زهرا چوپانكاره
روزگذشته پنجمين اطلاعيه وزارت آموزشوپرورش در خصوص بازگشايي مدارس به موضوع ضرورت تشكيل شوراهاي آموزشوپرورش براي «اقناع افكار عمومي» اختصاص يافت. در اين اطلاعيه آمده است: «با توجه به رويكرد دولت نسبت به «بازگشايي مدارس به شيوه حضوري»، سياستهاي ستاد مقابله با كرونا و جهتگيريهاي وزارت آموزشوپرورش و ايجاد همگرايي بيشتر ميان نهادها و مقامات محلي و مشاركت مسوولانه آنان در برنامهها و بهرهمندي بيشتر از حمايتهاي مادي و معنوي در فرآيند بازگشايي مدارس، به ويژه جلب همكاري فكري و عاطفي اركان سهيم در نظام تعليموتربيت و موضوع شروع و گسترش آموزشهاي حضوري در مدارس، ضروري است در اسرع وقت جلسات «شوراهاي آموزشوپرورش» در دو سطح «استاني» و «منطقهاي» تشكيل و اقناع افكار عمومي درخصوص «ضرورت از سرگيري آموزشهاي حضوري»، با استفاده از ظرفيتهاي استاني در دستور كار قرار گيرد.»
از آن بهمنماه 98 كه شيوع كرونا كركره مراكز آموزشي و اول از همه مدارس را پايين كشيد، بيش از يكسالونيم ميگذرد. ايران بهار و تابستان سهمگين 1400 را تازه دارد پشت سر ميگذارد، ماههايي كه هجوم سويه دلتا، تمام كشور را به رنگ قرمز درآورد و روزانه جان صدها نفر را گرفت و پسلرزههايش هنوز هم كه هنوز است ادامه دارد و آمار مرگ را سه رقمي نگه داشته. در عين حال با سرعت گرفتن روند واكسيناسيون، در هفتههاي گذشته مسوولان مختلف آموزشوپرورش و ساير مسوولان دولتي در مورد ضرورت بازگشت دانشآموزان به مدرسه صحبت ميكنند. هفته گذشته رضا كلانتري، سرپرست پژوهشكده آموزشوپرورش روستايي، عشايري و چندزبانه پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش به ايسنا گفت كه ايران يكي از بالاترين آمارها در ميزان تعطيلي مدارس را در اين مدت داشته است: «كشور ما جزو كشورهايي است كه بيشترين تعطيلي مدارس را در زمان همهگيري كرونا داشتند. اگر مقايسهاي داشته باشيم، ميزان عدم حضور دانشآموزان در مدارس ايران كه ۵۳ هفته است، مشابه كشورهاي امريكاي جنوبي و برخي كشورهاي آسيايي است. درحاليكه بسياري از كشورهاي اروپايي، امريكاي شمالي و آسيايي وضعيت خيلي بهتري دارند. به عنوان مثال عموما كشورهاي اروپايي كمتر از ۳۰ هفته تعطيلي داشتهاند و حتي مدارس كشورهايي مانند روسيه، سوئد، فرانسه و اسپانيا حدود ۱۵ هفته تعطيل بودهاند.»
اين ميزان از تعطيلات (همانطوركه متخصصان بارها هشدار دادهاند) از نظر آموزشي، رواني، رشد اجتماعي و حتي در مواردي امنيت فيزيكي در محيطهاي پرخشونت خانگي تاثير بسيار اسفباري بر دانشآموزاني داشته كه مهمترين مركز تعاملات اجتماعي خود را به صورت فيزيكي از دست دادهاند. در اين مدت چه اختلالات حسي و رفتاري گسترش پيدا كرده است؟ اگر قرار به بازگشت دوباره به مدارس باشد معلمان و كادر مدرسه بايد انتظار چه چيزي را داشته باشند و اصولا اين بازگشت بايد چطور صورت پذيرد تا اين فاصله دو ساله ميان درس خواندن از خانه تا درس خواندن در كلاس، با آرامش پر شود؟ دكتر مهشيد رابطيان، فوقتخصص روانپزشكي كودك و نوجوان در گفتوگو با «اعتماد» به اين سوالها پاسخ داده است.
