فرهاد پوپل آهنگسازي است كه در خارج از مرزهاي ايران فعاليتهاي زيادي داشته است؛ اگر چه مسير دشواري را طي كرده اما حالا نامش در كنار هنرمندان بنامي ميآيد. قطعه «به سوي باخ» ساخته فرهاد پوپل اخيرا به سفارش نوازنده برجسته ژاپني، كوتارو فوكوما ساخته و در تاريخ ۱۹ ژوئن در سالن سانتوري اجرا شد. «به سوي باخ» اواسط ماه سپتامبر، توسط ناشر ژاپني، «muspress» منتشر خواهد شد. به اين بهانه سراغش رفتم و با او گفتوگو كردم. پوپل در اين گفتوگو از مسيرش در هنر موسيقي حرف زده و تحت تاثير قرار گرفتنش پس از شنيدن سونات پيانو شماره 16 بتهوون، همچنين از موومان اول خسوف شريفيان كه فرهاد پوپل شنيدن آن را نقطه آغازين فعاليت حرفهاي خود ميداند.
شما در ابتدا سنتور مينواختيد و حالا سالهاست سراغ پيانو رفتهايد؛ اين تغيير گرايش چگونه رقم خورد؟
بله؛ من در ابتدا با ساز سنتور وارد دنياي موسيقي شدم و بعد از حدود سه سال كلاس مداوم، احساس كردم اين روند اقناعم نميكند. احساس كردم براي من راهي به جلو ندارد. تا اينكه پس از شنيدن سونات پيانو شماره 16 بتهوون آنقدر تحت تاثير قرار گرفتم كه چند روز بعد يك قطعه براي پيانو نوشتم. جالب است كه نت اثر را پيدا كردم و متوجه شدم كه فرم آن تقريبا روندوي كلاسيك است (ABACABA)، بدون اينكه هيچ اطلاعي از فرم روندو داشته باشم. اين اتفاق به نظر من نشان ميدهد كه فرمهاي موسيقي كلاسيك قراردادهايي از پيش تعيين شده نيستند، بلكه از دل نيازهاي موسيقي برميآيند. البته اين را هم بايد اشاره كنم كه من منكر استفاده بدون تخيل از فرم نيستم. پس از آن من شروع به يادگيري جدي پيانو كردم.
آنطور كه ميدانم، مدرك تحصيلي شما داروسازي است و آهنگسازي را نزد آقاي شريفيان آموختيد؛ بيشتر درباره اساتيد و مسيرتان در آموختن موسيقي صحبت كنيد.
همين طور است؛ من تا مدتي كلاس پيانو رفتم و در آن هم احساس كردم فضايي براي رشد من نيست ولي علاقه من به موسيقي وجود داشت و دايما گوش ميكردم و درباره آن به مطالعه ميپرداختم و همچنين كار مينوشتم. تا اينكه نقدي به قلم جناب آقاي سجاد پورقناد كه در حال حاضر يكي از بهترين دوستان من هستند، درباره يكي از سمفونيهاي آقاي عليرضا مشايخي در سايت هارموني تاك خواندم. در انتهاي اين نقد ايشان مثالهايي از آهنگسازان سمفونيك ايران آورده بودند. آنجا بود كه من براي اولينبار موومان اول خسوف دكتر شريفيان را گوش دادم و آنقدر تحت تاثير اين موسيقي قرار گرفتم كه بعد از چند ماه نزدشان رفتم و شاگرد ايشان شدم. من اين را نقطه شروع كار حرفهاي خودم ميدانم. حدود پنج سال و نيم افتخار شاگردي دكتر محمد سعيد شريفيان را داشتم. نزد ايشان مباحث هارموني - دياتونيك و كروماتيك- كنترپوان و آهنگسازي را آموختم. بد نيست اين نكته را هم بگويم كه ايشان اركستراسيون و فرم را در حين آهنگسازي تدريس ميكردند؛ البته منظورم از فرم صرفا يادگيري فرمهاي استاندارد نيست. ضمن اينكه بايد بگويم براي من اين مسير يادگيري، مسير آساني نبود.
