توجه به حق و حقوق حيوانات در دهههاي اخير يكي از رايجترين مباحث در حوزه فلسفه و زيرشاخههاي آن مثل فلسفه اخلاق است. همزمان با تغيير نگرش بشر معاصر به حيوانات، ضمن اهميت يافتن مباحث محيطزيستي، بحثهاي گوناگوني هم درباره نحوه مواجهه انسان با حيوان مطرح شده است. پيتر سينگر از تاثيرگذارترين فيلسوفان زنده جهان است كه در حوزههاي متنوع فلسفي از جمله فلسفه اخلاق صاحبنظر است و در آثار متعدد و متنوعش ميكوشد مباحث فلسفي را در زمينه مسائل روزمره انساني مطرح كند. براي نمونه مساله فقر يكي از مهمترين مباحثي است كه سينگر دربارهاش بسيار انديشيده و نوشته. همچنين بحث خيرخواهي و نوع دوستي. اين استاد استراليايي دانشگاه پرينستون، در 1946 در ملبورن استراليا به دنيا آمده و در رشتههاي حقوق، فلسفه و تاريخ تحصيل كرده است. سينگر همچنين از علاقهمندان به حقوق حيوانات و منتقدان گوشتخواري است و كتاب آزادي حيوانات، يكي از مهمترين آثار اوست كه بهنام خداپناه آن را به فارسي ترجمه و نشر ققنوس منتشر كرده است. بهنام خداپناه، پژوهشگر فلسفه و اخلاق، غير از اين كتاب، آثار ديگري نيز در حوزه حقوق حيوانات به فارسي ترجمه كرده است كه از آن ميان ميتوان به كتاب حق حيوان، خطاي انسان: درآمدي به فلسفه اخلاق نوشته تام ريگان (نشر كرگدن) اشاره كرد. با او در مورد كتاب آزادي حيوانات و انديشههاي پيتر سينگر گفتوگويي كرديم كه از نظر ميگذرد.
تا قبل از اين كتاب درباره حيوانات و حقوقشان در منابع فارسي، كاري چاپ نشده بود، چطور شد كه تصميم به ترجمه كتاب آزادي حيوانات گرفتيد؟
در حوزه اخلاق و ارتباط با حيوانات علايق شخصي داشتم. رشتهام هم فلسفه بود. 5، 6 سال پيش ميديديم كه يكسري بحثها و گفتمانهاي فلسفي راجع به اين قضيه شكل گرفته كه متاسفانه جاي اين بحثها در مباحث حلقههاي فلسفي ما خالي است و هيچ اثري در اين زمينه نداريم. جز آثاري قديمي از صادق هدايت مانند اندر فوايد گياهخواري و كتابهايي قديميتر كه به طور كلي درباره اخلاق ارتباط با حيوانات بود، اما به صورت مدون آنطوري كه الان در غرب با عنوان animal ethics شناخته ميشود، چيزي وجود نداشت. براي همين و براي يكسري دغدغههاي شخصي كه وقتي وضعيت حيوانات در كشورمان را ميديدم، مثل سگ و گربههاي بيسرپناه و آواره حسي بهم دست ميداد كه جاي چيزي در اين زمينه خالي بود. خودم كتاب آزادي حيوانات را تورقوار خواندم و ديدم كتاب ارزشمندي است. نويسنده تلاش ميكند كه يك ديدگاه منسجم در حوزه فلسفه اخلاق در اين زمينه بيان كند و در اين راه تلاش ميكند كتاب را در ارتباط با مباحث علمي و ارتباط با آزمايشات و چيزهايي كه حيوانات به انواع مختلف با آن در ارتباط هستند مطرح كند. ولي به عنوان كسي كه فلسفه كار ميكند، چيزي كه بيشتر براي من درباره اين كتاب حائز اهميت بود ديدگاه مدون فلسفي بود كه اين كتاب تلاش در ارايهاش در حوزه اخلاق داشت. يعني از موضع فايدهباورانه. پيتر سينگر يك فيلسوف فايدهباور ترجيحي است. فايدهباوري يك مكتب بزرگ فسلفي و مدرن است. زيرشاخههاي بسيار زيادي هم دارد. يكي از زيرشاخههاي آن فايدهباوري ترجيحي است. پيتر سينگر در اين زمينه ايده خودش را مطرح ميكند. اين دليل كلي بود كه چرا اين كتاب و اين فيلسوف را انتخاب كردم.
