اين استادان راهنما!
سيدحسن اسلامي اردكاني
دانشجويي كه او را نميشناسم، پيام ميدهد «آيا ميتوانم درباره پاياننامهام از شما سوالي كنم؟» پاسخ ميدهم بله. پيام ميدهد كه استاد راهنمايم به دليل «مشغله» و «گرفتاري» و «مسووليتي» كه دارد، فرصت ندارد سرفصلها و فصول رساله مرا طراحي كند و ميخواهم شما لطف كنيد و اين كار را برايم انجام دهيد، چون افكار شما «منظم و درخشان و...» است. پاسخ ميدهم اينكه سوال نيست. شما درخواستي داريد كه از عهده من خارج است. مشخصا وظيفه استاد راهنما است كه هدايت رساله را به عهده بگيرد و نقشه راه را ترسيم و مراحل كار را تعيين كند. راهنمايي رساله يعني آنكه استاد گام به گام دانشجو را در طراحي بحث، شناسايي منابع و تحليل مباحث و نوشتن رساله ياري كند.
پاسخ ميدهد: «شما درست ميگوييد، ولي...» و اصرار كه استادش كاري نميكند و من حتما به او كمك كنم.
پاسخ ميدهم كه كمك كردن در اينجا تاييد رفتارهاي ضدحرفهاي اين قبيل استادان است. اگر استادي راهنمايي رسالهاي را به عهده ميگيرد، بايد عملا به تعهداتش پايبند باشد و اگر نميتواند يا فرصت ندارد، راهنمايي را به عهده نگيرد. كمك من در اين شرايط درنهايت تثبيت اين نوع بياخلاقي است كه دارد نهادينه ميشود. باز حرف خود را تكرار ميكند كه اگر مجبور نبودم سراغ شما نميآمدم و...
اين بخشي از گفتوگوهايي است كه پارهاي دانشجويان با من دارند و البته درنهايت گفتوگو انگار اين من هستم كه آدم بدي هستم و خست به خرج ميدهم و حاضر به ياري دانشجويان نيازمند نيستم. چيزي كه برايم عجيب است رفتار اين دانشجويان است. به جاي آنكه يك گام، گرچه كوچك، بردارند و براي نمونه استاد راهنما را عوض كنند يا خواستار مسووليتپذيري او شوند، يا به مدير گروه مراجعه كنند، وضع موجود را عملا تاييد ميكنند و سراغ ديوارهاي كوتاهي چون من ميروند.
اين اختصاص به رابطه استاد و دانشجو ندارد و ميتوان نشان آن را در جاهاي ديگري هم يافت. كارمندي وظيفه خود را انجام نميدهد. مُراجع، به جاي پيگيري كمكاري اين كارمند، سراغ كارمند ديگري ميرود تا او كه چنين وظيفهاي ندارد، كارش را راه بيندازد. هنگامي هم كه او امتناع ميكند، آماج خشم آن مُراجع ميشود كه «همه شما عين هم هستيد!» نميدانم اينجا آن حس عامليت و كنشگري اين مُراجع و آن دانشجو كجا رفته است.