چرا؟ چه چيزي اين مسير را براي شما سخت ميكرد؟
چون من مجبور بودم هر هفته يك روز از اصفهان براي يك ساعتونيم كلاسي كه با آقاي دكتر شريفيان داشتم، به تهران بيايم و دوباره برگردم. رفتوآمد و زماني كه از من گرفته ميشد، شرايط سختي را برايم به وجود آورد؛ به ياد دارم كه بايد هم با دانشگاه و بعدها نيز با شرايط شغليام اين موضوع را هماهنگ ميكردم.
انگيزه ادامه دادن اين مسير طولاني و دشوار از كجا آمد؟
آقاي شريفيان بيشتر از اينكه فقط يكسري محفوظات به من بياموزند، اعتماد به نفس براي يادگيري و ابزار يادگيري از منابع مختلف را به من دادند. منظورم از منابع، مهمتر از همه آثار و پارتيتورها و پس از آن منابع مكتوب است.
شما همكاريهاي زيادي با موسيقيدانان ملل ديگر داشتهايد. ميخواهيم درباره قطعه «به سوي باخ» صحبت كنيم كه به سفارش پيانيست برجسته ژاپني، كوتارو فوكوما بود؛ پيش از اين هم با ايشان همكاري داشتيد؟ چه شد كه اين همكاري شكل گرفت؟
كوتارو فوكوما پيانيستي خارقالعاده است. از نظر من قابل توجهترين نكته در مورد نوازندگي او توانايي فوقالعادهاش در رنگآميزيهاي گوناگون است. براي من بسيار جالب بود كه ايشان بدون اينكه بخواهند كار خاصي براي جذب افراد و بليتفروشي كنند، بسيار در ژاپن پرطرفدار هستند و حتي قرار بود در المپيك 2020 يكي از افراد حملكننده مشعل المپيك باشند. ايشان با من از طريق اثرم به نام «فانتزي بر روي يك نت» آشنا شدند كه بسيار اين كار را دوست داشتند. پس از مدتي با من تماس گرفتند و از علاقه خود براي سفارش كاري به من گفتند. ايده موضوع كاملا در اختيار خودم بود. قرار بود سيدي تنظيمات ايشان از موسيقي باخ توسط انتشارات ناكسوس منتشر شود. ايشان قصد برگزاري يكسري كنسرت با محوريت موسيقي باخ و تاثير آن بر آهنگسازان مختلف داشتند. به همين دليل يكي از پيشنهادهاي ايشان به من، ساخت موسيقي براي بزرگداشت باخ و ميراث غني او بود. اتفاقا من چند ماه قبل از آن مطالعهاي بسيار جدي روي موسيقي باخ داشتم؛ با مطالعه دقيق آثار او، خواندنِ بهترين منابع در موردش و... آمادگي خوبي براي پذيرش اين كار داشتم. در حين اين مطالعه ايدههاي زيادي در ذهنم شكل گرفت كه دوست داشتم آنها را در موسيقي خود به كار ببندم؛ اين كار را در زماني كوتاه و كمتر از چهار ماه ساختم.
اين كار چه زماني و در كدام كشورها و سالنها اجرا شد؟
اولين اجراي اين اثر در مهمترين سالن ژاپن، سونتوري هال و در تاريخ 29 خرداد 1400 بود. اين اجرا بازخورد فوقالعادهاي چه از طرف مردم و چه از سوي منتقدان داشت. برخي شنوندگان علاقه و احساسات خود به كار را مستقيما و برخي با واسطه به من رساندند. نقد بسيار خوبي در مجله معتبر اونگاكونو تومو - به معني دوستدار موسيقي- از اين كار به چاپ رسيد. پس از آن سه اجرا در فرانسه در تاريخهاي 25 تير، 3 مرداد و 20 مرداد در تئاتر سن بونه، فستيوال لاروك دانترون -كه به عقيده بسياري كعبه فستيوالهاي پيانوي دنياست- و فستيوال بياريتز داشت. اجراي ديگري هم در سالن معتبر فلاژي در بلژيك خواهد داشت. اين اثر همچنين در ژاپن چاپ خواهد شد و جالب بود كه در كنسرت آنلاين اين كار كه شنوندهها ميتوانستند نت امضا شده كار را بخرند در عرض كمتر از يك روز تمام نتهاي امضا شده به فروش رسيد و ما مجبور شديم تعداد پيشفروش را بالا ببريم.