پيتر سينگر در اين كتاب به دنبال چيست؟
تز يا مفهوم اصلي كتاب حول اين موضوع ميچرخد. نقد مفهومي با نام گونهپرستي يا speciesism است. چند مفهوم اساسي در كتاب آزادي حيوانات است. براي اينكه تز اصلي كتاب را بفهميد بايد اين مفاهيم را بدانيد. يك مفهوم برابري يا equality است كه سينگر سعي ميكند توضيحش بدهد. براساس مفهوم برابري سعي ميكند نقد گونه پرستي را توضيح دهد. ميگويد ما در دوران برابري هستيم. همه جا سخن از برابري است. برابري زن و مرد، برابري نژادها. مفهوم برابري ايدهآل يك آرمان در مباحث اخلاقي، سياسي و فلسفي است. براي همين تلاش ميكند اول تعريفي از برابري ارايه كند. برداشت عاميانه از برابري هميشه اين بوده كه ما ميگوييم زن و مرد برابرند يعني از همه نظر برابرند. سينگر ميگويد اينطور نيست. منظور ما از برابري، برابري واقعي نيست. عملا زن و مرد برابري يكسان ندارند، چه از نظر فيزيولوژي و چه از نظر خلق و خو. به عنوان مثال زنان به لحاظ فيزيكي توانايي بارور شدن دارند ولي مردان نه. به همين نسبت زنان چيزي تحت عنوان سقط جنين برايشان مطرح ميشود كه مردان برايشان مطرح نيست. يعني برابري به معناي برابري تواناييهاي واقعي نيست. بر اين اساس ميگويد من برابري را به عنوان برابري در معناي توجه برابر به منافع يا equal consideration to interests ميشناسم. وقتي ميگوييم زن و مرد برابرند يعني اين دو موجود منافعي دارند. وقتي ميگوييم نژادهاي مختلف برابرند، اين باز به اين معنا نيست كه تواناييهايي كه سفيدپوستها دارند عينا برابر با توانايي است كه سياهپوستان دارند. به عنوان مثال شايد سياهپوستان قدرت بدني بيشتري داشته باشند. وقتي به عالم واقع رجوع ميكنيم تفاوتهاي زيادي هست. برابري را برابري در توجه معنا ميكنم.
سينگر يك فيلسوف فايدهباور است، اما خوانش خاص خودش را از فايده باوري دارد. نگرش او به فايدهباوري چگونه است و ربط آن به بحث كنوني چيست؟
فيلسوفهاي فايدهباور اساس اعتقادشان به اين است كه درد و لذت را به عنوان مبنا و اساس داشتن منافع درنظر ميگيرند. يعني مادامي كه موجودي حساس است و توانايي درك درد و لذت را دارد، از نظر اينها اين موجود داراي علايق و منافع بسيار زيادي است. من به عنوان يك انسان درد و لذت را ميفهمم و به همين نسبت سعي ميكنم از خيلي چيزهاي دردآور چه فيزيكي و چه رواني دوري كنم. اين درد و لذت مجموعهاي از ترجيحها و علايق را براي من شكل ميدهد. از نظر سينگر برابري در توجه به منافع يعني مادامي كه موجودي داراي علايق است و توانايي اين را دارد كه داراي علايق و منافعي باشد، اين موجود مستحق اين است كه در سپهر اخلاقي جاي بگيرد. يعني به عنوان موجودي به آن نگاه بشود كه از منافعي برخوردار است. مثلا شما به سنگ نميگوييد منافع دارد، چون سنگ اصولا درك و حسي ندارد. مثالي كه خود سينگر ميگويد، ميگويد من اگر سنگي را گوشه خيابان ببينم و لگدي به آن بزنم كار بدي انجام ندادهام. مگر اينكه سنگ به كسي بخورد. ولي نسبت به سنگ كار خطايي انجام نميدهم. ولي اگر سگ و موش را ببينم و اين كار را با آن بكنم، علايق و منافع آن سگ يا موش را ناديده گرفتهام. كاري ميكنم كه باعث دردش ميشود. براي همين توجه برابر نسبت به منافع يعني مادامي كه موجودي داراي منافع است و توانايي داشتن منافع را داشته باشد صرفنظر از اينكه چيست