پس از سقوط دولت افغانستان پكن چه نوع رابطهاي با كابل برقرار ميكند؟
رويكرد چين در قبال افغانستان طالبان
مايكل شومان
براي آندسته از كساني كه با خود فكر ميكردند چين قرار است چگونه ابرقدرتي بشود به زودي نشانههايي در افغانستان هويدا خواهد شد. سوال اين است كه پس از سقوط دولت افغانستان پكن چه نوع رابطهاي با كابل برقرار ميكند؟ آيا موفق خواهد شد روابط اقتصادي با طالبان برقرار كند؟ در افغانستان به چه ميزان نفوذ سياسي و اقتصادي خواهد داشت؟ و مهمتر از همه، آيا موفق خواهد شد از اهرمهايش براي نفوذ در رژيم جديد افغانستان استفاده كند؟ پاسخ اين سوالات ممكن است بتواند به ما بگويد كه چين در غيبت حضور قدرتمند امريكا تا چه ميزان ميتواند در بحرانهاي امنيتي جهان نقشآفريني كند.
اينكه چرا چين ميخواهد در كشوري مثل افغانستان نقشآفريني كند شايد در نگاه نخست گيجكننده باشد. از برخي جهات چين گزينههاي محدودي پيش رو دارد چراكه در مرزهاي غربياش آشفتگي ايجاد شده است و امريكاييها ديگر كار حفظ امنيت در افغانستان را رها كردهاند. اما خروج امريكا از افغانستان در عين حال فرصتي پيش روي رهبران چين قرار ميدهد تا بتوانند سلطه خود در منطقهاي كه به اعتقادشان حيات خلوتشان است، تثبيت كنند و حتي بيشتر از آن، با گرفتن جاي امريكا نقش يك قهرمان را در منطقه بازي كنند.
حتي به هيچوجه مشخص نيست آيا اساسا چين قادر به اين كار هست يا اينكه آيا تصميم خواهد گرفت با رويكرد تهاجمي خلايي كه خروج امريكاييها به جاي گذاشت را پر كند يا خير. اگر پكن بخواهد دست به چنين كاري بزند بايد رويكردي را در پيش بگيرد و دست به اقداماتي بزند كه معمولا از آنها اجتناب كرده است. بهطور كلي، رهبران چين همواره از دخالت در موضوعات امنيتي جهان و مناقشات منطقهاي دوري كردهاند. در عوض چينيها تمايل دارند بيطرف باقي بمانند و تلاش كنند با همه تجارت كنند. پكن كار حل مشكلات و بحرانها را به واشنگتن و متحدانش واگذار كردهاند و در عين حال شركتهاي چيني، خصوصا آنهايي كه رابطه نزديكي با دولت دارند دوره ميافتند و بزرگراه ميسازند و شبكههاي تلفن همراه ميفروشند. به استثناي افغانستان چراكه آنها مجبورند در اين كشور دست به خطر بزنند و بدون هيچ ابزار ايمني و حمايت روي طناب راه بروند. اندرو اسمال، كارشناس ارشد در بنياد آلماني Marshall Fund معتقد است افغانستان به نوعي آزمايشي زودهنگام براي چينيها محسوب ميشود و بايد ديد آنها چطور اين موضوع را مديريت خواهند كرد. سوال اين است كه رويكرد چينيها در افغانستان چه دستاوردهايي برايشان به ارمغان خواهد آورد.
سياست چين در قبال افغانستان از جهاتي آزمايشي در خصوص نوع نگاه چينيها به دنيا نيز خواهد بود. اين رويكرد ميتواند نوع خاصي از روابط بينالملل را كه چينيها به دنبالش هستند را نشان دهد. پكن و واشنگتن نگرانيهاي اساسي مشتركي درباره افغانستان دارند. هر دو نگرانند كه مبادا افغانستان بار ديگر به يك تهديد بينالمللي تبديل شود اما رهبران چين از زاويه نگاه كاملا متفاوتي به اين نگراني مينگرند.
