• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۰ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5020 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۷ شهريور

راه‌هاي بي‌بازگشت راه‌هاي بي‌فرجام!

ميلاد نوري

انسان در پهنه طبيعت  ‌زاده مي‌شود و از ميان خروارها قانون طبيعي سربر مي‌آورد. تنانگي و ميلِ جسماني او سبب مي‌شود تا وي در پي ارضاي بي‌پايان نيازها برآيد و انسان در جامعه و در پيوندهاي زباني به «آگاهي» و «خودآگاهي» مي‌رسد. انسان‌ها كه در رويه تكاملي خود سر از زبان‌مندي و هوشياري برآورده‌اند، پرواي طبيعت را دارند و در خوف و رجاي هستي به‌ سر مي‌برند. ايشان براي كاستن از خوف طبيعت به يكديگر روي مي‌آورند و جمعيت را مي‌سازند، اما خودِ جمعيت و جامعه نيز به خوف و رجا مي‌انجامد. انسان فرديتي است كه در جمع خودآگاه مي‌شود و پرواي جمع را دارد و جمعيتي است كه در كثرتِ افرادش هويت و ظهور مي‌يابد. پس اصالت نه با فرد و نه با جمع است، بلكه با ترابط و پيوند دوسويه اين‌دو است و «سياست» تدبيرِ اين ترابط است. 
واژه «سياست» برگرداني از واژه يوناني پوليتيك و به ‌معناي «ملزومات شهر» است. در ديدگاه يونانيان «مدينه» جايي بود كه در آن شهروندان به‌مثابه اجزاي پيكره‌اي واحد، با تبادل ديدگاه و تبيين مواضع از طريق «لوگوس»، امور شهر را بر حسب مصلحت عموم شهروندان به‌پيش مي‌بردند؛ ايشان «سعادت» را در گرو هماهنگي طبيعي فرد انساني با دولت‌شهر و هماهنگي دولت‌شهر با عقل كيهاني مي‌دانستند و سياست همان چيزي بود كه اين هماهنگي و همسويي را ضمانت مي‌توانست كرد. نوع انسان ذاتا شريف و آزاد است و اين موهبت الهي است و سياست پاسداشتِ اين موهبت است؛ اما آن ساختار سياسي كه در تقابل با چنين موهبتي است جلوه‌گاه انديشه مرگ است. 
تقابل آگاهي و آزادي فردي با رويه‌ها و ساختارهاي اجتماعي پيام‌آور رنج و ملال است و در اين ميان نمايش قدرت كور، تنگنايي است كه در آن همسويي فرد و اجتماع به پايان مي‌رسد. در نمايشنامه آنتيگون اثر سوفوكلس، اوديپ‌ به‌مثابه حقيقت محتوم سرنوشت، با جست‌وجوي حقيقت، بار رنج را بر دوش مي‌كشد؛ رنجي كه همزاد آگاهي و آزادي است كه موهبت الهي است. آنتيگون ميراث‌بر اين رنج و پاسدار عشق به حقيقت است. آنتيگون نيز آگاه و آزاد است و در پي دفن برادر خويش يعني پولونيكس است. اما شاه كرئون، به‌مثابه نمادي از ساختار سياسي كه حكم قدرت را از آگاهي و آزادي تُهي ساخته، مي‌گويد: «در هر چيز و در هر كار كوچك و بزرگ، درست يا نادرست، بايد فرمانبردار شاه بود». و اين آغازِ زوال است: تقابل قدرت كور با آگاهي و آزادي كه همچون موهبت الهي در ساختارهاي طبيعي غيرحاكميتي همچون خانواده، هم‌كيشي، انديشه، شعر، و... هويداست.