و از چه نژاد و جنسي است، به كجا تعلق دارد، داراي چه تواناييهاي زباني است مثلا توانايي رياضيات و فيزيك و هر چيزي صرفنظر از همه اينها، از نظر سينگر، اين موجود مستحق اين است كه بدان توجه شود. توجه اخلاقي، حالا توجه برابر هم بشود. در مشي فايدهباورانه جمله معروفي دارد در كتاب آزادي حيوانات ميگويد: درد، درد است فرقي نميكند درد موش باشد يا درد انسان، مادامي كه انسان از يك فعلي درد ميكشد و از آن فعل فرار ميكند و به سمتش نميرود. همينقدر موش هم از چيزي كه باعث دردش ميشود فرار ميكند. موش و انسان هر دو از درد گريزانند. براي همين ما انسانها و كساني كه دغدغه اخلاق داريم اگر قرار باشد به اين مساله از منظر اخلاقي نگاه كنيم، بايد به منافع موش و سگ و هر موجودي كه حساس است و ميدانيم كه درد و رنج را احساس ميكند و منافعي دارد توجه كنيم. از اينجا ميرسيم به مساله اصلي، مساله گونهپرستي كه اصليترين مفهومي است كه سينگر كل كتاب را حول اين محور و گرايش كلي قرار داده. ما دو مفهوم را فهميديم؛ منافع و برابري. گونهپرستي معادل Speciesism هست. ما انواع ايزمها را داريم. طبق racism يا نژادپرستي، نژادپرست كسي است كه منافعي را براي يك انسان به اين دليل درنظر بگيرد كه مثلا پوستش سفيد باشد. اگر كسي مثل من پوستش سفيد نباشد من هيچ حقي برايش قائل نيستم، توجهي بدو نميكنم. يعني معيار منفعت داشتن يا حق داشتن را نژاد يا جنس بدانيم. خود سينگر از واژه حق البته استفاده نميكند و ابا دارد از استفاده از اين واژه. به خاطر يكسري دلالتها كه واژه «حق» دارد و به يك مفهوم ديگر برميگردد سينگر سعي ميكند از اين واژه استفاده نكند. نژادپرست منفعت دادن به يك موجود يا انسان را مبتني ميكند بر رنگ پوستش. جنسيتپرست اين منفعت را مبتني ميكند بر جنس شخص. حالا شما معيارهاي مختلفي را به جاي آن بنشايند. منفعت داشتن يا حق داشتن را مبتني ميكنند بر يكسري ويژگيها و خصوصياتي كه دلبخواهي است و هركسي ميتواند يك خصيصه را در اين معيار استفاده كند. سينگر ميگويد اگر نژادپرستي يا جنسيتپرستي مجاز نيست، صرفا اخذ يك خصيصه و براساس آن حق و حقوق قائل شدن براي يك موجود، ميگويد چرا بايد گونهپرستي مجاز باشد. چرا بايد صرف اينكه يك موجود به گونه ما تعلق ندارد، صرف اينكه حيوان است باعث شود به آن موجود توجه اخلاقي نكنيم و آن را از دايره توجه خودمان كنار بگذاريم. براي همين ميگويد منطقي كه اين نوع نگاه از آن پيروي ميكند همان منطقي است كه نژادپرستي از آن پيروي ميكند. براي همين من در ترجمه اصطلاح به انگليسي عنوان گونهپرستي را نسبت به گونهگرايي ترجيح دادم به خاطر اينكه از منطقي مشابه منطق نژادپرستي پيروي ميكند. چه گونه پرستي و چه نژادپرستي، از يك منطق پيروي ميكنند حالا آنجا رنگ پوست مهم است و ميگويد آن كه رنگ پوستش كدرتر است مستحق توجه زيادي نيست. خيلي چيزها به عنوان موجود مادون كه پستتر است بدانها نگاه ميشود. پيتر سينگر ميگويد منطق يكي است. يكجا نوع را نشانديم و جاي ديگر رنگ پوست. يك جاي ديگر ممكن است جنس باشد. اين اصطلاح را اولينبار ريچارد رايدر ابداع كرد. خيلي قديميتر از سينگر است. اصطلاح احساسگرايي sentientism يا به تعبيري اصالت دادن به درد و لذت را باز ريچارد رايدر ابداع كرد. اما كسي كه اين اصطلاحات را سر زبانها انداخت سينگر بود.