در يكسالونيم گذشته و شيوع كرونا، ايران يكي از بالاترين آمارها را در زمينه دور ماندن دانشآموزان از كلاسهاي درس (به صورت فيزيكي) داشته. آيا شاهد مطالعه يا بررسيهاي علمي در اين مدت بودهايد كه اين ميزان دوري از كلاس درس و اجتماع دانشآموزي بر بچهها چه اثري داشته يا در اين حوزه تنها بايد مبتني بر حدس و گمان باشيم؟
من مطالعه از سوي موسسه خاصي نديدهام اما چون روانپزشك كودك هستم معمولا موارد اختلالات يادگيري، نقص توجه و تمركز و طيف اوتيسم را به مراكز كاردرماني يا مراكز اختلالات يادگيري ارجاع ميدهيم. در اوايل كرونا اين مراكز ناگهان همه تعطيل شدند چون بحث همهگيري مطرح بود چون بچهها در آن مراكز بايد با حضور درمانگر يا در كنار هم روند يادگيري را پيش ميبردند. براي همين به خصوص مراكز دولتي اين حوزه همه تعطيل شدند و عملا نه فقط حضور در مدرسه بلكه اين دسته از بچهها از آموزشهايي كه براي اختلالات يادگيري بايد ميديدند محروم شدند و نه آموزش عمومي كه آموزش اختصاصيشان تعطيل شد. به مرور از حوالي مهرماه سال گذشته يادم هست كه اين مدارس دوباره بازگشايي شدند اما اينبار خانوادهها چون ترس داشتند كه بچهها مبادا درگير بيماري شوند، مراجعهشان به حداقل رسيد. اما عدد و رقم و درصدي اگر بخواهيد جوابي ندارم. نديدم مطالعهاي شده باشد شايد مراكز دانشگاهي كارهايي كرده باشند. اما آنچه ميدانم اين است كه خيلي از بچههايي كه سال قبل كلاس اول بودند به صورت آنلاين شروع كردند و بعد خانوادهها ديدند اصلا نميتوانند اين شيوه را ادامه دهند چون يا شاغل بودند يا اينكه روش تدريس به كلاس اولي را نميدانستند. توجه داشته باشيد كه اين بچه كلاس اولي دوره پيشدبستاني را دو، سه ماهي گذرانده بود كه (با شيوع كرونا) مراكز تعطيل شدند و از مهرماه بايد سر كلاس اول مينشست. خيلي از اين بچهها اصلا ذهنيتي از ساختار كلاس درس نداشتند. براي همين موارد، بسياري يا نيمهكاره رها كردند و مجددا امسال براي پايه اول ثبتنام كردند.