از همكاريهاي خود با ديگر هنرمندان نظير پيتر يابلونسكي هم براي مخاطبان ما بگوييد.
پيتر يابلونسكي يكي از برجستهترين پيانيستهاي معاصر هستند. ايشان از سن بسيار كم با بهترين كمپانيهاي ضبطهاي جهان و بهترين اركسترها و رهبران جهان كار كرده بودند. اثر من به نام «فانتزي بر روي يك نت» در امريكا ضبط شده و ضبط آن از راديو ملي هلند هم پخش شده بود. پيتر يابلونسكي كه در آن زمان استاد رويال كالج لندن بودند، خيلي به كار علاقهمند شدند و تصميم گرفتند كه در اولين كنسرت فستيوال بينالمللي پيانو كارلسكرونا (كه خودشان دبير فستيوال بودند) اين كار را اجرا كنند. پس از اجرا، اين كار بسيار مورد توجه قرار گرفت. نقد بسيار خوبي بر اين كار نوشته شد و بسياري از پيانيستها را به كار من علاقهمند كرد. بهطوري كه حتي پيانيستهاي حاضر در فستيوال، نه تنها نت اثر را درخواست كردند، بلكه اين اثر را براي دوستان نوازنده خود نيز فرستادند. «فانتزي بر روي يك نت» اجراهاي متعددي در سراسر دنيا توسط نوازندگان برجسته پيانو داشت. براي مثال دو اجرا در چك، توسط كريستينا زنامناسكووا، در انگلستان دنيل گريم وود اجراهاي متعددي از اين كار خواهد داشت و اولين آن در تاريخ 10 مهر خواهد بود؛ همينطور اجراهاي ژان فرانسوا بوواري در فرانسه از 21 شهريور آغاز خواهد شد. همچنين نوازندگان برجسته بسياري قصد اجراي آن را دارند؛ مثلا مارگارت فينگرهوت در انگلستان.
شما در حوزه موسيقي كلاسيك فعاليتهاي بسياري داشتيد؛ همكاريهاي فرامرزي زيادي را هم در كارنامه داريد؛ از نظرگاه شما اين نوع موسيقي در ايران چه جايگاهي دارد و اقبال عمومي نسبت به آن چگونه است؟
جواب دقيق به اين سوال بسيار سخت است؛ چون بالاخره من فقط محدوده اجتماعي خودم را ميبينم و مطالعه بزرگي در اين زمينه نشده است، ولي بر اساس چيزي كه من دور و بر خودم ميبينم متاسفانه بايد بگويم اقبال عمومي به اين موسيقي بسيار كم است. بهطور كلي - البته استثناهايي وجود دارد- مهمترين مساله در گوش دادن به موسيقي كلاسيك، توانايي گوش كردن به موسيقي فينفسه است. شما بايد بتوانيد روند موسيقي را همچون يك داستان دراماتيك دنبال كنيد. متاسفانه موسيقي در ايران بيشتر به صورت پسزمينه مطرح است. اينكه صرفا فضايي درست شود، صحبتي بكنند و صدايي باشد كه سكوت نباشد. يا در بهترين حالت پسزمينه شعر است. البته لازم به ذكر است كه جا افتادن اين مساله در هر فرهنگي نيازمند زمان و نهادهاي فرهنگي فعال با برنامهريزي بلندمدت نيز هست كه متاسفانه آنچنان كه بايد وجود ندارند و اين مساله به خصوص با ديدن هنرجويان بسيار مشتاق، دردآور است.
با توجه به اينكه شما در فرهنگ ايراني رشد كرديد و حتي در ابتدا ساز شما سنتور بوده، ميخواهم تاثير آن را در فعاليتهاي كنوني خود بگوييد. اصلا آيا تاثيري داشته است؟
قطعا تاثير داشته. من از ابتدا سعي كردم جلوي تاثير ساير عوامل بر خودم را نگيرم. مثلا موسيقي فيلم، موسيقيهاي پاپ و صد البته موسيقي ايراني بر من تاثير داشتند و تاثير آن در موسيقي من ديده و شنيده ميشود. اتفاقا توصيف بسياري از موسيقيدانان از موسيقي من تنوع در عين وحدت است. يعني تمام المانهاي متضاد به صورت بسيار ارگانيك و طبيعي در كنار هم قرار گرفتهاند.