يكي از ويژگيهاي كتاب آزادي حيوانات اين است كه كتاب فلسفه خاص افرادي نيست كه فلسفه ميخوانند يا به فلسفه علاقهمندند. اين كتاب زبان سادهاي دارد و به درد عموم ميخورد. نيت و هدف اصلي سينگر از اينكه اين فلسفه را در سطح عموم بياورد يا اينكه اين دغدغه عموم مردم باشد چه بوده است؟
سينگر دغدغههاي اخلاقي دارد و فيلسوف اخلاق است. ولي در بين فيلسوفان اخلاق ما گرايشات و شخصيتهاي متفاوت داريم. يكسريها در حوزه متااتيك يا فرااخلاق كار ميكنند كه مباحث خيلي انتزاعي يا خيلي فلسفي ميشود. آنها بيشتر در حوزه فلسفه است. نه اينكه سينگر اينطور نباشد. ديدگاههاي متااتيك و فلسفي خودش را دارد. ولي چيزي كه شخصا براي من جالب است آوردن مفاهيم اخلاقي در مسائل انضمامي است. اخلاق را محدود نميكند. سعي ميكند نظريهاش را بر موارد و مسائل موجود اطلاق كند. چيزي كه در حال حاضر جريان دارد. ببيند كه واقعا در جهان فعلي كدام نظريه اخلاقي براي ما مثمرثمرتر است. دلالتهاي نظري خود را در حيطههاي مختلف بسنجد. همانطور كه در كتاب آزادي حيوانات ميبينيد مفهوم گونهپرستي در روندهاي مختلفي كه ما با حيوانات در ارتباط هستيم را توضيح ميدهد. از آزمايش روي حيوانات، پرورش انبوه حيوانات در دامداريهاي صنعتي و مباحث مختلف. كلا كسي مثل سينگر هدف اصلياش عبارت است از اخلاق را به حيطه عمل آوردن تا صرف نظرپردازي. بعد از آزادي حيوانات معروفترين اثرش اخلاق عملي practical ethics است كه اين كتاب ترجمه نشده است. اين كتاب مباحث انضمامي است تا مباحث انتزاعي در حوزه اخلاق. خودش به اين مساله باور دارد كه تغيير در عمل با تغيير در نظر شروع ميشود. تا زماني كه يك نظريه اخلاقي مدون و منسجم نداشته باشي انتظاري كه بخواهي در حوزه عمل به نتيجه برسي انتظار درستي نيست. چيزي كه ما در گام اول بدان نياز داريم كه مدون و اخلاقي باشد و صرفا يك نظريه انتزاعي نباشد و كاركردهاي عملي زيادي داشته باشد. براي همين است كه شخصي مثل سينگر در حوزه عمومي فيلسوف شناخته شدهاي است به نسبت فيلسوفاني كه فقط در محافل فلسفي شناخته شدهاند.
به نظر ميرسد مفهوم اخلاق و حتي طيفي از حيواناتي كه مدنظر سينگر است طيف خاصي است و آن اخلاق هم به يك شكل از رابطه خاصي ميپردازد. به قول شما در دامداريهاي صنعتي يا در حيوانآزاري يا... اما در هر صورت محدود است و شامل تمام حيوانات نميشود. اين نگاه تعميم يافته است به تمام رابطه انسان و حيوان. در حالي كه متن كتاب ناظر به اين امر نيست.