بنا به تجربه حرفهايتان در چنين شرايطي كه به آن اشاره كرديد، به خصوص در ميان بچههاي دبستاني يا نوجوانان كه در سنين حساسي هستند و عملا از بزرگترين بخش زندگي اجتماعي كه در مدرسه براي دانشآموزان فراهم ميشود، محروم شدهاند بايد منتظر احتمال بروز چه نوع اختلالات احساسي يا رفتاري در آنها باشيم؟
خود آموزشوپرورش اعلام كرده است كه حدود 3.5 ميليون دانشآموز به وسايل ارتباطي مثل گوشي هوشمند و تبلت دسترسي ندارند. خب در چنين مواردي مشكلات تاخير در يادگيري پيش ميآيد. طبق تجربه خودم متاسفانه براي يكسري از خانوادهها و بچهها، اين آموزش مجازي، آن جدي بودن آموزش رودررو را نداشت. خيلي وقتها ميديدم كه بچهها شب دير ميخوابند، صبح نميتوانند به موقع بيدار شوند و والدين به جايشان آنلاين ميشدند. مخصوصا اگر مدرسه حواسش نباشد و معلم به خاطر ازدياد دانشآموزان نتواند همه را چك كند. وقتي ميگفتم فقط فيزيك مدرسه رفتن حذف شده اما آموزش كه حذف نشده، جوابهايي كه ميشنيدم اين بود كه «خانم دكتر ولش كن! امسال را اينطوري ميگذرانيم» و مهمترين نكته اين بود كه يادگيريشان ديگر آن يادگيري سر كلاس نيست. رك و پوستكندهاش ميشود: افت تحصيلي. نكته ديگر حذفشدن محيطي به نام مدرسه است كه براي رشد اجتماعي و تعاملات ارتباطي بچهها لازم است. اين آماري كه ميخواهم بگويم براساس مشاهدات خودم از كساني است كه ويزيت كردهام. شايد حدود 95 درصد بچهها چه در دوران ابتدايي، چه راهنمايي و دبيرستان وقتي ازشان ميپرسيدم كه آيا با دوستانت در ارتباط هستي و جايي هست كه آنها را ببيني، ميگفتند نه. چون ارتباطات مجازي است يا اصلا (همكلاسيها) را نميشناسند يا خانواده اجازه بيرون رفتن و ديدن را نميدهد يا اينكه اصلا فرصتي براي اين ديد و بازديد نيست. اغلب بچهها از برنامه شاد استفاده ميكننديا تك به تك با معلم در ارتباط هستند يا مباحث به صورت ضبطشده برايشان ارسال ميشد؛ يعني حتي به صورت مجازي هم بچهها دورهم نبودند. بنابراين تعاملات اجتماعي و رشد اجتماعي بچهها هم قاعدتا آسيب ديده. يك موضوع خيلي جالب هم تقلب بيش از اندازه بچههاست. يا والدين كنارشان مينشستند و جوابها را به آنها ميرساندند چون كسي نبود كه نظارتي داشته باشد. در دوره دبيرستان و بچههاي بزرگتر هم بچهها معمولا گروه واتساپ تشكيل ميدادند و سوال را يكي حل ميكرد و همه از رويش كپي ميكردند. گاهي هم توي پارك قرار ميگذاشتند و همانجا دور هم جوابها را مينوشتند و ميفرستادند. از موارد خارقالعاده ديگر هم اين بود كه به يكي پول ميدادند كه جاي بچهها امتحان بدهند.
مواردي كه اشاره كرديد مثل جدي نگرفتن مدرسه يا تقلب و كمك پدر و مادرها آيا به لحاظ رواني و رفتاري هم روي شكلگيري بچهها تاثير ميگذارد؟
در درجه اول خب زير پا گذاشتن اخلاق است و تقلب نوعي بزهكاري حساب ميشود. در واقع آن بچهاي كه خودش جواب سوالها را مينويسد و نمره 16 يا 17ميگيرد و آن بچهاي كه تقلب ميكند در درجه اول اخلاق را زير پا گذاشته است. بچهها تنبل بار ميآيند چون فكر ميكنند آخرش يكي هست كه به دادم برسد. يعني با اين روند مسووليتپذيري بچهها هم زير سوال ميرود. جالب است، خيلي وقتها خانوادهها مراجعه ميكنند كه خانم دكتر به اين بچه بگوييد هر شب مسواك بزند. بعد وقتي از آنها ميپرسم وضعيت درسش چطور است مثلا مادرش ميگويد: من جاي او سر كلاس حضوري ميزنم! به آنها ميگويم شما اساسيترين تكليف اين بچه كه درسش هست را داريد خودتان انجام ميدهيد و بعد از من ميخواهيد به او مسووليتپذيري در مقابل سلامت خودش را بياموزم؟ اين خيلي تناقض بزرگي است؛ از يك طرف جوي حاكم است كه بچه من در درس عقب نماند و جلوي معلم و همكلاسيها آبرويش نرود، از آن سمت از بچهام يك آدم مسووليتپذير ميخواهم. علاوه بر اين مشكلات خيلي وقتها راحت ميگويم كه بچهها بيسواد بار ميآيند. گاهي مطلبي مينويسم، ميگويم معلمان وقتي انشاءالله مدرسه حضوري شد، بچهها را يك پايه پايينتر از آن پايهاي كه سر كلاسشان حاضر شدهاند در نظر بگيرند.