چينيها همواره تمايل امريكا به مداخلات خارجي و صدور دموكراسي از طريق سياست خارجي را به سخره گرفتهاند. رهبران چين سياست عدم مداخله در امور داخلي كشورهاي ديگر را در پيش گرفتهاند. در حالي كه امريكاييها سعي ميكنند جوامع ديگر را شبيه به امريكا كنند، چينيها اساسا برايشان مهم نيست چه دولتي در كشورها بر سر كار است و آن دولت چه رفتاري ممكن است با مردمش بكند. تا زماني كه آن كشور براي چين دردسري ايجاد نكند، چينيها كاري به كارش ندارند. ممكن است اين نوع نگاه كمي بيرحمانه به نظر برسد اما اين استراتژي تا حدودي از پارامترهاي عملگرايي برخوردار است. چينيها با كشورها همانگونه كه هستند ارتباط برقرار ميكنند نه آنگونه كه خودشان دلشان ميخواهد باشند. اين رويكرد به پكن اجازه ميدهد از درگيريهاي ايدئولوژيك دور بماند و با هر رژيمي كه بر سركار آمد رابطه داشته باشند. براي مثال چينيها در ميانمار با خونتاي نظامي رابطه خوبي داشتند. بعدها كه دولت آنگسان سوچي بر سر كار آمد با او هم رابطه خوبي داشتند و بعد از اينكه دولت سوچي توسط خونتاي نظامي سرنگون شد، باز هم رابطه خوبشان را به خونتاي نظامي ميانمار حفظ كردند.
اما سوال بزرگ در خصوص افغانستان اين است كه آيا اين روش چينيها در خصوص طالبان كارآمد خواهد بود؟ ممكن است چينيها به باتلاقي مثل افغانستان براساس رخدادهايي كه در آن به وقوع ميپيوندد نگاه كنند و خودشان را با اين رخدادها تطبيق دهند اما اگر اين باتلاق به سمت جنوب حركت كند، آنوقت رويكرد چينيها با محدوديتهايي مواجه خواهد شد. اين احتمال وجود دارد كه چينيها به رغم همه تفاوتهايي كه با ديگر قدرتها در استراتژي سياست و نگاهشان به جهان دارند، مجبور شوند مانند بريتانيا، روسيه و امريكا از افغانستان خارج شوند.
البته تا بدينجاي كار به نظر ميرسد چينيها به پيروزي رسيدهاند. وانگيي، وزير خارجه چين شرايط افغانستان را شاهد مثال ديگري در خصوص تاثيرات منفي مداخله نظامي بيمحابا در نقاط حساس جهان خواند و هشدار داد كه اگر امريكا از اين رخداد درس نگيرد، بار ديگر به همين بلا دچار خواهد شد. هو شيجين، سردبير روزنامه گلوبال تايمز كه به حزب كمونيست چين تعلق دارد در مقالهاي نوشته «چين هيچ دشمني با افغانستان ندارد. ممكن نيست پيش بيني شود چه كسي در افغانستان قدرت را در دست داشته باشد. چين آماده است كه دوست افغانستان باشد».
البته چين در خصوص افغانستان نگرانيهايي هم دارد. يكي از اين نگرانيها اين است كه طالبان بتواند اويغورهاي چين را به خود جذب كرده و آنها مسلح شده و اسلحههايشان را به سمت چين نشانه بروند. دولت چين در حدود يك ميليون اويغور را در كمپهايي در استان سينكيانگ نگهداري ميكنند. گفته ميشود در اين كمپها اويغورها تحت سركوب قرار ميگيرند.