توضيحي كه سينگر داده اين است كه اينكه من بحث كتاب را محدود كردم به رفتاري كه ما انسانها در دامداريهاي صنعتي و در روند آزمايش در حيوانات داريم به اين معني نيست كه من نسبت به رفتاري كه با حيوانات در سيركها ميشود توجهي ندارم. مثلا به حيات وحش يا حيوانات خانگي توجهي ندارم. اختصاصا ترجيح دادم كه روي چند مورد از عمدهترين سركوبهايي كه نسبت به حيوانات صورت ميگيرد تمركز كنم. قطعا دلالتهايي كه ميگويم ميتوانيد در مسائل ديگر هم بررسي كنيد. اينطور نيست كه فقط سگ و گربه و ميمون و موشهايي كه در آزمايشات استفاده ميشوند يا در بحث دامداري صنعتي گاوها، مرغها و خوكها صرفا محدود به اينها نيست. ميگويد من اطلاعات كتاب را محدود به چند مورد كردم كه اولا به شكل مبسوطتري بررسي كنم تا اينكه بخواهم بيايم روي همه بهرهكشيهايي كه روي حيونات ميشود بحث كنم و نصفه نيمه و ناقص باشد. ترجيح دادم به عمدهترينهايش كه در زندگي فعلي با آنها سر و كار داريم بپردازم. كتاب بيشتر براي خواننده عام نوشته شده. اگر ميخواست به همهچيز بپردازد كتاب حجيمتري ميشد.
پيشگفتار شما بر كتاب 50 صفحه است. در اين 50 صفحه به نظريه پيتر سينگر و ضرورت طرح اين نظريه پرداخته شده است. اما نكته مهمتر و جالبتر توجه خاصي است كه به وضعيت حيوانات در ايران داشته است. يعني در واقع گزارشي است از وضعيت حيوانات در ايران. اين اطلاعات را از كجا به دست آورديد؟ با پژوهشهاي ميداني؟
ميداني نه به آن معنا كه رفته باشم در دامداريها و به اين شكل انجام داده باشم، خير. هر كدام از بحثها خودش يك پروژه بزرگ است. بيشتر در بحث حيوان آزاريهايي كه ميشود مثلا سگكشي. دادههايم را محدود كردم به چيزهايي كه در اخبار و اينترنت است. اين اطلاعات كم هم نيستند. درباره ارتباطم با نويسنده برايم مهم بود كه در روند ترجمه يكسري كمك بگيرم و مباحثي كه برايم دشوار بود را با كمك گرفتن از ايشان بفهمم و هم يكسري اجازهها براي خواننده پارسيزبان. اين كتاب نسبتا برايم جايگاه متفاوتتري داشت. خصوصا براي مقدمهاش از قبل برنامهاي داشتم. مهم بود كه كتاب نتايج عملي داشته باشد. اقبال اجتماعي را هم در اين جور مباحث ميديدم. انجمنهايي در بين مردم وجود دارد اما داراي ضعف تئوريك هستند و بيشتر برآمده از احساسات است. فقط احساس نبايد باشد و منطق عقلاني بايد پشتش باشد. آن زمان كه اجازه براي ترجمه كتاب گرفتم به 20 زبان زنده دنيا ترجمه شده بود. خود نويسنده هم قطعا استقبال كردند چون ترويج و دغدغه نظر ايشان است. با توجه به اينكه تز اصلي كتاب صرفا نظريهپردازي نيست. بيشتر اطلاق اين نظريهها در حوزه عمل است يعني دلالتهاي نظري ديدگاههاي يك فيلسوف چه ميشود. اين را به شكل ملموس دنبال كرده است. بسيار همكاري كردند و هنوز هم با ايشان در ارتباط هستم.
