وظيفه اساسي و يك ارزش نگاه كنند و به اين منظور وارد ارتش شده باشند. بخش عمده آنها كساني بودند كه از وضعيت اقتصادي بسيار ضعيف رنج ميبردند و كار و شغل ديگري پيدا نكرده بودند و به همين دليل به عضويت ارتش درآمدند تا از اين طريق حقوقي دريافت و خانواده خود را تامين كنند؛ لذا انگيزه بسيار قوي در ميان تعداد بسيار زيادي از نيروهاي ارتش وجود نداشت و زماني كه جان خود را در خطر ديدند مقاومتي نكردند به خصوص كه در اينسو با دولتي غرق در فساد، تعصب، تبعيض و بيعدالتي و مقامهايي روبرو بودند كه اعضاي آن منافع شخصي خود را ترجيح ميدادند.
البته در ميان مقامهاي دولتي افغانستان همه اينطور نيستند و بين آنها افراد خدمتگزاري هم وجود داشته و دارد اما وجه غالب و نگرش عمومي در جامعه اين است كه دولت و بخش عمدهاي از مقامهاي دولتي، افرادي سودجو و فاسد به لحاظ گوناگون به خصوص مالي هستند.
جدا از مساله ضعف قواي نظامي ما شاهد فروپاشي سريع و غيرقابل انتظار ساختار سياسي كه در 20 سال گذشته شكل گرفته بود نيز هستيم، دليل اين فروپاشي سريع را در چه ميدانيد؟
شما به ساختار سياسي در افغانستان و وضعيت قومي در كشور ما آگاهي داريد. اين نكته درست است كه در اين 20 سال ساختار سياسي شكل گرفت و قانون اساسي بسيار خوبي هم در لويه جرگه تصويب شد اما ما شاهد بوديم كه در سالهاي پس از شكلگيري نظام، قانون اساسي چندان مورد توجه قرار نگرفت، به آن عمل نشد و به مرور پايبندي به قانون بسيار كاهش پيدا كرد. مقامهاي دولتي و روساي جمهوري كه در اين 20 سال به روي كار آمدند توجه بسياري به قانون اساسي نداشته و بارها آن را نقض كردند. در اين سالها به صلاحيت قواي مختلف اعم از مقننه و قضاييه احترام گذاشته نشد و دولتمردان تصميمهاي آنها را در راستاي منافع سياسي خود برداشت و مصادره كردند. اين قوا يا بايد طبق ميل دولتمردان تصميم ميگرفتند يا اگر تصميم متضادي ميگرفتند صلاحيت آنها ناديده گرفته ميشد.
در طول 20 سال گذشته كه قانون اساسي تصويب شد هم آقاي حامد كرزي و هم اشرف غني بارها مصوبات پارلمان و عزل وزرا را ناديده گرفتند. قانون در افغانستان سمبليك و فقط روي كاغذ بود و در عمل توسط بسياري از مقامها از صدر تا ذيل چه در انتصاب مقامها چه در تصويب و تاييد پروژههاي اقتصادي و بازسازي افغانستان ناديده گرفته ميشد. در نتيجه يك همبستگي جدي در افغانستان به لحاظ ساختار سياسي وجود نداشت و مسائل قومي، زباني و منطقهاي همه و همه باعث شد كه ساختار سياسي افغانستان در ميدان عمل دچار فروپاشي باشد.
ما در طول اين سالها اگر چه به ظاهر ساختار سياسي داشتيم اما اين ساختار سياسي يك ساختار استوار و محكم نبود و هميشه بر اساس منافع قومي، حزبي، زباني و عوامل ديگر ساختارهاي حكومت و نظام دچار فروپاشي بود. هر مقام وزارتخانهها يا ادارات مهم و تاثيرگذار را در راستاي منافع قومي و حزبي خود مورد بهرهبرداري قرار ميداد و اين مساله منجر به عدم وجود همبستگي جدي شد كه در نتيجه ديديم در برابر اندك تهديدي كه پيش آمد ساختار از هم فروپاشيد.