اما تا زمانيكه امريكا و چين از تبديل شدن افغانستان به بهشت تروريستها بترسند، بايد گفت كه هيچ هدف مشتركي در افغانستان نخواهند داشت. پكن هرگز درباره حضور نظامي در افغانستان يا انواع ديگر مداخله مستقيم سخني به ميان نياورده است. علاوه بر اين بلندپروازيهاي چين در افغانستان بيشتر از بلندپروازيهاي امريكا نيست. امريكا ميخواست دردسر طالبان را با شكلدادن دولتي كاملا متفاوت در افغانستان از ميان بردارد. اما چينيها قصد دارند دردسر طالبان را با ارتباط برقراركردن با آنها از ميان بردارند. پكن پيشتر نيز اشاره كرده است كه رژيم طالبان در افغانستان را به عنوان دولت مشروع اين كشور به رسميت خواهد شناخت. امريكا ميخواست افغانستان را تبديل به چيزي كاملا متفاوت با گذشته كند. اما چينيها هرگز به دنبال رسيدن به چنين هدفي نيستند. برخي از منافع اين رويكرد چينيها در قبال طالبان از هماكنون آشكار شدهاند. به رغم اينكه ديپلماتهاي امريكايي با طالبان مذاكره كردند اما اين مذاكره برايشان دردناك بود و پذيرفتن چنين رژيمي در افغانستان گام بسيار سختي براي آنها خواهد بود. اما رهبران چين به هيچوجه چنين نگرانيهايي ندارند. وزير خارجه چين در ماه جولاي با نمايندگان طالبان ديدار كرده و اعلام كرد «افغانستان به مردم افغان تعلق دارد و آيندهاش نيز بايد در دستان مردم افغان باشد». چنين مواضعي با استقبال طالبان مواجه شد. پاسخ طالبان به اين مواضع چين مثبت بوده و به نظر ميرسد كه آنها آماده هستند نقش پررنگ چين در افغانستان را بپذيرند. سهيل شاهين، سخنگوي طالبان اعلام كرده: «ما بارها به چين سفر كرديم و رابطه خيلي خوبي با چينيها داريم. چين كشور دوست است و ما از آنها استقبال ميكنيم». او حتي درباره اويغورها هم موضع طالبان را واضح و روشن بيان كرد: «اگر كساني از ديگر كشورها بخواهند از خاك افغانستان به عنوان پايگاهي براي حمله به ديگر كشورها استفاده كنند بايد بگوييم كه ما متعهد شدهايم كه چنين اجازهاي به آنها ندهيم. چه افراد خاص باشند و چه گروهي كه عليه كشوري از جمله چين بخواهد دست به اقدام بزند».
با اين حال چينيها در خصوص معامله با طالبان دچار توهم نخواهند شد. چينيها تجربيات ديپلماتيك گستردهاي در افغانستان دارند. آنها در دهه 2010 ميلادي ميانجي گفتوگوهاي دولت افغانستان با طالبان شدند. چينيها هم به خوبي ميدانند كه تغيير طالبان طي بيست سال گذشته ادعايي پوچ است و طالبان امروز به لحاظ ايدئولوژيك همان طالبان بيست سال پيش است. اما به نظر ميرسد كه چينيها قصد دارند با كمكهاي اقتصادي و پروژههاي زيرساختي در چارچوب طرح بزرگ كمربند و جاده، طالبان را به قول و تعهد خود پايبند نگه دارند. البته ممكن است اين رويكرد كافي نباشد. باور اين ادعا كه چين ميتواند طالبان را به تعهد خود پايبند نگه دارد كمي خطرناك است. بنابراين چنانچه چينيها خود را بيش از اندازه در افغانستان دخيل كنند به هيچوجه بعيد نيست كه آنها نيز در باتلاقي مشابه آنچه امريكاييها در آن گرفتار شدند، اسير شوند. به همين خاطر است كه افغانستان آزمايشي جديد براي چين محسوب ميشود. اما اگر چين بتواند در افغانستان موفق عمل كند، ضربه سختي به امريكا وارد خواهد آمد. در اين صورت نگاه خاص چين به نظم جهاني در مقايسه با نگاه امريكا در جايگاه بهتر و بالاتري قرار خواهد گرفت.
ترجمه : آرمين منتظري