زير پوسته تاريك
اتاقهاي پژوهشي فلسفه
سارا قزلباش|در فلسفه قاعدهاي وجود دارد كه طبق آن، ارتباط تنگاتنگي بين آزمون و آزمودن با انتخاب عقلاني و آزادانه وجود دارد؛ به طوري كه شما براي داشتن آزادي بيشتر در انتخاب و در عين حال انتخاب موارد بهتر يا انتخاب مناسبتر، دامنه آزمونهاي خود را گسترش ميدهيد تا جايي كه به قواعدي كه انتخابتان را مبتني بر آن ساختهايد، اطمينان حاصل كرده و آن را موجه بيابيد. براي نمونه، اسپينوزا در گزاره سادهاي در اين رابطه ميگويد: «شما ادعا ميكنيد كه بالاخره بهترين مذهب را پيدا كردهايد يا لااقل بهترين معلمان شما را به آن هدايت كردهاند. از كجا ميتوانيد ادعا كنيد كه اينها بهترين معلمان مذهبي هستند كه تاكنون بودهاند و هستند و خواهند بود؟ آيا تمام مذاهبي را كه تاكنون در هند يا در تمام عالم تعليم داده شدهاند، آزمودهاي؟ فرض كنيم كه همه را آزمودهاي؛ چگونه ميتواني ادعا كني كه بهترين آن را انتخاب كردهاي؟»
يا مثلا ويتگنشتاين نيز آزمودن را يكي از مطمئنترين قواعد توجيه و معناداري براي ارائه گزارههاي معنادار ميداند؛ اگرچه اين آزمون، آخرين نتيجه مطلوب نباشد، بلكه آخرين نتيجه ممكن باشد.
حال آنچه در وضعيت كنوني جامعه ما و به ويژه در حوزه فلسفه قابل ملاحظه و جالب توجه است آنكه در مرحله فعاليتها و پژوهشهاي فلسفي، انتخاب برمبناي آزمون صورت نميگيرد، بلكه آزمون صرفا در مرحله آموزش است و انتخاب در مرحله نهايي (پژوهش و فعاليت فلسفي) براي هر آموزشديدهاي، صرفا برمبناي ديدگاهها، نظرات، عقايد و قواعد شخصي در اتاقهاي پژوهشي فلسفه صورت ميگيرد.
براي نمونه، در سيستمهاي پژوهشي بستهاي همچون پژوهشگاه علوم انساني يا پژوهشگاه فرهنگ و...، صرفا آموزش ديدههايي خاص با وضعيت ظاهري و البته فكري عقيدتي خاص كه متناسب با قواعد شخصي افراد اتاق فكر فلسفي آنجا باشند مجوز حضور و فعاليت فلسفي را داشته و البته از مزاياي مالي و رتبه اجتماعي آن نيز بهرهمند خواهند شد. حال در همين فضاي پژوهشي بسته، صرفا عناوين، محورها و طرحهاي پژوهشياي قابل ارايه و پردازش هستند كه متناسب با همان سيستم فكري و اتاق فكر بسته و آزمونناپذير و نقدناپذير پژوهشگاهها و مراكز فلسفي بوده و توسط آنها تعيين شدهاند. در واقع، ظرفيت محتوايي و دامنه خلاقيت فلسفي در چنين مراكزي، صرفا محدود به همان ميزان فكر فلسفي و طرحهاي پژوهشياي است كه در همان اتاق فكر بسته تعيين شده و به انجام ميرسد. به ديگر سخن، فلسفه در ايران همان است كه در اين اتاقهاي بسته پژوهشي طرح شده و تحقق مييابد.
از سوي ديگر، در برخي مراكز همچون بنياد دايرهالمعارف اسلامي و بسياري مراكز ديگر با عناويني چون پژوهشگاه فلسفه اسلامي، فلسفه صرفا فلسفه اسلامي است؛ يعني شما در هر حوزه فكري و فلسفي كه فعاليت كرده و به تحقيق و مطالعه پرداخته و هر ظرفيت پژوهشي كه داشته باشيد، تنها اگر در اين رشته فلسفي خاص تحصيل كرده باشيد ميتوانيد در اين مراكز پژوهشي فعاليت كنيد، حال اين موضوع مهمي نيست كه پژوهشگر تحصيلكرده در اين شاخه فلسفي از چه توانايي يا ظرفيت پژوهشي برخوردار بوده و در قياس با دانشآموختگان شاخههاي ديگر فلسفه (فلسفه غرب، فلسفه دين، فلسفه تطبيقي و...) قابليت پژوهشي شاخصتري دارد يا خير. يا در مراكزي چون دانشگاه علامه طباطبايي و تربيت مدرس، سالهاست اجازه ورود به افراد جديد با نگرشها و ديدگاههاي متفاوت داده نشده و به لحاظ جنسيتي نيز اوضاع به گونهاي است كه به مدت دو دهه تنها يك استاد زن توانسته در اين سيستمهاي بسته آموزشي و پژوهشي به فعاليت بپردازد.
البته همانطور كه در مكتب عقلگرايي مدرن قانوني عقلاني وجود دارد كه ميگويد هر چه افكار و آرا و ديدگاههاي يك اجتماع، داراي همگوني و اتحاد و نزديكي بيشتري بوده و تحت حاكميت يك ايده يا فرد مشترك گردهم آمده باشند، آن اجتماع، از صلح و امنيت بيشتري نيز برخوردار بوده و حاشيه و دغدغه كمتري نيز خواهد داشت، اما همانطور كه چنين سوژههاي عقلاني نيز ناگزير بايستي به تجربه و آزمون درآيند، بديهي است در كنه چنين اتحاد و همگوني در فضاي فكري بسته و نظم و كنترليافتهاي، نوعي بردگي فكري و حتي عملي وجود دارد كه طبق آن، فرد پژوهشگر بايستي طبق اين قواعد بسته فكري و پژوهشي، انديشيده و به اصطلاح با مهرههاي معيني بازي كند. از اين رو، ديگر، نه زبان و نه تفكر و انديشه، آن آزادي انساني را نخواهد داشت كه فلسفه به عنوان تنها حوزه انساني نامشروط براي انديشه و تفكر، روياي آن را براي بشر محقق ساخته بود.
دكتراي فلسفه