مقدمهاي هم براي چهلمين سالي كه از انتشار اين كتاب گذشته، نوشته شده. كتاب در سال 1975 منتشر شد و در سال 2015 مقدمه نويسنده و يكي ديگر از متفكرين به نام هراري بر اين كتاب نوشته است كه اينها را نيز ترجمه كرديد و در مقدمه آورديد. در طول اين سالها كه ويراستهاي مختلفي بر اين كتاب آمده آيا تغييري در نظريه سينگر ديده شده؟
سينگر به عنوان يك فيلسوف اخلاق بيشتر آراي خودش را در كتاب اخلاق عملي گفته. اگر كسي بخواهد آراي سينگر را به عنوان يك فيلسوف اخلاق مطالعه كند بايد اين كتاب را بخواند. در فصل يك كتاب آزادي حيوانات بحثهاي فلسفي ميشود. مبسوط اين را در كتاب اخلاق عملي ميتوانيد دنبال كنيد. مباحث بسيار فلسفيتر در حوزههاي مختلف. فقر جهاني، سقط جنين، مرگ، مرگ آسان (اتانازي) يا بحث طفلكشي و تبعيضها و تبعيض معكوس. كتاب اخلاق عملي چندسال قبل يك ويرايش جديد نسبت به ويراست نخستش پيدا كرد ولي در مجموع ديدگاه سينگر در حوزه اخلاق ارتباط با حيوانات آنچنان تغيير اساسي تا جايي كه من اطلاع دارم نكرد. ولي ميدانم اگر در آزادي حيوانات بحث گياهخواري يك مقدار مطرح است و حتي مصرف لبنيات توصيه ميشود. در حال حاضر به سمت وگنيسم گرايش پيدا كرده زيرا امروزه شرايط براي كساني كه گياهخواري مطلق هم هستند، ميتواند مهياتر شود هر چند متاسفانه در كشور ما محصولات جايگزين خيلي در دسترس نيستند و ما خيلي تنوع محصول نداريم. در غرب اما اينطور نيست. وقتي ميرويد فروشگاه چندين قفسه گوشتهاي گياهي يا لبنيات گياهي پيدا ميكنيد. دسترسياش براي غربيها راحتتر است. اما درخصوص پرسشتان، در مجموع تغيير خاصي در آراي سينگر روي نداده است. چون دارم روي آرايش كار ميكنم. يك فصل تز دكترايم درباره همين آراي سينگر است و تا جايي كه مطالعه كردم تغيير خاص و بنيادي نكرده است.
آيا ميتوانيم بگوييم در كتاب آزادي حيوانات نگاه پيتر سينگر نقد زندگي مدرن است؟ تا جايي كه زندگي طبيعي حيوانات وجود دارد سينگر وارد آن حيطه نميشود. در واقع درباره اينكه حيوانات چطور ذبح ميشوند و ازشان استفاده ميكنيم وارد نميشود بلكه بحث بر سر اين است كه چگونه دنياي صنعتي بر ارتباط ما و حيوانات تاثير گذاشته است.
سينگر يك محيط زيستگرا به اين معنا نيست كه محيط طبيعي را به خودي خود داراي ارزش ذاتي بداند. او بحث را از چشمانداز رابطه انسان با حيوان مطرح ميكند. تا اينكه مثلا بخواهد درباره اينكه حيوانات چطور زندگي ميكنند بررسي كند. نقد اصلي كتاب بيشتر به دامداري صنعتي است. يا استفادهاي كه در زندگي مدرن در امر آزمايش، سرگرميها و پرورش براي گوشت و خوراك ميشود. باز هم محدود به اينها نيست. در يكي از فصلهاي كتاب بحث اختهسازي و روند اخته كردن آنها را مطرح ميكند. حتي شكل سنتياش را نيز نقد ميكند كه حيوانات بدون هيچ بيحسي و با درد اخته ميشوند. صرفا نقدهاي خود را محدود به كاركردها و استفاده انسان مدرن نميكند. مساله سر اين است كه بهرهكشي كه انسان مدرن از حيوان ميكند قابل مقايسه نيست. به عنوان مثال در يك روستا اگر يك نفر گوسفندي را براي خودش پرورش دهد حداقل آن گوسفندها در محيط بيرون پرورش مييابند و دستكم در محيط بستهاي نيستند. در غرب اين كمتر است. اگر مجاز باشيم از گوشت اخلاقي صحبت كنيم و بگوييم اين گوشت اخلاقيتر از آن گوشت است. به حيوان در فرآيند توليد اين گوشت، درد كمتري وارد شده است. گوسفندي كه شايد در ايران پرروش پيدا كرده وضعيت اخلاقيتري داشته نسبت به گوسفندي كه در يك دامداري صنعتي پرورش يافته. اگرچه من يكسري خبرها ديدم كه به تازگي پرورش گوسفند در فضاي بسته هم در حال شكلگيري است. سينگر ميگويد حداقل اگر آن گوسفند ذبح ميشود و مورد استفاده قرار ميگيرد. حداقل تا زماني كه زنده بوده در يك محيط باز زندگي كرده و زندگي فعالي داشته تا گوسفندي كه در دامداري صنعتي پرورش پيدا كرده. آن سبك زندگي در ارتباط با حيوانات در روستاها و جاهايي كوچك است الان به آن صورت موضوعيت ندارد. چون همان روستايي هم گوشت و مايحتاج به اين شكل خودش را از كشتارگاه ميگيرد.