بنيان حاكميت تمشيت امر انساني در پيوند دوسويه فرد و جمع است؛ از اين رو، حاكميت ذاتا فرع بر قاعده اخلاقي است كه همانا پاسداري از آگاهي و آزادي انسان است. اما حاكميت كه قواعد قدرت‌آور را در تصاحب خويش دارد، مي‌تواند قدرت را نه در راستاي آگاهي، آزادي و پاسداشت حيات، بلكه در راستاي قدرت كور ساختار پيش برد، آگاهي و آزادي را پايمال كند و قدرت را براي قدرت بخواهد. اين مهم‌ترين خطر براي هر حاكميتي است كه با نصيحت‌الملوك نوشتن رفع نخواهد شد و مستلزم اصلاح و تحديد رويه‌هاي قدرت‌زاست. 
 سياست‌انديشي مدرن بر بنيان يك بدبيني معتبر شكل مي‌گيرد: بدبيني نسبت به افراد انساني در تصاحب قدرت؛ نمي‌توان خوشبين بود كه يك فرد با قدرتي مهارنشده پاسدار آگاهي، آزادي و زندگاني باشد. روشنگري كه به تعبير كانت خلاصي انسان از صغارت خويش است، همچنين توانايي انسان براي تحديد ساختارهاي قدرت نيز هست. سياست‌ورزي مدرن، سياستي است مبتني بر خرد انساني و با بدبيني به ساختار قدرت همراه است.صداي رساي اين انديشه جان لاك است كه‌دردو گفتار در باب حكومت مي‌نويسد: «چون انسان‌ها طبيعتا آزاد، مساوي و مستقل آفريده شده‌اند، كسي نمي‌تواند ايشان را تحت قدرت سياسي فرد ديگري در آورد جز آنكه با رضايت خود ايشان همراه باشد». و باز مي‌گويد: «حكومت وظيفه‌اي جز آنچه از ابتدا براي آن بنا شده است ندارد؛ يعني صيانت از زندگي، آزادي و مالكيت». 
براي مومناني كه در سنت اسلامي مي‌انديشند، سياست ناظر به اجتماعي ديني و در پيوند با «شريعت الهي» معنادار است؛ سياستي كه «سياست شرعي» است و با نگاه به «امت» و با تكيه بر امر الهي شكل مي‌گيرد. اما سياست‌انديشي مدرن چيز ديگري است كه نه با مفهوم «امت»، بلكه با مساله «ملت» سروكار دارد. «ملت»، اجتماعي از انسان‌هاست كه خاستگاه و نياز‌هاي مشتركي دارند، فارغ از اينكه هر فرد چه عقيده و انديشه‌اي دارد. دولت-‌ ملت‌هاي مدرن، حول نيازهاي انساني و بر مبناي قاعده منافع مشترك شكل گرفته و قوانين آنها صرفا بر حسب حقوق طبيعي و حول مصالحه‌ سامان مي‌يابد.‌تاكيد بر حفظ سياست شرعي در جهان مدرن، مسائلي را رقم مي‌زند كه مستلزم تعارض‌هاي گوناگون در عرصه قانونگذاري و تدبير است و تنها با بازنگري ارتباط اين دو نحو سياست‌ورزي مي‌توان از انسدادهاي برآمده از تقابل آنها فراتر رفت.
جهان كنوني، سازوكارهاي خود را بر مبناي روشنگري و منافع انسان طبيعي بنا كرده و گسترده است. روابط اقتصادي مبتني بر تكنيك، قواعد سياسي- اجتماعي خاص خود را دارد. سلطه تكنولوژي، توليد صنعتي، گسترش ارتباطات و رسميت‌يافتن بازار آزاد، قواعد حيات در دنياي كنوني است كه بر مبناي اصول روشنگري و خردورزي مدرن سامان يافته است. اين زيست‌جهان، حتي محافظه‌كاران سنتي، سوسياليست‌هاي دو آتشه و ستيهندگان پست‌مدرن را در خود هضم كرده است. عقل نظم‌بخش انساني همواره از طريق خودانديشي و خودانتقادي رو به تعالي ساختارها داشته است و هر ساختار و سيستم‌ ديگري براي اثربخش بودن در رويه‌هاي جهان كنوني، مي‌بايد اين خودانديشي و خودانتقادي را از آن خود سازد. راهي جز اين وجود ندارد و انسدادهاي راه‌هاي ديگر، اينك نمايان شده است. مدرس و پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون