نگاهي به كتاب «ادبيات و شر» نوشته ژرژ باتاي
كلماتي كه ادبيات را به صلابه ميكشند
محمد مهاجري
عنوان «ادبيات و شر» بر پيشاني هر كتابي كه بنشيند، ميتواند كنجكاوي هر كتاببازي را برانگيزد؛ خاصه وقتي كه او شيداي آثار ادبي باشد آن هم ادبيات جدي. از همينرو كتاب «ادبيات و شر» ميتواند در همان نگاه اول قلاب ذهن چنين مخاطبي را درگير خود كند. كتابي كه پسِ پشت آثار كلاسيك ادبيات را زير ذرهبين خود ميبرد تا پاسخي براي سوالات مدرنش پيدا كند. «ادبيات و شر» نوشته ژرژ باتاي فيلسوف فرانسوي است كه به تازگي توسط نشر سيب سرخ و با ترجمه فرزام كريمي روي پيشخوان كتابفروشيها قرار گرفته است. ترجمه كتاب، به اعتراف مترجم با دقتي در حد وسواس صورت گرفته است تا حق مطلب قرباني سليقه
شخصي نشود.
ژرژ باتاي در اين كتاب توفاني به راه انداخته است كه براي مخاطب آن، حتي پس از پايان كتاب آرامشي در كار نخواهد بود، چراكه در صراحت بيان او جايي براي مجامله نيست، چراكه باتاي نويسندهاي برآمده از مكتبي انتقادي است كه خود را در برابر فاشيسم زمانهاش پاسخگو ميداند. با پوستيني از فلسفه به نظريهپردازي در هزارتوي ادبيات و اقتصاد و سياست ميپردازد و باكي از دشواري در انتقال مفاهيمش به مخاطب ندارد. فيلسوفي كه از به كار بردن نام فيلسوف براي خود اجتناب ميكند و موازي با كليساي كاتوليك و در راستاي روي برگرداندن از ايمان خود، جاي ديگري را به عنوان كليساي واقعي خود
در نظر ميگيرد.
به عبارتي ميتوان گفت ژرژ باتاي از آن دست نويسندههايي است كه انديشهاش به اقتضاي تاريخي است كه تحجر را بر نميتابد. متفكري كه متمركز بر نوع خاصي از جامعهشناسي است تا جايي كه آن را مقدس ميشمارد. مقدس از اين حيث كه هيچ مرزي را براي توقف پرسشگري انسان به رسميت نميشناسد. او سورئاليسم را به نفع بُعد اجتماعي انسان كه مبتني بر واقعيات ملموس تجربي است، شماتت ميكند. از سوي ژان پل سارتر مورد اهانت قرار ميگيرد اما بعد از مرگش تاثيري كه بر نويسندگاني چون ميشل فوكو و ژاك دريدا ميگذارد، انكار شدني است. رد اين تاثيرگذاري را حتي ميتوان تا آثار ژان بودريار و ژاك لكان مشاهده كرد. در يك نگاه كلان، اهميت باتاي به عنوان يك نظريهپرداز راديكال در استقلال فكري اوست كه آن را در تمامي حوزههاي هنري، سياسي و اقتصادي با سماجت حفظ ميكند. براي مثال، او در نظريه خود به نام «مصرف» بخش مازاد در توليد را سهم نفرين شده در اقتصاد ميداند كه متاسفانه يا بايد صرف تجملات در مسائل جنسي و توليد بناهاي باشكوه شود يا با اغماض، صرف مخارج جنگي ظالمانه و فاجعهبار.
كتاب «ادبيات و شر» يك متن تحليلي است از منظر فلسفه درباره مفهوم شر. مفهومي كه به باور نويسنده در لايههاي برخي از آثار ادبيات جهان به وضوح ديده ميشود و در اين كتاب سه اثر از سه نويسنده در سه پرونده مورد ارزيابي قرار گرفته است. «بلنديهاي بادگيرِ» اميلي برونته كه از دريچه اروتيسم در موقعيتهايي چون كودكي و عقل و مرگ واكاوي ميشود. «در جستوجوي زمان از دست رفته» مارسل پروست كه از منظر سوسياليسم در پهنه اخلاق نگريسته ميشود كه خود گسترهاي از عشق به حقيقت و عدالت تا تخطي از ارزشهاي اخلاقي را در بر ميگيرد و در پرونده سوم به زيست فكري اعجوبه قرن هجدهم، ماركي دُ ساد ميپردازد: اينكه چگونه يك عصيان شخصي منجر به سركشي اجتماعي ميشود. اينكه چطور يك ذهن خودتخريب ميتواند روي بسياري از آثار ماندگار جهاني تاثيرگذار باشد و آراي برجستهترين شخصيتهاي فلسفي پس از خود را به هذيانهاي حيرتآور خود معطوف كند.