در برخي مطالبي كه در مورد دوري بچهها از مدرسه نوشته ميشود در مورد امكان رشد اضطراب و افسردگي به خصوص در سنين نوجواني هشدار ميدهند. علايم خاصي ميتوانيد بگوييد كه والدين با ديدن آنها متوجه بشوند كه فرزندشان از اين مرحله ديگر احتياج به گرفتن كمك از متخصص دارد؟
اول از همه اينكه تغيير در خلق بچهها پيش ميآيد. اگر بچهاي حالت افسردگي يا اضطراب داشته باشد معمولا تحريكپذير است يا به وضوح خلق افسرده دارد: گوشهگير ميشوند، ارتباطاتشان را حتي با خانواده هم به حداقل ميرسانند، به فضاي مجازي پناه ميبرند، رسيدگي به سر و وضعشان كم ميشود يا دير به دير حمام ميروند يا به صورت واضح زود گريهشان ميگيرد، پرخاشگري ميكنند، عصباني ميشوند. بزرگترها راحتتر ميگويند حال من خوب نيست يا اينكه از زندگي لذت نميبرم اما براي بچهها اين نشانهها را بايد ديد. بچههاي مضطرب دايم سلامت خودشان يا والدينشان را چك ميكنند، مدام اتفاقات اطراف را چك ميكنند، خبرهاي بد را زياد ميبينند. به صورت واضح در اين مدت ديدهام كه برخي از بچهها در مورد صدمهزدن به خود يا افكار خودكشي صحبت ميكنند. خانوادهها اگر اينها را ديدند، اگر ديدند عملكرد بچهشان در تحصيل، ارتباط با دوستان و خانواده دارد كم ميشود و اختلال پيدا ميكند هرچه زودتر بايد مراجعه كنند.
مسالهاي كه همراه با گستردهتر شدن واكسيناسيون مطرح شده اين است كه احتمالا مدارس به تدريج شروع كنند به باز شدن. آموزشوپرورش البته سازوكار مشاورهاي خودش را دارد اما شما به عنوان متخصص اگر بخواهيد به كادر مدارس و معلمان توصيههايي داشته باشيد، اينكه پس از بازگشايي بايد مراقب چه نكاتي باشند يا اصولا بچهها چطور بايد دوباره به كلاس درس برگردند، آن توصيهها چيست؟ پس از دو سال دوري دانشآموزان از مدرسه، بايد حواسشان به چه چيزهايي باشد؟
من ديدهام كه ميگويند مثلا اول آبان كلاسها را شروع ميكنيم. نه، اجازه بدهيد واكسيناسيون بچهها كامل شود، دو هفته هم از دوز دوم بگذرد و عجلهاي نداشته باشيم. بعد وقتي كه بچهها وارد ميشوند بايد بدانيم كه در اين مدت وضعيت خوابيدن بچهها تغيير كرده؛ دير ميخوابند، دير بيدار ميشوند و وفق پيدا كردنشان با شرايط سخت است. ممكن است اضطرابشان بالا باشد. اوايل شروع مدرسه به خصوص در دوره سه سال اول ابتدايي مدرسه بايد برايشان حالت مفرح داشته باشد. (پس از بازگشت به مدرسه) يكي، دو هفتهاي بحثها آموزشي را كنار بگذارند تا بچه با محيط مدرسه آشناتر شود. همين الان خيلي وقتها والدين ميگويند كاش مدرسه باز شود، تو را بفرستيم بروي و بعد تو ميداني با معلمت! يعني خودمان داريم ناخواسته اضطراب مدرسه را در بچهها بيدار ميكنيم البته مادر و پدرها هم حق دارند؛ يك سال و نيم هم معلم بودهاند و هم پدر و مادر. اما اينها براي بچهها هراسانگيز است، نميدانند چه اتفاقي ميخواهد بيفتد، شايد فكر كنند من ديگر نميتوانم بازيهاي روزمرهام را داشته باشم. پس بايد به بچهها زمان داد، هر تطابقي معمولا دو تا چهار هفته زمان ميبرد. آن بحث آموزش را كه پيشتر هم گفتم در نظر داشته باشند. تكليف بچههاي كلاس اولي كه تازه وارد ميشوند كه مشخص است اما از بچههاي كلاس دوم به بعد نبايد انتظار داشت كه همه درسهاي مربوط به پايه قبل را بدانند. سطح انتظارات معلمان بايد پايينتر بيايد.
