هفدهم شهريور 1357
مرتضي ميرحسيني
شريفامامي تازه به نخستوزيري رسيده بود و هنوز نخستينقدمهايش را برميداشت كه آن ماجرا پيش آمد و او را زمينگير كرد. به اشاره شاه تصميم گرفته بود براي جلب نظر نيروهاي مذهبي تقويم شاهنشاهي را كنار بگذارد، بسياري از زندانيان سياسي را آزاد كند، قمارخانههاي وابسته به بنياد پهلوي را ببندد و با فسادي كه از بالا تا پايين حكومت را فراگرفته بود مبارزه كند. برنامههايش را كه اعلام كرد، برخي مخالفان -مثل بازرگان و سنجابي و فروهر- كمي آرام گرفتند و روي فرصت سه ماههاي به دولت براي بازگشت به قانون اساسي توافق كردند. حتي به شريفامامي قول دادند جلوي شعار دادن ضد شاه را بگيرند و مردم را به تظاهرات و تجمع تشويق نكنند. آنان واقعا در عمل به قولهاي خودشان جدي بودند و تصميم به مدارا با دولت داشتند. حتي مردم را به خويشتنداري و صبر دعوت كردند و گفتند همه باهم، تا مدتي از تجمع و اعتراض پرهيز ميكنيم تا صداقت دولت جديد را محك بزنيم. منتها -و اين «منتها» يكي از كليدهاي شناخت تاريخ كشور ما در آن مقطع حساس است- اين دسته از مخالفان، نماينده همه معترضان نبودند و جز اقليتي كوچك، كسي به حرفهايشان گوش نميكرد. چون زمانه، زمانه آدمهاي اهل مصالحه و راضي به حداقلها نبود و مردم (در اينجا به معني معترضان) چيز ديگري ميخواستند. به قول دكتر علي اميني كه خطاب به شاه گفته بود شما يك عمر به مردم دهنكجي كرديد، حالا مردم هم جواب شما را ميدهند. شعارهاي معترضان در روز شانزدهم شهريور مثل «شاه حرامزاده است» و «مرگ بر سلطنت پهلوي» نشانهاي بر اين واقعيت -و تاييد حرفهاي اميني- بود. شب شانزدهم، دولت با تاييد شاه راي به برقراري حكومت نظامي داد و فردا ساعت 6 صبح آن را -از راديو ايران- اعلام كرد. اما مردم كه بسياري از آنان خبر برقراري حكومت نظامي را نشنيده بودند، باز به خيابانها آمدند و در ضديت با نظام سلطنتي و شاه شعار دادند. نيروهاي امنيتي هم عاجز از برقراري نظم و پراكنده كردن مردم، با معترضان درگير شدند و اين درگيري به خونريزي و كشتار كشيد. آن روز عده زيادي به خون غلتيدند، هرچند آمار دو طرف درگير (مخالفان و حكومت وقت) متفاوت از هم بود، از كمتر از 100 نفر تا چند هزار نفر. روايت خبرنگار روزنامه گاردين از آن روز، آمار اعلامي از سوي معترضان را تاييد ميكند. اما بحث درباره تعداد دقيق كشتههاي آن روز به كنار، به نوشته يرواند آبراهاميان «آمار درست هرچه باشد، 17 شهريور كه به جمعه سياه معروف شد، تاثير بسزايي در جريان وقايع داشت. با كشتار 17 شهريور، دريايي از خون بين شاه و مردم پديد آمد. بنابراين، احساسات عمومي تحريك، نفرت مردم تشديد و جمعيت آتشيتر شد. همچنين موقعيت ميانهروهايي را كه خواهان اجراي قانون اساسي مشروطه بودند و براي سازش با سلطنت ميكوشيدند تضعيف كرد.» به بيان ديگر «جمعه سياه امكان اصلاحات تدريجي و آرام را از بين برد و راهحل ساده و روشني باقي گذاشت: يك انقلاب بنيادي يا يك ضدانقلاب نظامي.» اميني -كه واسطه گفتوگوي بين شاه و مخالفان هم بود- همان روزها گفت: «بدون كنارهگيري شاه، اين بحران حلناشدني است.» درست ميگفت، اما براي اثبات آن به چندماهي زمان نياز بود.