درنگي بر دستگاه ويرايش «سالهاي پشت سر»، مجموعه داستان فريبا كريمي
زلال اما ناپيراسته
قباد آذرآيين
«بازگشت مردي پس از سالها به وطن، توصيف زندگي يك موجي، ياكريمي كه بالاي كنتور برق لانه ساخته، روايت زندگي يك مرد وسواسي، رابطه عدد 13 و لكههاي خون در خانه جديد آقاي ملكوتي با اتفاقي كه سالها پيش تجربه كرده بود، رفاقت پسرك واكسي و پسركي كه با ترازوي وزنكشي امرار معاش ميكند، واگويههاي يك دختر دانشآموز از دبستان تا خانه شوهر، عذاب وجدان معلمي كه ناخواسته و از سر غفلت با ماشينش پسرش را زير ميگيرد، يك زنداني آزاد شده كه خاطرات گذشتهاش را مرور ميكند، درونمايههايي هستند كه در كتاب «سالهاي پشت سر» روايت ميشوند.
پيش از اينكه كتاب را از نظر ويژگيهاي روايي، محتوايي و ساختاري بررسي كنيم، به شيوه ويراستاري كتاب نگاهي مياندازيم. ميگويند يك ويرايش نادرست، يك كار عالي را هم از چشم خواننده مياندازد؛ بلايي كه «سالهاي پشت سر» هم از گزند آن بينصيب نمانده. اينجا منظور ويرايش محتوايي نيست بلكه بيشتر ويرايش فني، صوري و زباني موردنظر است.
از نام كتاب شروع ميكنيم: «ها»ي نشانه جمع با نيمفاصله به واژه پيش از خود نميچسبد بلكه همراه آن ميآيد؛ بنابراين «سالها» نادرست و «سالها» درست است. از اين مورد نمونههاي بسيار ديگري هم در كتاب هست كه از آنها ميگذرم. جالب است كه در صفحه 9 كتاب، واژه «دوردستها» به صورت «دوردستها» نوشته شده؛ يعني دو بار نيم فاصله رعايت نشده. املا واژه «بالاخره» در تمام كتاب به صورت «بلخره» نوشته شده. «ب» حرف اضافه، به اسم نميچسبد، با نيمفاصله پيش از آن ميآيد؛ بنابراين واژههايي مانند به طرفش (ص 17) به خاطر (ص 19) بجا (ص51) جابهجا (ص 39) به اين صورت، نادرستاند. «تر» نشانه صفت برتر كه بايد با نيمفاصله بعد از واژه به كار برود، به واژه نميچسبد، پس واژههايي مانند: بزرگتر (ص 11) نزديكتر (ص23) و موارد مشابه، به اين صورت نادرستاند.
استفهام انكاري نيازي به نشانه پرسش ندارد «...انگار بدتون نمياد (نمياد) يه شب بريد گاراژ؟!» (ص58)
واژههايي مانند «باي باي» و «پيشده» نامآوا (اسم صوت) هستند و به كار بردن آنها به صورتي كه در كتاب آمده، مناسب يك متن قوي داستاني نيست:
«دستش را به حالت بايباي از پشت براي ناصر تكان داد.» (ص58)
«ناصر پيشده كنان پايش را به زمين ميكوبد.» (ص 54)
جملههاي مناسبتر ميتواند اينگونه باشد:
«دستش را از پشت سر براي ناصر تكان داد: «باي باي»
«ناصر پايش را به زمين ميكوبد: پيشده»
در داستانها به واژههايي برميخوريم كه بيشتر مناسب مقاله، بخشنامه يا قطعه ادبياند تا داستان:
«در ازدحام آدمها...» (صص9 و 10)
«هر روز راس ساعت شش...» (ص43) «قفلهاي متعدد» (همان ص) «از فرط زنگار» (ص 44)
همينجا بگوييم تركيب «چاي شرابي» (ص 45) عالي است...
داستانهاي «سالهاي پشت سر» به صورت خطي و واقعگرا روايت شدهاند؛ در يكي، دو مورد (داستانهاي سرگشتگي، ابهام عكس و پلاك شماره 13؛ قطرههاي خون) اين قاعده ميتوانست تغيير كند كه نويسنده داستانها را ادامه نداد و گرهافكني داستانها را پي نگرفت.
يكي از نكاتي كه هر نويسندهاي بايد به آن عمل كند، اصل «نگو، نشان بده» است. به اين دو نمونه نگاه ميكنيم:
«آقاي ملكوتي كارمند وظيفهشناسي بود. تا آخرين دقايق كار ميكرد. به خاطر (بهخاطر) اين وظيفهشناسي بارها از اداره پاداشهاي (پاداشهاي) خوبي گرفته بود.» (ص 44)
«زنش ايران (زنش، ايران) كه عاشق يك مرد سوئدي شده بود، بدون هيچ حرف و نقلي رفت...» (ص 14)
اين «گفتن» به جاي نشان دادن در فضاسازي شروع داستان اول مجموعه، نيمي از صفحه را دربرگرفته كه ميتوانست خيلي خلاصهتر روايت شود؛ مخصوصا جاهايي كه نويسنده براي تاثير بيشتر، روي كلمات تاكيد ميكند:
«بوي خاك خيس از دوردستها (دوردستها) توي ذهنش جان ميگرفت. بو، بو، اين بوي آشنا.» (ص9)
«طنابي كه او را به اينجا (اين جا) وصل ميكرد، محكمتر از اينها (اينها) بود.» (همان ص)
«آنچه انسان را به جايي وصل ميكند، طناب نيست، رشته است.»
«بويي كه گذشته را برايش شخم ميزد. همان عطري كه از درخت هميشه سبز كوچه قديمي همراهش بود.» (ص13)
«بازهم سكوت. توي خانه سكوتي كسلكننده خوابيده بود...» (ص20)
«با خندهاي كه برق شادي داشت.» (ص 45)
«آقا و خانم ملكوتي با هزار بدبختي و اين در و آن در زدن...» (ص 43) كدام بدبختيها؟ كدام اين در و آن در زدنها؟
كتاب «سالهاي پشت سر» به يك ويرايش جانانه و اساسي نياز دارد.
در پايان، اگر بخواهيم به داستانها نمره قبولي بدهيم، من داستانهاي «سرگشتگي»، «پلاك شماره سيزده» و «انقلاب كجاست» را بيشتر ميپسندم.