طلوع مردگان
مرتضي ميرحسيني
عنوان فيلم را به فارسي «طلوع مردگان» ترجمه كردهاند و سال 1978 در چنين روزي اكران شد. فيلمي است آخرالزماني درباره زامبيها كه جرج رمرو فيلمنامهاش را نوشت و خودش هم آن را كارگرداني كرد. داستان فيلم، داستان مردگاني است كه دوباره -به شكلي متفاوت و غيرانساني- به زندگي برميگردند و به زندهها حمله ميكنند. تعدادشان هم مدام بيشتر و بيشتر ميشود، چون هر انساني كه از حمله زامبيها زخم بردارد، چند دقيقه يا چند ساعت يا چند روز بعد خودش هم به زامبي تبديل ميشود (زمان اين تغيير به داستان فيلم بستگي دارد). دولت در مهار بحران و مواجهه با خطر فزاينده عاجز ميشود، نظم جامعه از هم ميپاشد و همه قوانين و چارچوبها حتي براي مجريان قانون بياعتبار ميشود. ميليونها نفر زامبي شدهاند و آنهايي هم كه هنوز زندهاند، فقط به فرار و پيدا كردن جايي امن و نجات جان خودشان فكر ميكنند. شخصيتهاي اصلي داستان (استفان، پتر، راجر، فرانسين) هم همين تصميم را دارند و سوار بر هليكوپتر و به اميد رسيدن به منطقهاي دور از دسترس زامبيها، از فيلادلفيا بيرون ميزنند و با شهرشان -كه كاملا در سيطره زامبيهاست- وداع ميكنند. اما ميبينند كه هيچ منطقه امني باقي نمانده و بدتر اينكه سوخت هليكوپترشان نيز رو به پايان است. روي سقف فروشگاهي بزرگ مينشينند و گوشهاي از آن ساختمان را براي اقامت موقتشان انتخاب ميكنند. اما حوادث تازهاي انتظارشان را ميكشد و ماجرا چنانكه آنان برنامهريزي كردهاند پيش نميرود. اين فيلم و داستان آن كه قصه پايان بشريت است، يكي از پديدههاي اواخر دهه 1970 ميلادي بود و به جز تماشاگران عادي سينما -كه آن زمان تقريبا از هر چيزي به وجد ميآمدند- بسياري از منتقدان جدي فيلم را هم جذب خود كرد. اين فكر كه تاريخ ما انسانها نه در خشكسالي يا يخبندان بزرگ يا جنگ هستهاي كه با سيطره زامبيهاي گوشتخوار به پايان ميرسد هم جالب و مهيج بود و هم هراسانگيز. البته اين فكر، فكر بكر و بديعي نبود اما خلق روايت تصويري از آن و نمايش تلاش گروهي از آخرين انسانها براي بقا، تجربه موفقي از آب درآمد. شخصيتهاي اصلي فيلم، واقعيت پايان تاريخ را نميپذيرند و به اميد امكان نجات از مخمصه -اميدي كه البته «توهم» است- ميچسبند و رهايش نميكنند. حتما جلوههاي ويژه فيلم و صحنههاي زدوخورد و تيراندازي آن، بعد از گذشت چند دهه ديگر هيچ جذابيتي براي مخاطب امروزي سينما ندارد، اما آن زمان يكي از نقاط قوت فيلم محسوب ميشد و حتي چندتايي از مجلات معرفي فيلم معتقد بودند «جلوههاي ويژه اين فيلم شما را مبهوت و سرجايتان ميخكوب ميكند.» طلوع مردگان، تحليل و تفسيرهاي متفاوتي هم به دنبال داشت تا جايي كه عدهاي ميگفتند اين فيلم به ظاهر فيلمي تخيلي و آخرالزماني و راوي احتمالي از احتمالات پيشروي حيات و تمدن ماست، اما در حقيقت مدنيت كنوني ما را به تصوير ميكشد كه انسانها يكديگر را پارهپاره ميكنند و ميخورند و هر كسي فقط به فكر نجات خودش است.
يا در صحنهاي از فيلم كه گروهي از زامبيها در مركز خريد سرگردانند، يكي از شخصيتها -در طعنهاي به مصرفگرايي و حرص خريد- به ديگري ميگويد آنها اينجا هستند چون مهمترين خاطرات انسانيشان و معناي زندگي قبليشان به اين فروشگاه برميگردد. در پايان ناگفته نماند كه نيويوركتايمز سال 2003 و مجله امپاير سال 2008 فيلم طلوع مردگان را در فهرست برترين فيلمهاي تاريخ سينما جاي دادند. همچنين سال 2004 زاك اسنايدر اين فيلم را با همين نام بازسازي كرد.