به مناسبت 11 شهريور، هشتاد و پنجمين زادروز ايران درودي
ميراث ما و ميراثدار ما
نهال حقدوست
نامش ايران است؛ بازنمود عشق به وطن، چراكه بهزعم پدر، پاسداشت پيشينيان و هويت ايران و ايراني مهمترين دغدغهاي است كه بايد تا ابد حفظ شود. او هنرمند وطنپرستي است كه ريشههاي هويتش بر شيفتگي و جاذبههاي اعجابانگيز پاريس كه سالهاي درازي را در آنجا به يادگيري نقاشي پرداخته، غلبه دارد. ايران درودي استمرار فرهنگ و تاريخ اين سرزمين و در زمره پرافتخارترين گنجينههاي زنده ايران و شايد جهان است.برخي منتقدين و صاحبنظران او را يك نقاش سورئال ميدانند، برخي ديگر سمبوليست و برخي ديگر تركيبي از چند مكتب اما نقاشيهاي درودي فراسوي سبك و دنبالهروي مكتب خودش است. تصاويري كه راه انديشيدن را بر آدمي ميگشايد. به بيان آنتونيو رودريگز، منتقد مكزيكي، درودي از طبقهبندي شدن در چارچوب و سبكها گريزان است. ضمن ترسيم تصاوير خود مفاهيمي از فرهنگش را بيان ميدارد كه درك و فهم آن در هيچ سبكي نميگنجد. سبك او برخاسته از فرهنگ غني ايران است. همانطور كه او ريشه در ايران دارد و ميگويد اين تعلقخاطر نه فقط به خاطر ساختارهاي فرهنگي و سنتي بلكه به خاطر عزيزاني است كه در اينجا به ابديت پيوستهاند. آبا و اجداد او در جايي به وسعت آنچه در مرزهاي ايران محاط است، زيسته و در خاك اين سرزمين خفتهاند. مقايسه جالبي ميان هنر ايران و فرانسه ميكند؛ اينكه اگر فرانسه واژه هنر را با حروف بزرگ مينويسد پيشتر از او ايران با تاريخش بشردوستي را به جهانيان شناسانده و واژه انسانيت را معنا كرده است. به باور او ايرانيان، هنر را در «تختجمشيد» به جهانيان نشان دادهاند؛ بناي باشكوهي كه نقطه عطف آثاري از اوست. درودي باور دارد هنر زيباترين وجه انسان است؛ چراكه هيچ اثر هنرياي نيست كه با انديشه ناپاك به وجود آمده باشد. پس بايد زندگي را از هنر سرشار كرد -اشاره به تابلوي «نگار جاودان» (1993م) (140*140) - به اعتقادش نقاشي هويت ملي نقاش را آشكار ميكند؛ او به اين هويت افتخار ميكند و بعد از آن به زادگاهش خراسان، سرزمين فردوسي و ميراثدار فرهنگي ايران، مفتخر است. معتقد است كه ايرانيان نه تنها وارثان تاريخ پُرافتخار و باارزش ايران بلكه وارثان تاريخ بشريت هم هستند و وظيفه امروزشان اين است كه اين ميراث باارزش را با دل و جان خود حفظ كنند. نقاشي براي او موجودي زنده است؛ باور دارد او نقاشي را انتخاب نكرده بلكه نقاشي او را برگزيده است و ميگويد: «نقاشان كور به دنيا ميآيند تا با چشم دل ببينند. من ديگر نقاش نيستم بلكه خود نقاشي شدهام و اين پاداش من از زندگي است.» نقاشي برايش عبادت، نيايش و جستوجو درون خود است با اين كار لحظات فرّار زمان را با قلممو به بند ميكشد و از آنِ خود ميكند. رنگها روي بومِ او گاه چنان فريادي ميكشند كه گوش آدمي را كر ميكنند و گاه آدمي را به دنيايي چنان خلسهآور رهسپار ميسازند. ديوارها و خطوط نقاشيهايش ماهيت