حفاظت از يوزپلنگ يك فرصت است
حميدرضا ميرزاده
اگر ردپاي يوزپلنگ را در زندگي شخصي خودتان نميبينيد كه براي جلوگيري از انقراضش دست به اقدام خاصي بزنيد، ايرادي ندارد! شما تنها نيستيد و حتي بزرگترين دانشمندان بومشناس جهان هم نميتوانند دقيقا براي شما مشخص كنند كه وجود يوزپلنگ، آنهم جايي در ميان بيابانهاي مركزي، شرقي و شمال شرقي ايران مشخصا چه چيزي را براي شما در زندگي به ارمغان آورده است.
طبيعتا يوزپلنگ مانند آب نيست كه بگوييم چون ما در شمال كشور زندگي ميكنيم و آب فراوان است پس ميتوانيم برنج بكاريم و امتياز برنجكاري براي ما به خاطر وجود آب است ولي چون فردي در يزد زندگي ميكند و در آنجا آب نيست، او هم از امتياز كاشت برنج محروم است (بماند كه شكل مديريت در كشور ما طوري است كه به زور هم كه شده، به هر نقطهاي آب ميرسانيم تا برنج بكاريم!)
يوزپلنگ چيزي شبيه قطعات فلزي درهم و اريب و بههم متصل در پايه پلهاست. مهندسان به اين ساختارهاي درهم ولي از نظر هندسي منظم، خرپا ميگويند. ممكن است يك يا چندتا از آن قطعا فلزي حذف شوند پل كماكان استوار سر جاي خودش باقي بماند، اما نيازي به توضيح نيست كه پايداري آن پل به خطر افتاده و آسيبپذيرياش بيشتر شده. يوزپلنگ و همه عناصر زنده قطعات سازه پيچيده شبكه حيات هستند و ما به عنوان يك قطعه، كاري كردهايم كه بسياري از ديگر پايهها از بين بروند يا متزلزل شوند. نتيجه معلوم است.
طبيعي است كه به سادگي نتوانيم جايگاه و سهم تكتك پيچها و پرچها و پروفيلها و قطعات ديگر را در پايداري يك پل بدانيم. معمولا وقتي به سهم هريك از اين عناصر پي ميبريم كه باقي نمانده باشند! در مورد اجراي حيات هم چنين است. در بسياري مواقع وقتي اهميت وجود يك گونه گياهي و جانوري را درك ميكنيم كه ديگر آن گونه از هستي ساقط شده و مدتهاست كه راه انقراض را رفته است. يعني زماني كه ديگر كاري از دستمان بر نميآيد. يوزپلنگ هم يكي از آنهاست.
ميتوانيم پا پس بكشيم، شانه بالا بيندازيم يا با بحثهاي بيپايان شبهكارشناسي فرصتها را از دست بدهيم يا اينكه از هر فرصت كوچكي براي گسترش برنامه حفاظت از گونههاي در معرض خطر استفاده كنيم؛ از آن برنامهها، برنامههاي اقتصادي و اجتماعي خرد و كلان بسازيم و كاري كنيم بقاي يك گونه به منافع اقتصادي جوامع محلي، ذينفعان اصلي حاشيهنشين زيستگاهها و بسياري از افراد جامعه پيوند بخورد. مشابه چنين برنامههايي در آفريقا و آسيا و امريكاي جنوبي اجرا شده و نتايج جالبي هم براي گونههاي در معرض خطر و هم براي جوامع محلي داشته است.
آنچه معمولا در موضوع گونههاي در معرض انقراض مغفول ميماند، فرصتهاي اقتصادي است كه با برنامههاي نجات و حفاظت اين گونهها به وجود ميآيند. فرصتهايي كه در مقايسه با روشهاي پيشين توسعه اقتصادي (كه منجر به تخريب طبيعت و انقراض گونهها شدهاند) پايدارتر به نظر ميرسند. امروز اگرچه وضعيت يوزپلنگ پايدار به نظر نميرسد و حتي اطلاعاتمان از وضعيت موجود اين گونه به نسبت سالهاي گذشته بسيار اندك است، اما در كنار اين واقعيت تلخ، فرصت مناسبي نيز براي اصلاح ساختارهاي اقتصادي پيشين حول محور يوزپلنگ وجود دارد. اگر چنين فرصتي را از دست بدهيم، فرصت حفاظت از يوزپلنگ را نيز از دست خواهيم داد. اينگونه است كه ردپاي يوزپلنگ را ميتوانيم در زندگي شخصي خودمان و ساير افراد ببينيم.