«ادبيات و شر» در بطن خود يك تسلسل انتقادي است در برابر آنچه از مفهوم شر ناشي ميشود. در حقيقت كتاب از اين حيث ادبيات را به صلابه ميكشد و بسيار شفاف ميگويد: «ادبيات گناهكار است.» هرچند در تشريح اين شر، قصد دارد به قسمتهاي در تاريكي مانده ادبيات نور بتاباند اما به روشني ميگويد شر از بارزترين خصلتهاي ادبيات جدي جهان است. او در تبيين اين اتهام به مكانيسم اين شر اشاره ميكند: «اگر ادبيات از شر دوري بجويد، بيدرنگ كسلكننده ميشود. پس مجبور است به تشويش و در نتيجه به شرارت بپردازد كه اين امر عامل خروج اضطراري ادبيات از دايره ملال ميشود.»
در كل شرارتي كه باتاي از ادبيات ارايه ميدهد به نوعي يك نكوهش وارونه است؛ تا جايي كه ميگويد اگر با اين شرارت مواجه نشويم انسان بودن ما زير سوال است. از اين نظر او درست ميگويد، چراكه اين امر ميتواند نقطه آغاز عدم درك ما از مراتب انساني ما باشد. به باور او، ادبيات به ما اين اجازه را ميدهد تا ما در بيرحمانهترين حالت ممكن با طبيعت بشري خويش روبهرو شويم و درست در همين لحظه است كه ميتوانيم صادقانه از آن تخطي كنيم. به عبارتي، باتاي از اين جهت ادبيات را خطرناك توصيف و در دفاع از اين ايده اقدام به واكاوي سه نمونه از آثار مطرح ادبي جهان ميكند. آثاري از اميلي برونته، مارسل پروست و ماركي دُ ساد؛ اما پيش از تحليل آثار اين سه نويسنده بزرگ، شرح حال بيحاشيهاي از زيست واقعي آنها ارايه ميدهد كه در نوع خود بينظير است. او زندگي رقتبار شارلوت و اميلي برونته را از زبان مادرشان كه در هنگامه مرگ بيان ميكند در يك جمله خلاصه ميكند: «بچههاي بيچاره من!» و در توصيف محيطي كه كودكي آنها را در بر ميگرفت، مينويسد: «خانهشان روي قبرستاني سايه ميانداخت كه از چاه آنجا آب خانهشان را تهيه ميكردند.»
در شرح زندگي پروست اشاره باتاي بيشتر به سايهاي است كه از جانب اشرافيت بر زندگي پروست افكنده ميشود و نكته قابل اعتنا اينجاست كه باتاي، گرايش نامتعارف پروست را حق حقوق بشري او ميداند و از كنار آن عبور ميكند. در بخش ماركي دُ ساد نكته قابلتوجه براي باتاي تاثيري است كه ساد روي انقلاب فرانسه ميگذارد. اينكه چگونه زندگي كسي كه ميان زندان و تيمارستان در كشاكش بوده، ميتوانست بر فضاهاي روشنفكري آن دوران تاثيرگذار باشد.
كتاب از حيث ارجاعاتي كه در ذهن مخاطب ايجاد ميكند و مثالهايي كه براي آنها ارايه ميدهد وجدآور است. شايد پر بيراه نباشد كه بگوييم يكي از اهداف غايي «ادبيات و شر» توليد مخاطب مشكوك است. مخاطبي كه مغزش آنقدر به در و ديوار مفاهيم مطرح شده در كتاب كوبيده شود تا شايد از پسِ اين درد و سرگيجه به فهم موقعيت تازهاي كه تا پيش از اين، آن را احساس نميكرده، برسد. اينكه مطالعه آثار جدي ادبيات نبايد در روبنا خلاصه و رها شود، بلكه بايد پس از خواندن، روي هسته اصلي اثر متمركز شد تا شرارت نهفته در اين آثار، خود را نمايان كنند. شرارتي كه رفتهرفته تبديل به حلاوتي
تاملبرانگيز ميشود.