تحديدكننده ندارند؛ دنياي او لايتناهي است. درودي استاد خيال و شاعر رنگهاست. اشتياقش به نقاشي چنان است كه از راه رنگ، احساسش را باز ميگويد. او تفاوت ديدن و نگريستن را ميداند و با آثارش فرهنگ خوب ديدن را به ارمغان ميآورد. بهزعم او اولين درس نقاشي نگاه است. او نور، حركت و زمان را به نوبت به كار ميگيرد و اصل مهم برايش رسيدن و همزاد شدن با آنها است؛ نوري كه تكيه بر فرهنگ مهري (ميترايي) اين سرزمين دارد و با برجستهترين حضور هر دم رمز جديدي را بر بيننده ميگشايد. او معتقد است از وراي نورپردازي فضاست كه به بيان اثر هنري دست مييابد. عمق عجيب و غريب در تابلوي «جاودانه خليجفارس» (1985م) (92*66) استثنايي است؛ تابلويي كه از ناكجا آباد، از بيانتهاي جهان هستي ميآيد و درنهايت جلوي بوم همراه با گل پديدار ميشود. بهزعم او بيكرانگي اين اثر ترجمان عشق او به سرزمين ايران است و معتقد است اگر قرار باشد روزي فقط يك كار از او باقي بماند، ترجيح ميدهد همين كار باشد. او در تابلوي «رگهاي ما، رگهاي زمين» (1969م) (105*80) كه در نشريات معتبر دنيا معرفي شده اعتقاد دارد اين آب و خاك است كه منبع الهام اوست و در زير آن نوشته است: «ايران سنگ زير بناي تمدن جهاني بوده است و امروز نيز نفتش، نقشي تعيينكننده در اقتصاد جهان به عهده دارد.»از ديگر فعاليتهاي او ميتوان به كارگرداني و تهيهكنندگي 1900 دقيقه فيلم مستند و برنامه تلويزيوني تحت عنوان «شناسايي هنر» و كارگرداني مستند 55 دقيقهاي «بينال ونيز» اشاره كرد. او همچنين به دعوت دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف، به تدريس تاريخ و شناسايي هنر در آنجا پرداخت. تحقيق درباره «هنر هخامنشيان» و چاپ در مجلههاي سخن و نگين در سالهاي 1347-1346، مقالات و نقد درباره نقاشي در مطبوعات ايران و همچنين سلسله سخنرانيهايي درباره «نقاشي» و «نقش زن در تاريخ و هنر معاصر ايران» در دانشگاههاي مختلف دنيا و... نيز از فعاليتهاي اوست. درودي در سال 2000 ميلادي نامزد دريافت عنوان زن قرن بيستم شد. كتاب زندگينامه خود نوشت او كه «در فاصله دو نقطه...!» نام دارد، كتابي ساده، روان و تاملبرانگيز است. كتابي كه نوشتههايش پر مهر است و دلنشين و اين شايد چاپهاي مكرر آن را مزيد بر علت شده. او در اين كتاب رمز و راز آثارش را توضيح ميدهد، توضيحي كه در آن بيان تصويري بهشدت موج ميزند. اين كتاب، سرشار است از نكات ظريفي كه نتيجه سالها تلاش و كوشش بيحد و حصر اوست و ميتواند براي همگان بسيار برانگيزاننده باشد كه اين خواسته خودآگاه نويسنده است. درودي در اين كتاب آشنايي با خويشتن خويش را براي خواننده امكانپذير ميكند؛ چراكه خواننده بعد از مدتي درمييابد كه نوع نگاه نويسنده در دل و جانش رسوخ كرده؛ البته به شرطي كه درهاي معرفتش را بگشايد. كتابي كه خوانندگانش را غرق در خوشحالي نيل نويسنده به مدارج پرشكوه عزت و شهرت ميسازد. در اينجا او تصوير هنرمند برج عاجنشين را براي خوانندگانش شكسته و آنها را با هنرمند و هنر «نقاشي نو» آشتي داده و معتقد است اين كتاب با تصاوير و فضايي كه مجسم ميكند، يك نقاشي است. نقاشياي كه در آن واژهها جايگزين رنگها شدهاند. «در فاصله دو نقطه...» يك زندگينامه ساده نيست بلكه ماجراهاي آن در بستري اتفاق ميافتد كه هر كدام بازگوكننده شرايط سياسي و اجتماعي حاكم بر ايران بوده است. بهزعم او تاريخ را تنها نبايد از ميان سطور يك كتاب تاريخي خواند. عنوان كتاب به گفته نويسنده مفهوم خط را كه از مفاهيم اوليه طراحي است به ذهن متبادر ميسازد؛ به اين معنا كه خط از تعدادي نقطه در كنار هم حاصل ميشود. درودي با اين كار زندگياش را در فاصله آغاز و پايان خط يعني در فاصله اين دو نقطه ميبيند و معتقد است در اين فاصله است كه حضور او در عرصه هستي معنا و مفهوم پيدا ميكند اما او هرگز در فاصله دو نقطه نزيسته بلكه بسيار فراتر از آن رفته است. زندگي او با نخستين نقاشياش آغاز شده و نقاشي آغاز و پايان اوست؛ بهزعم او يك زندگي، چند اثر، در فاصله دو نقطه...در ارديبهشت سال 1396 اولين «كاشي ماندگار» در درياي پرجوش و خروش تهران با نام او مزّين شد؛ كسي كه هميشه از هويت ايرانياش دفاع كرده و پيروزمندانه به آن باليده است. اين خانه با پلاك نصب شدهاش به شهر هويت ميدهد. هويتي كه وامدار حضور نقاش از ساليان دور است. خانهاي كه بيشك خاطرات بيپروا در آن سكني ميگزينند. ميشود خانه را ديد و جهان پيرامونش را شناخت. جهاني كه در پس سكونت افراد مستتر است. خانه به تنهايي خود جهاني است و از اين حيث قداست حائز اهميتي دارد. در تاروپود خانهاي كه ايران درودي در آن زندگي ميكند، وجود خود او حك شده است. آجرها و خشتهاي آن، حضور او را گواهي ميدهند، چراكه خانه وجودي است كه حيات و صميميت فراموشناشدنياش را از ساكنش ميگيرد. هرچه سالهاي سكونت بيشتر باشد، صميميت آن هم بيشتر ميشود. آرزوي ايران درودي اين است كه روزي برسد كه لوح «موزهخانه» را سر در خانهاش نصب كنند و معتقد است سهم انسان از خوشبختي به اندازه عشقي است كه ايثار ميكند و در تلاش است عشق و سپاسمندي صادقانهاش را به اين سرزمين بيواسطه ابراز كند. به همين خاطر سخاوتمندانه درصدد است آرزوي ديرينهاش را تحقق بخشد و بيش از 195 تابلو از آثارش -كه در وزارت ميراث فرهنگي ثبت ملي شدهاند- را در قالب موزهاي در محله يوسفآباد به مردم سرزمينش اهدا كند. او اعتقاد دارد به عنوان اولين زن هنرمند ايراني، نقاشيهايش را در اين موزه كه يك مركز فرهنگي براي آموزش نقاشي، برپايي همايشهاي تاريخ هنر، ارتباط با دنياي امروز، تغيير و تحولات آن و... خواهد بود، با مردم تقسيم ميكند و قصد دارد نسل آينده را در آنجا با هنر ايران و جهان آشنا كند. ايران درودي به جاودانگي فكر ميكند و آرزو دارد بنيادش آن را تحقق بخشد و به تعبير خودش ميخواهد هر آنچه را كه خاك به او داده، دوباره به خاك برگرداند، چراكه معتقد است همه هستي او ايران است.