مطمئنا مساله حيوانات و شيوه رفتار با حيوانات دغدغه شما بوده و به همين دليل اين كتاب را ترجمه كرديد و همانطور كه در پشت جلد هم نوشتيد اميدوار بوديد در ذهن مخاطب سوالاتي شكل بگيرد. ممكن است با خيلي از جوابهايي كه سينگر ميدهد موافق نباشيد اما وجود چنين سوالاتي در ذهن مخاطب باعث اتفاق خوبي است. آن چيزي كه به دنبالش بوديد توانستيد بعد از ترجمه كتاب در ارتباط با حيوانات و حق و حقوق حيوانات به دست بياوريد؟
بازخوردهايي كه گرفتم در مجموع خوب بوده. يك مساله ديگر كه برايم حائز اهميت است يكجورهايي شكل گرفتن جرياني از ترجمه كتابهايي در اين زمينه است. دوستان در اين رابطه سوال ميكنند و ميخواهند كتابهايي را ترجمه كنند. فكر ميكنم صرفنظر از تغييراتي كه اين كتاب در زندگي فردي بسياري از افراد به جاي گذاشته، جرياني از ترجمه و دغدغه نسبت به اين مساله را نيز شكل داده باشد و همين براي من حايز اهميت است. هدف من هم همين بود كه صرفنظر از تاثيرات اجتماعي، گفتوگويي در اين زمينه شكل بگيرد و صرفا محدود به يكسري انجمنها و كارهاي كوچك نباشد. بيشتر مباني فلسفي و اخلاقياش بررسي شود. چون نتايج بهتري خواهد داشت. در كشور ما قانون حمايت از حيوانات وجود ندارد. شنيدم لايحهاي دارد تصويب ميشود؛ لايحه حمايت از حيوانات. اين خيلي مهم است. اينكه اينجور چيزها بخواهد نتايج در حوزه قانونگذاري داشته باشد بايد مباني فكري مهم و محكمي داشته باشد. صرف اينكه يك چيز توسط يك گروه دنبال شود نتايج در حوزه سياستگذاري نخواهد
پيتر سينگر ميگويد: درد، درد است فرقي نميكند درد موش باشد يا درد انسان، مادامي كه انسان از يك فعلي درد ميكشد و از آن فعل فرار ميكند و به سمتش نميرود. همينقدر موش هم از چيزي كه باعث دردش ميشود فرار ميكند. موش و انسان هر دو از درد گريزانند. براي همين ما انسانها و كساني كه دغدغه اخلاق داريم اگر قرار باشد به اين مساله از منظر اخلاقي نگاه كنيم، بايد به منافع موش و سگ و هر موجودي كه حساس است و ميدانيم كه درد و رنج را احساس ميكند و منافعي دارد توجه كنيم. از اينجا ميرسيم به مساله اصلي، مساله گونهپرستي كه اصليترين مفهومي است كه سينگر كل كتاب را حول اين محور و گرايش كلي قرار داده.