سهم مشروعيت بخشيدن به طالبان در دوحه، در حاشيه نگاه داشتن دولت توسط دولت ترامپ در آن مذاكرات و در نهايت اجراي دانه به دانه درخواستهاي طالب در توافق دوحه را در سقوط دولت غني و وضعيت امروز افغانستان چقدر ميدانيد؟
دوحه يكي از نادرستترين توافقها در تاريخ سياسي افغانستان بود كه ميان ايالات متحده امريكا و طالبان حاصل شد. اين توافق به لحاظ سياسي، رواني و تبليغاتي به نفع طالبان بود و زمينهسازي كرد تا آنها را در موقعيت بسيار برتري قرار بدهد. موقعيتي كه هم به رهبران طالبان در ميز مذاكره و هم به نيروهاي نظامي آنها در ميدان اعتماد به نفس بالايي داد اما روحيه دولت را بسيار شكننده كرد چرا كه دولت وادار شد مصوباتي را كه در تدوين و تاييد آنها هيچ نقشي نداشت اجرايي كند. ايالات متحده و زلمي خليلزاد نماينده اين كشور در مذاكرات دوحه، توافق دوحه را به زور، اجبار و تهديد به دولت افغانستان تحميل كرد و دولت وادار به اجراي آنها شد. اين وضعيت دولت افغانستان را در موضع ضعف قرار داد، انتقادهاي داخلي را نسبت به مقامات گسترش داد، چند دستگي در داخل دولت ايجاد كرد. در نتيجه همان همبستگي نه چندان قوي كه وجود داشت هم بيش از پيش تضعيف شد. تمام اين تحولات باعث شد توافق دوحه نقش بسيار بارزي در مشروعيت بخشيدن و قوت پيدا كردن طالبان ايفا كند.
به عنوان نمونه آزادسازي 5 هزار زنداني طالب كه در ميان آنها افراد بسيار موثر از فرماندهان، طراحان و عوامل اجراكننده بسياري از عملياتهاي طالب وجود داشت موضع طالب را تقويت كرد. بسياري از اين افراد پس از آزادي يا به جبهههاي جنگ يا به جايگاههاي طراحي و برنامهريزي عملياتها و سياستگذاري آنها بازگشتند.
توافق دوحه 100 درصد به ضرر افغانستان بود. در اين توافق تضمينهاي لازم از سوي ايالات متحده از طالبان گرفته نشد. ايالات متحده حتما ميتوانست در جريان آن توافق خروج نيروهاي خود را به صورت مسوولانه و مشروط درج و مثلا مشخص كند كه ما از افغانستان تا چه تاريخي خارج ميشويم اما پيش از آن تاريخ دو طرف بايد چه اقدامهايي را انجام بدهند. توافق دوحه كاملا يكجانبه بود و دولت افغانستان بايد به مفاد آن عمل ميكرد اما هيچ مسووليتي را متوجه طالبان نكرده بود و طالبان هم از اين فرصت به نفع خود استفاده كردند.
طالب ادعا ميكند با بيست سال پيش فرق كرده است. شما به عنوان شاهد عيني تفاوتي احساس ميكنيد؟
تفاوتها محسوس است. در كابل در روزهاي اخير شاهد رفتار توام با تسامح و آسانگيري نيروهاي طالبان هستيم. اين چيزي است كه اصلا در تصور ما نبود. جامعه بسيار نگران بود و همه ما بسيار بدبينانه به آمدن آنها نگاه ميكرديم اما با تعجب با رفتار متفاوت آنها روبهرو شديم. البته زماني كه به رفتار طالبان در چند سال اخير نگاه ميكنيم نشانههايي در رفتارهاي آنها ميبينيم كه گوياي ناگزير بودن برخي تغييرات در آنها است. اين تغييرات، تغييراتي است كه ناگزير تحتتاثير شرايط جهاني، فرهنگي و رشد ارتباطها اتفاق افتاده و نسل جديدتر طالبان با اين تغييرات همسو شدهاند.
