نگاهي به «داركوبيسم»، مجموعه شعر نيما نيكمنش
آهِ بزكشده
عبدالعلي دستغيب
اشعاري مانند اشعار آمده در مجموعه داركوبيسم (نشر شاني) و اصولا آثار پستمدرن يا شبهپستمدرن ديرآشنا هستند و تا خواننده با عناصر موجود در آن آشنايي قبلي نداشته باشد، در جريان مضامين و وقايع آن قرار نميگيرد. چنانكه در فهم شعر كلاسيك هم بايد آشنايي قبلي با عناصر ادبي داشت. نام كتاب، «داركوبيسم»، از يك طرف واژه «داركوب» و پسوند «ايسم» را در خود دارد و از سوي ديگر «دار» -به معني درخت- و كوبيسم (سبكي در نقاشي) را. اين كتاب دعاوي ناگفتهاي دارد اما بايد شرايط گسترش و اشاعه آنها را احراز كند. ما با عنوان كتاب (داركوبيسم) و خواندن محتواي آن وارد حوزهاي ميشويم كه سعدي و حافظ و حتي شاملو و فروغ فرخزاد هم آن را احساس نميكردند. البته نميگويم كه اين كتاب شعر بهتر از اشعار آنهاست يا بر عكس. حرفي را كه در اينگونه آثار هست، نه در شعر كلاسيك داريم و نه در شعر نيمايي. قطعات اين كتاب، همگي كوتاهند و از چند خط تجاوز نميكنند. شاعر نميتواند به تعداد كمي از خوانندگان اكتفا كند. پس بايد بداند پسند مخاطبش را بشناسد و ذوق او را درنظر بگيرد. قطعات مجموعه داركوبيسم همه در يك مرتبه نيست. برخي خوب و برخي مصنوع است. ارتباط دلالتي چندان قوي پشت اشعار مصنوع اين مجموعه نيست. در شعر علاوه بر همنشيني و جانشيني حروف، بازي حروف، همآهنگي حروف، تصاوير، علامتها و... مطلب ديگري نيز وجود دارد و آن معني و دلالت است. دلالت، معني پنهاني شعر است كه نه شاعر بلكه شعر آن را بيان ميكند. مقدمه حميدرضا شكارسري كه در آغاز كتاب داركوبيسم آمده در خور توجه است. نكتهاي كه ايشان درباره اين مجموعه، خوب متوجه شدهاند و تشخيص دادهاند، چنين است: «شاعر با اصراري مدرن در پنهان داشتن بلكه حذف پيام بهشدت به تماشاي دقيق پيرامون خود تاكيد ميكند و به شكار شعر از روزمرههاي زندگي ميرود و از اين طريق به نقد روزمرّگيها ميپردازد. به اين ترتيب شعر او پر است از كلمات در ساخت و بافتي نامنتظره كه از ويژگيهاي آثار مدرنيستي است و...» قسمت آخر نوشته آقاي شكارسري «از ويژگيهاي آثار مدرنيستي...» را نميتوان پذيرفت. آقاي شكارسري در ادامه ميگويد: «البته شاعر در غرابت زبان و بيان شاعرانه خيلي تندروي نميكند و مخاطبان خود را صرفا از ميان حرفهايهاي اين وادي گزينش نميكند.» در كل تشخيص آقاي شكارسري در مقدمه داركوبيسم درست است اما ايشان در اين مقدمه، مطالب را فني بيان نميكند. مثلا ايشان ميگويد: «در واقع شعرهاي درخشان او روساختي دارد و ژرفساختي.» اين گفته نيز فني بيان نشده و بهتر بود مينوشتند: «در واقع شعرهاي درخشان او يك معناي ظاهري دارد و يك معناي باطني.»
گرفتاري جامعه ما اين است كه گرچه تا حدودي با ادراكات جامعه مدرن آشنا شدهايم اما عملا پاي در گذشتهگرايي داريم و اين مطلبي است كه نيكمنش عملا در شعرش بيان ميكند اما نه صريح. روابط بين كلمات و جملات اشعار اين مجموعه در قياس با اشعار پستمدرن افراطي، زودتر مكشوف ميشود. البته نه در همه اشعار مجموعه. اينك نگاهي به برخي اشعار مجموعه «داركوبيسم» بيندازيم:
«دو دشمن عاشق/ با لبهايي كه سيمهاي خاردار پاره كرده است/ ما به هم ميرسيم/ حتي اگر/ جشنمان را/ تفنگها كل بكشند!» شعر خوبي است. تشبيه صداي رگبار به صداي كل خوب است. چون زنان روستا به ويژه در جشنهاي عروسي براي ابراز شادماني كل ميكشند اما ارتباط زن و تفنگ معوق ميماند. هنرمند (شاعر) بايد معنا را بهطور كامل بگويد. شاعر در اين شعر معنا را بهطور كامل بيان كرده است اما مخاطب براي درك معنا بايد بسيار به خود فشار بياورد. جايي كه خواننده، شعر را نميفهمد، احتمالا مربوط به كلمه نيست بلكه مربوط به ارتباط كلمات است. در اين شعر مضمون خيلي چشمگير نيست؛ مضمون معمولي است؛ درست برعكس شعر زير:
«بر صفحه زمان/ چرخيديم و/ چرخيديم و/ چرخيديم/ بيآنكه نامي از ما برده شود./ ما/ ثانيهشمار زمين بوديم!»
چرخيدن سه بار تكرار شده، بيآنكه تصنعي احساس شود. در اين شعر واژه چرخيدن، حالت سرگيجه را به مخاطب القا ميكند. تكرار چرخيدن با اين معني صوتي، (هم بصري و هم سماعي) است. عقربههاي ساعت ميچرخند؛ پس بينِ چرخيدن انسان و چرخيدن عقربههاي ساعت تناسب با معنايي برقرار شده است. اين شعر نشانگر آن است كه ما انسانها نسبت به سيستم تمدني جهان، در سطح پاييني هستيم و در كل شعر موفقي است.
«سنگ مرا بينشان بتراشيد!/ بگذاريد دلخوش باشم/ كه/ دليل سردي خاك/ گمناميست!»
در واقع نوعي حسرت است ولي لازم است كه نوشته شود سنگ، سنگ مزار است. كلمات حماسي گاهي وسعت را نشان ميدهد و گاهي شدت را. مثلا وقتي فردوسي ميگويد «بغريد، غريدني چون پلنگ/ چو بيدار شد اندر آمد به جنگ»، غريدن پهلوان شدت را ميرساند.
«اين دودها آه بزك شدهاند/ سيگار خوب است، خيلي خوب/ همينكه آه را دود ميكند/ تا دختركم نداند/ چه ميكشم.»
شعر خوبي است. تصويرها تازگي دارند. «آه بزك شده» را فقط شاعر ميتواند بيافريند، نه مردم كوچه و بازار. البته نيازي به آوردن عبارت «خيلي خوب» بعد از «سيگار خوب است» نميبينم. در كل شعر خيلي خوبي است و مرا منقلب ميسازد. «ناچيزها هميشه سردمدارند./ سه تن بوديم در يك ملك، / من و تو خواستيم/ به عقب برگرديم/ ثانيهشمار اما...» آدمهاي بيمقدار، جايگاه بلندي دارند (شايستهسالاري نيست). آدمهاي بيارزش مثل خس و خاشاك روي آب هستند. فكر خوبي در اين شعر جريان دارد اما كمي ديرفهم است.
از مشخصههاي مدرن بودن، بازي لفظي، در غير معناي خود به كار بردن كلمات، صداي كلمات و... است. اينها از عناصر موزيكال شعر هستند. عناصر موزيكال در شعر بسيار مهمند. شاعر بايد در كنار معنا روي اين عناصر تاكيد بيشتري كند. «پدرم خودش را به سقف/ آ/ و/ ي/ خ/ ت/ تا به من بفهماند/ زمين/ آنقدر هم كه ميگويند/ جاذبه ندارد!» شعر خوبي است همراه با فكري عميق. در اين شعر، خواننده با استهزايي تلخ روبهرو ميشود. زمين اگر جاذبه داشت آويختن مرد را از سقف و خودكشي او را مانع ميشد. زمين از اينرو جاذبهاي ندارد كه اين هم، هم به معناي نيروي جاذبه و هم به معناي وسيله دلبستگي است. در كل اشعار اين مجموعه در حيطه عبارتهاي كوتاه غالبا ايماژيستي بيان شده و براي خواننده حرفهاي، جالب است. درگيري شاعر اين مجموعه، بيشتر با عنصر زمان است؛ مثل خيام كه با مشكل زمان درگير است. شاعر ميتواند از عناصر اسطورهاي، خرافي و... نيز در شعر خود بهره ببرد. «داركوبيسم» را ميتوان راحت خواند. يعني پس از خواندن يكي دو شعر، آن را كنار نميگذاريم؛ در حالي كه مثلا اگر 10 صفحه از اشعار توللي را بخوانيم آن را كنار ميگذاريم. بنابراين مجموعه «داركوبيسم» به عنوان اولين مجموعه شعر نيما نيكمنش، خوب است.اشعار اين شاعر بايد صراحت گستردگي موضوع بيشتري داشته باشد تا خواننده براي يافتن معنا، دچارسردرگمي نشود. اشعار كوتاه بايد مضامين تجربي نيز داشته باشند تا به معادلههاي جبري فرو كاسته نشوند مانند اين قطعه: «روي عرشه/ تا چشمشان به آسمان افتاد/ در واپسين نفسهاشان/ به دورويي ماه لعنت فرستادند/ ماهياني كه با ماه به تور افتاده بودند!» اين شعر، هم تصوير ذهني دارد و هم تصوير واقعي. سطر چهارم در اينجا مهم است. زيرا در همينجاست كه خواننده عمق مطلب را درمي يابد. ماهيهاي به تور افتاده دليلي نداشت كه به ماه لعنت كنند اما دلالت يا معناي پنهان قطعه به ما ميگويد آنها گرچه دير -اما به هر حال- دريافتند كه ماه، يا تصوير چندپاره ماه در آب بوده كه همه را به گرد اين تصوير، در يكجا جمع آورده و اسير تور ماهيگيري و سرانجام مرگ ساخته است. اين قطعه نمونه خوبي است از يك قطعه تصويري كه از برخي جهات ميتواند «رباعي مدرن» ناميده شود.