سوگواري و لزوم گذر از سوگ التيام نيافته
ليلا جيحونيان
حالا كه مرگ بر اين جغرافياي خسته و پرملال سايه انداخته و كرونا بر گلوي انسان پنجه ميفشارد، سخن گفتن از سوگ و آثار آن بر روان آدمي همانقدر ضروري است كه سخن گفتن از اميد به روزهاي روشني كه از راه خواهند رسيد.
آنچه مسلم است مرگ آن كه ميرود بر زندگي آنان كه ماندهاند تاثيرات عميق و جانكاهي ميگذارد. هر انساني كه از دست ميرود با خود چيزهايي را خواهد برد كه امكان جايگزين كردنشان سخت و گاهي غيرممكن است. بهرغم آنكه از ديرباز گفتهاند مرگ شتري است كه در خانه همه ميخوابد و با وجود آنكه ميدانيم مرگ بخش جداييناپذير زندگي ما و عزيزانمان است اما هرگز به آن عادت نخواهيم كرد حتي اگر روزهاي متوالي اخبار مرگ و مير كرونايي بشنويم. حقيقت اين است كه عده اندكي از ما جز آنچه در مورد آداب تدفين و مراسم سوگواري ديده يا شنيدهايم، اطلاعات چنداني در مورد يك سوگواري سالم يا مراحل آن نداريم. ويليام وردن، روانشناس امريكايي معتقد است سوگ مرحله است نه موقعيت. درك اين مفهوم تا حد زيادي به افراد ماتمديده كمك ميكند. براي آنكه سوگواري فرآيند خطي و مستقيم خود را طي كند، بايد نخست از احساسات، هيجانات و افكار خود در مواجهه با سوگ آگاه باشيم. پس از آنكه عزيزي را از دست ميدهيم، نخستين اتفاقي كه براي ما رخ ميدهد، شوك و ناباوري است. فردي كه تا همين چند روز پيش در كنار ما بود حالا ديگر نيست و باز نخواهد گشت. حفظ وسايل او يا دست نخورده نگه داشتن اتاقش مصداق بارز همين انكار است. خشم و پرسش ميتواند مرحله بعدي باشد، آنجا كه چراهاي ريز و درشت در ذهنمان نقش ميبندند: «چرا من؟»، «چرا اين اتفاق بايد براي من بيفتد؟»، «چرا او بايد بميرد در حالي كه هنوز جوان بود؟» و هزاران چراي ديگر ... از سوي ديگر يكي از مهمترين بازخوردهاي رواني سوگ ايجاد احساس آشفتگي و غمي است كه پتانسيل تبديل به افسردگيهاي خفيف يا حاد را دارد. گذار از اين مرحله اگرچه سريعا اتفاق نخواهد افتاد اما در صورت ادامه، ضايعههاي رواني جدي را به دنبال خواهد داشت. در نهايت يك سوگواري سالم بايد به نقطه پذيرش واقعيت و عطف به زندگي تبديل شود. اگر هنوز پس از سالها و افراطگونه به مرور عكسها و فيلمهاي بجا مانده از متوفي ميپردازيد، اگر در هر جمع خانوادگي نهايتا صحبت را به يادآوري مرگ او ميكشانيد و هم خودتان ميگرييد و هم ديگران را اندوهگين ميكنيد، اگر سر زدن به مزار متوفي براي شما تبديل به يك عادت مقدس و غيرقابل تخطي شده يا حتي برعكس، اگر از مواجهه با عكسها و آثار بجا مانده از متوفي طفره ميرويد يا آنها را از ديدتان پنهان كردهايد، اگر سالهاست كه از سر زدن به مزار متوفي اجتناب ميكنيد، اگر اندوه از دست دادن او را در خود سركوب ميكنيد، شما دچار يك ماتم التيام نيافته شدهايد و در يكي از همان پنج مرحلهاي كه شرح داده شد، گير افتادهايد. سوال اساسي اين است كه چگونه ميتوان يك سوگ سالم را تجربه كرد؟ نخستين قدم، پذيرش فقدان است. شركت در مراسم تدفين، به اشتراك گذاشتن احساسات با افرادي كه دركمان ميكنند يا تجربه سوگ داشتهاند، ميتوانند در پذيرش اين واقعيت ما را ياري كند. به عقيده ويليام وردن درد مصيبت را نيز بايد همچون دردهاي جسماني درمان كرد. بايد بپذيريم بيقراري، دلتنگي، بيخوابي، بدخلقي، مويه و حتي ضعف جسماني و ناتواني از انجام روند عادي زندگي، طبيعيترين اتفاقهايي هستند كه در سوگواري آنها را تجربه ميكنيم پس تن دادن به توصيهها و برچسبهايي كه منجر به سركوب احساسات و هيجاناتمان ميشوند، بدترين ظلمي است كه ميتوانيم در حق خودمان بكنيم. به سخني ديگر، از تجربه كردن غم نهراسيم. در وهله بعدي بايد خودمان را براي انطباق با شرايط محيطي جديد آماده كنيم. هر گونه تغيير مانند ترك شغل يا تغيير محل زندگي كه در حقيقت با هدف فرار از اين انطباق و سازگاري رخ ميدهد ممكن است ما را دچار سوگ التيام نيافته كند. سعي كنيد جريان زندگي را از سر بگيريد و كمكم فعاليتهاي روزمره همچون سركار رفتن، خريد كردن، غذاپختن و رفت و آمد با دوستان و آشنايان را آغاز كنيد. اگرچه درست شبيه جاانداختن استخواني كه در رفته طي كردن اين مرحله نيز دردناك است و آسان نخواهد بود اما چه كسي را سراغ داريد كه حاضر باشد تمام عمرش با استخواني كج و دررفته سر كند صرفا چون نميخواهد درد جاانداختن آن را تحمل كند. در نهايت مطالعه كتابها و منابعي كه در حوزه سوگ منتشر شدهاند همچنين مراجعه به مشاور نيز از جمله مواردي هستند كه ميتوانند ما را در گذار از سوگ ياري دهند.