برخي معتقد هستند، راه براي افرادي كه در حوزه موسيقي ايراني كار ميكنند، هموارتر است؛ چون ريشهاش در همين جاست؛ نظر شما چيست؟
اول از همه به نظرم در به كار بردن اسم موسيقي ايراني بايد احتياط كرد. آيا مثلا بيژن و منيژه حسين دهلوي يا خسوف محمد سعيد شريفيان ايراني نيستند، چون از اركستر سمفونيك و فرمهاي موسيقي كلاسيك استفاده ميكنند؟ اما اگر منظور شما از موسيقي ايراني موسيقي با سازهاي ايراني مبتني بر رديف باشد، بايد بگويم بله، قطعا راه هموارتر است. نهادهايي كه حامي موسيقي كلاسيك در ايران هستند، مثلا اركسترها يا فستيوالها و... يا بسيار كم هستند يا اصلا وجود ندارند. البته افراد علاقهمند و عاشق اين فرم از موسيقي كم نيستند ولي متاسفانه فضايي براي رشد ندارند.
ميخواهم درباره تجربه خودتان بگوييد؛ به عنوان جواني كه در حوزه موسيقي در خارج از مرزها فعاليت داشته؛ مسير براي شما چگونه بود؟
اصلا مسير آساني نبود. كار كردن در اين سطح از موسيقي در هيچ جاي دنيا اصلا آسان نيست اما در ايران مشكلات دوچندان است. كمبود اساتيد خوب، نبود نهادهاي حمايتي و جامعهاي بيتفاوت به اين نوع موسيقي، كار را براي آموزش و رشد در اين حوزه بسيار سخت ميكند. متاسفانه حتي از طرف ايرانيان خارج از كشور هم حمايتي براي من نبود و قطعا اين تجربه تنها متعلق به من نيست.
با اين اوصاف كه گفتيد كساني كه به اين حوزه در موسيقي علاقهمند هستند، به نظر شما براي حرفهايتر شدن و ارايه آثارشان در سطح جهاني بايد چه راهي را پيش بگيرند؟
مهمترين چيزها به نظر من استاد خوب و مهمتر از همه فروتني و قانع نشدن است. من از روز اول تحصيلم با جناب دكتر شريفيان تا همين الان كه با شما حرف ميزنم و بعد از آن مشغول مطالعه دايم آثار موسيقي هستم؛ حالا يا مطالعه آثاري كه دوست دارم يا آنهايي كه احساس ميكنم نسبت به آنها شناخت كمي دارم.
شما براي مستند و فيلم هم موسيقي ساختهايد؛ فعاليتتان در اين حوزه چقدر از دغدغههاي شما را تشكيل ميدهد؟
بله، موسيقي براي مستند «دايره كوچك ما» و موسيقي فيلم «كودكي آقاي بازيگر» را هنگام شاگردي جناب دكتر شريفيان نوشتم. موسيقي فيلم روي من خيلي تاثير داشت و خيليها ميگويند موسيقي من بسيار تصويري است. به ياد دارم رييس اركستر ويندزور كانادا از من پرسيد: وقتي آهنگسازي ميكني تصوير ميبيني؟ با اين حال تمركز اصلي من هيچگاه موسيقي فيلم نبوده است.
متشكرم آقاي پوپل؛ در پايان از برنامههاي آتي خود بگوييد.
با توجه به تجربههاي زيادي كه در مصاحبههاي خارج از كشور داشتم، ميخواهم از شما تشكر كنم كه زحمت كشيديد تا مصاحبه خوبي را طراحي كنيد. بنابراين اول از همه مراتب قدرداني خودم را نسبت به شما اعلام ميكنم؛ اما در مورد برنامهها، غير از يك كار بزرگ بر اساس شاهنامه كه بعدا اعلام خواهم كرد، با توجه به اينكه در سالهاي گذشته فقط براي پيانو يا اركستر كار نوشتهام، ترجيح دادم بيشتر تمركزم را روي كارهاي آنسامبل بگذارم. يكي از كارها بر اساس اشعار فارسي است كه در آينده بيشتر دربارهاش صحبت ميكنم و همچنين كارهاي آنسامبل ديگري نيز دارم كه مايلم هر كدام را در زمان خودش اعلام كنم.