كتاب در پرونده اول، مفهوم شر را در انكار مرگ جستوجو ميكند. تا جايي كه آن را بُعد ناميرايي در مرگ فردي قلمداد ميكند. يعني نقش توليدمثل را در تكثير همنوع ناديده ميگيرد و آن را در جهت تسليم نشدن در برابر مرگ بازتعريف ميكند. به عبارتي باتاي نتيجه ميگيرد كه انسان از پسِ توليدمثل، خود را به حركت وا ميدارد. بنابراين وقتي ميميرد تنها آن بخشي را كه مورد مصرف قرار داده از دست ميدهد. در حقيقت مرگ را از پسِ تكثير خود، دور ميزند و اين لحظه، لحظه غلبه انسان بر خود است. مشروط به اين درك كه از پسِ اين غلبه بار ديگر خود را در آغوش بگيرد و تنهايي خويش را به فراموشي بسپارد. باتاي معتقد است اميلي برونته در «بلنديهاي بادگير» دقيقا همين كار را ميكند. او با خلق شخصيتهاي متنوع درصدد رهايي تام و تمام از خطوطي است كه جامعه به نام اخلاق او را در حصر خود گرفته است. چيزي كه در زندگي تجربي قادر به رهايي از آنها نيست.
كتاب در ادامه مباحث خود جستارهاي بيپردهاي را مطرح ميكند كه جملگي مسير استدلالي مخاطب را مدام به چالش ميگيرند. احساسات توام با قراردادهاي اجتماعي او را به سخره ميگيرد و او را در انزوايي زيبا رها ميكند؛ اما در نهايت، از آزادي و محدوديت، دركي تازه ارايه ميدهد كه براي فهم هر چه بهتر آن مخاطب را وادار به دوبارهخواني آثاري ميكند كه از آنها صحبت به ميان آورده است. باتاي در دريافت خود از رمان ژان سنتوي پروست از اهميتي كه سياست نزد نويسنده جواني كه تنها 30 سال دارد، متحير
است.
اينكه در اين رمان چگونه سياست جايگاهي والاتر از زندگي پيدا ميكند و مهمتر اينكه چگونه ميشود نويسنده براي صيانت از عدالت سراغ سياستي ميرود كه از آنِ اراذل و اوباش است، بيشك براي توجيه هدفي به نام عدالت اين طرز تلقي يك دستاويز بيمحاباست. پروست ميگويد: «براي نجات عدالت بايد از هر نوع سلاحي استفاده كرد؛ درست مانند اراذل و اوباش كه براي رسيدن به مقصود خود از هر سلاحي استفاده ميكنند.»
كتاب در بخش پاياني خود به بازخورد مفهوم شر در آثار ماركي د ساد ميپردازد. كسي كه خود تنديسي از شرارت است بر پايههاي سنگي عصيان و شورش براي او مترادف با يك جشن بزرگ ملي است كه قرار است به آزادي ختم شود. باتاي به نوعي ساد را بازسرايي ميكند. براي او، ساد طنين آن صداي گمشدهاي بود كه بسياري از نويسندگان همعصر او جرات فرياد آن را نداشتند. فريادي كه انسان را عامل هر نوع قضاوتي ميداند. در حقيقت كار ساد جرمزدايي از لذتهايي بود كه به نام قانون و قراردادهاي اجتماعي ممنوع بود. او درصدد يك ولخرجي تمامعيار از مفهوم لذت بود. چيزي به مثابه راه رفتن روي ريسماني كه يك سر آن به آزادي و سر ديگرش به ويراني گره خورده است.
در پايان بايد گفت «ادبيات و شر» يك تلنگر طاقتفرساست براي سطحي نخواندن آنچه ادبيات ميناميم.