پروتكلهاي بهداشتي مثل پوشيدن ماسك حتي در مورد بچههاي دبستان بايد رعايت شود. معلم بهداشت مدرسه بهتر است اين تستهاي سريع تشخيص را داشته باشند و چگونگي استفاده از آنها را ياد بگيرند. بچه اگر علامتدار شد تست بگيرند. اگر اين تستها رايگان باشد خانوادهها خيلي وقتها زير بار تست دادن بچهها ميروند. در كشورهاي ديگر ميدانم كه وقتي يكي از بچهها مثبت ميشود ديگر كلاس كامل قرنطينه ميشود و آموزشها را مجازي ادامه ميدهند. يك نكته جالب و اخلاقي هم اين است كه اسم بچهاي كه تستش مثبت شده را هم اعلام نميكنند كه مورد سرزنش بچههاي ديگر قرار نگيرد. يعني وقتي مدرسه حضوري شد، باز هم آموزش مجازي در چنين مواردي بايد مد نظر باشد، يعني اينگونه نباشد كه وقتي حضوري شد ديگر فقط در آموزش حضوري خلاصه شود. اين عوض كردن آموزش روي مدل حضوري و مجازي بايد اتفاق بيفتد.
نكته آخر گنجاندن ورزش در برنامه دانشآموزان است. الان مهمترين درسي كه حذف شده ورزش است كه چون باشگاهها و استخرها هم تعطيل بودهاند، در بچهها بهشدت شاهد افزايش وزن بودهام، بيتحركي را ميبينم و مشكلات اسكلتي و عضلاني كه به دنبال اين بيتحركي پيش ميآيد. ميشود حتي از كلاسهاي ديگر كم كرد و به ساعت ورزش افزود؛ هم روحيه بچهها بهتر ميشود و نشاط سابق برميگردد و هم از رخوت نجات پيدا ميكنند.
این آماری که میخواهم بگویم بر اساس مشاهدات خودم از کسانی است که ویزیت کردهام. شاید حدود 95 درصد بچهها چه در دوران ابتدایی، چه راهنمایی و دبیرستان وقتی ازشان میپرسیدم که آیا با دوستانت در ارتباط هستی و جایی هست که آنها را ببینی؟ میگفتند نه. چون ارتباطات مجازی است یا اصلا (همکلاسیها) را نمیشناسند یا خانواده اجازه بیرون رفتن و دیدن را نمیدهد یا اینکه اصلا فرصتی برای این دید و بازدید نیست. اغلب بچهها از برنامه شاد استفاده میکنند یا تک به تک با معلم در ارتباط هستند یا مباحث به صورت ضبطشده برایشان ارسال میشد؛ یعنی حتی به صورت مجازی هم بچهها دور هم نبودند. بنابراین تعاملات اجتماعی و رشد اجتماعی بچهها هم قاعدتا آسیب دیده.