زين در كجا رويم
اي مدعي كه ميگذري بر كنار آب
ما را كه غرقهايم نداني چه حالت است
زين در كجا رويم كه ما را به خاك او
واو را به خون ما كه بريزد حوالت است
گر سر قدم نميكنمش پيش اهل دل
سر بر نميكنم كه مقام خجالت است
جز ياد دوست هر چه كني عمر ضايع است
جز سر عشق هر چه بگويي بطالت است سعدي