در عين حال ميبينيم كه مردم شديدا نگران هستند و فكر ميكنند كه اين شايد يك فريب يا يك تاكتيك موقتي تا زمان تثبيت حكومت طالبان باشد. اكنون بر همه ما واضح شده كه طالبان به اندازه كافي نيرو چه در سطح نظامي و چه رهبري ندارد و اگر رفتار سختگيرانهاي نشان بدهد با واكنش مردم مواجه خواهد شد. طالبان نگران نافرمانيها و عدم پذيرشها است و اين مسائل را تهديدي براي وضعيت فعلي خود ميداند. همزمان نگراني مردم نيز همين است كه اين تغييرات مبتني بر نقطه ضعفهايي باشد كه طالب در اين مقطع احساس ميكند و در آينده پس از تثبيت حاكميت خود احتمالا قضيه فرق كرده و محدوديتها افزايش پيدا كند.
فعلا در ظاهر قضيه رفتار طالبان با 20 سال پيش بسيار متفاوت است. امروز اعضاي طالبان از تلويزيونها استفاده ميكنند، در شبكههاي خصوصي ظاهر ميشوند، در گفتوگوها و مصاحبهها حتي با گويندگان خانم اين رسانههاي خصوصي مشكلي ندارند و در برخي مواقع در سطح شهر افراد آنها با خبرنگاران زن گفتوگو ميكنند. همزمان از امكانات و فرصت تلويزيون ملي افغانستان براي تبليغ مواضع و ديدگاههاي خود استفاده ميكنند و اين در حالي است كه همه اين اقدامات در گذشته حرام بوده است. البته طالبان اجازه حضور خانمها در برنامههاي تلويزيون ملي را نميدهند يا در مراسمي كه به مناسبت سالروز استقلال افغانستان از طرف هيات حاكمه طالبان برگزار شد هيچ خانمي حضور نداشت. تلقي من اين است كه طالبان به بخشي از اين تغييرات به ناچار تن داده و بخشي از آنها هم به عنوان خريدن فرصت است. احتمالا طي هفتههاي آينده كه دولت تشكيل شده، مقررات وضع شود و نهادهاي دولتي و... كار خود را شروع كنند اين مسائل جديتر خود را نشان خواهد داد.
شما از رفتارهاي نه چندان سختگيرانه طالب و تسامح در رفتار به خصوص در كابل صحبت كرديد اما همزمان خبرنگاران خانم ادعا ميكنند كه در پشت پرده به آنها درباره حضور در سر كار هشدار داده شده يا كار تعقيب خبرنگاران و فعالان آنقدر بالا گرفته كه يكي از وابستگان خبرنگار دويچه وله به قتل رسيده است. به نظر نميرسد سهلگيري كه شما به آن اشاره كرديد چندان فراگير باشد و طالب هنوز همان سياست را دنبال ميكند. ما حتي مقابل دوربين سيانان در كابل شاهد تازيانه زدن به شهروندان بوديم.
بله رفتار سهلگيرانهشان بيشتر متوجه مردم عادي است؛ اما در مورد فعالان رسانهاي، سياسي و فرهنگي ممكن است تدريجا بدرفتار شوند. با اينحال، مقامهاي طالبان، برخي موارد بدرفتاري را فعلا به افراد خودسر نسبت ميدهند و ميگويند سياست اصلي ما نيست؛ اما گروههاي هدف اين نوع برخوردها بسيار نگرانند و چندان به اين گفتهها اعتماد نميكنند.
برخي دولتمردان افغان مانند حامد كرزي و عبدالله عبدالله در افغانستان مانده و رايزنيهايي را با طالبان پيش ميبرند. فكر ميكنيد طالب به شكلي از تقسيم قدرت تن بدهد يا اساسا به دولت همهشمول اعتقادي داشته باشد؟
اينكه حامد كرزي و عبدالله عبدالله در افغانستان ماندند هم براي مردم خوب شد و هم براي اصحاب فكر و فرهنگ. اين افراد ميتوانند در رايزنيها و مذاكرات نماينده بخشي از جامعه باشند كه در 20 سال گذشته دستاوردهايي در حوزههاي مختلف حقوقي، فرهنگي و ... داشتند. حضور اين افراد بيتاثير نخواهد بود و بهتر است افراد ديگري هم به اين جمع اضافه شوند تا تيم تقويت شود و بتوانند جديتر و با قوت بيشتر مطالبههاي بخشي از جامعه را از طالبان پيگيري كنند. طالبان مانند ساير تغييراتي كه در رفتارهاي آنها مشاهده ميشود ناگزيرند به شكلي از اشكال دولت فراگير و همهشمول تن بدهند اما من بسيار ترديد دارم كه دولت آتي به معناي واقعي همهشمول باشد. ممكن است نمايندههايي از بخشهاي مختلف به شكلي در دولت حضور داشته باشند اما بعيد است كه به شكل واقعي و حقوقي دولتي همهشمول ايجاد كنند. چرا كه در آنصورت نيروهاي روشنفكر و شهري افغانستان كه تحصيلكردهتر بوده، داراي ارزشهاي متفاوتي نسبت به محيطها و خواستگاههاي طالبان هستند، مطالبههاي متفاوتتري مطابق قانون اساسي كه در 40 سال گذشته وجود داشته خواهند داشت. به عنوان مثال اين قشر مشاركت وسيع، نظام انتخابي و آزادي به شمول آزادي اقليتها، زنان و آزادي بيان ميخواهند كه بعيد به نظر ميرسد طالبان تمام اين خواستهها را بپذيرد و به آنها جامعه عمل بپوشاند. اگر طالبان اين خواستهها را بپذيرد نظامي روي كار خواهد آمد كه با نظامي كه در اين 20 سال وجود داشته تفاوتي ندارد. با اين وجود انتظار ميرود طالبان نوعي از مشاركت سايرين در دولت را بپذيرد كما اينكه در دو، سه روز گذشته هم برخي مقامهاي طالبان كه تازه به كابل رسيدهاند رايزنيها و مذاكرات خود را با آقايان عبدالله و كرزي شروع كردهاند و در واقع به ديدار اين دو نفر رفتهاند كه نشانه بسيار مثبتي است.
طالبان پيشروي سريع خود را مديون عدم مقاومت مردم دانسته و آن را به محبوبيت خود تعبير ميكنند. تصاويري كه از افغانستان پخش ميشود گاهي حس ضد و نقيضي را به مخاطب ميدهد. از استقبال از طالبان تا اعتراضهاي خياباني. شما كه در ميان مردم كابل زندگي ميكنيد اكثريت مردم چه احساسي به بازگشت طالب دارند؟
بله اين تناقض وجود دارد. پيشروي سريع طالبان مرهون اين بود كه جامعه افغانستان ديگر به دنبال جنگ تمامعيار نيست و طالبان نبايد اين واقعيت را ناديده گرفته و اين پيشروي را به قدرت خود تعبير كنند يا تصور كنند كه مردم به استقبال همه باورها و خواستهها و رويكردهاي طالب رفتهاند.
مردم در اين چند روز زماني كه با برخي رفتارهاي تسامحآميز از سوي طالبان روبرو شدند، اعتراضهاي خياباني را آغاز كردند تا مخالفت خود را نشان بدهند. مثلا در كابل در روز دوم يا سوم پس از حضور طالبان تعدادي از خانمها به خيابان آمدند و دستنوشتههايي را با اين پرسش از طالب كه «جايگاه ما در نظام شما كجا است؟» در دست داشتند. رفتار طالب با اين افراد خوب بود و برخوردي صورت نگرفت. يا در سالروز استقلال افغانستان تعداد قابل توجهي از جوانان پرچم سه رنگ افغانستان را در خيابانهاي كابل با خود حمل كردند تا نشان بدهند كه در اين جامعه افراد همچنان ارزشها و خواستههاي متفاوتتري از طالبان دارند و از آن دست نكشيدهاند. اگر برخي آسانگيريها از سوي طالبان ادامه پيدا كند ممكن است دامنه ابراز وجود خواستههاي متفاوتي از طالبان در جامعه ابعاد وسيعتري به خود بگيرد خصوصا اگر رسانهها همچنان به فعاليت خود ادامه بدهند و فضا باز باشد.
نكتهاي كه نبايد فراموش كرد اين است كه يقينا طالبان خواستگاه قابل توجهي به لحاظ فكري و هوادار در افغانستان دارد. باورهاي طالباني در افغانستان خصوصا در روستاها و ولسواليها نهادينه شده است. نگاهي كه طالبان به مساله آموزش زنان و حضور آنها در جامعه دارد در بسياري از مناطق در ميان مردم عادي رايج است لذا نميتوان گفت كه طالبان جايگاهي در افغانستان ندارد.
ديدگاههاي طالبان ريشه گستردهاي در يك بخشهاي نسبتا وسيعي از جامعه افغانستان خصوصا روستاها دارد اما در محيطهاي شهري به خصوص كابل وضعيت متفاوت است. در 20 سال گذشته شهر كابل نسبت به گذشته بسيار بزرگتر شده و پيچيدگيهاي بسياري دارد. تودههاي بيشتري از جامعه در اين بيست سال باسواد شده و تحصيلات عالي پيدا كردند. دانشگاههاي بسيار و مكاتب خصوصي در كابل وجود دارد و تمام اين مسائل زمينههايي را براي ارايه ديدگاههاي متفاوتتر از آنچه طالب به آن باور دارد فراهم ميكند. طالبان بايد ميان ديدگاهها و باورهاي روستايي خود با ديدگاهها و باورهاي جامعه شهري و تحصيلكرده افغانستان، رابطه منطقي برقرار كنند. طالبان اگر ميخواهند حكمراني با دوامتر و با ثباتتر در افغانستان داشته باشند يا اگر ميخواهند جامعه افغانستان به سمت صلح، ثبات، پايداري و پيشرفت حركت كند بايد رابطه معتدل و منطقي بين خواستههاي خود و جامعه تحصيلكرده افغانستان ايجاد كنند در غير اينصورت اين تعارض ممكن است وضعيت را به هم زده، شرايط را به كلي متفاوت كرده و فرصت برقراري صلح و ثبات و پيشرفت را از افغانستان بگيرد و در نتيجه يك بار ديگر طالبان به سرنوشت گذشته دچار شود.
طالب ميگويد به كمكهاي بينالمللي نياز دارد و همزمان اروپا و امريكا حسابهاي افغانستان را بلوكه و كمكها به اين كشور را متوقف كردهاند. فكر ميكنيد در چنين شرايطي حكومت برآمده از سلطه طالب چقدر از منظر اقتصادي دوام ميآورد؟
اگر اين وضعيت ادامه يابد و طالبان نتوانند اعتماد جامعه بينالمللي را به دست آورند، يقينا دچار بحران اقتصادي شديد ميشوند. در اين صورت، تعداد بيشتري از كارمندان دولت نيز به دلايل اقتصادي، ابتدا دولت را ترك ميكنند و بعد مانند دوره گذشته افغانستان را ترك خواهند كرد و اين امر، نابسامانيهاي اجتماعي و اقتصادي را دامن خواهد زد و دولت طالبان را به جريانهاي هراسافكن بيروني و سازمانهاي استخباراتي خارجي وابستهتر خواهد ساخت. بنابراين بسيار مهم است كه طالبان تغيير رفتار سياسي- اجتماعي خود را ادامه دهند تا هم اعتماد داخلي و هم اعتماد و مساعدت بينالمللي را براي افغانستان جلب كنند.