فلسفهبازي به جاي فلسفهورزي
محسن آزموده
بيش از سه دهه است كه ترجمه آثار فلسفي و تاليف آثاري در معرفي فيلسوفان و جريانهاي فلسفي در ايران شتابي روز افزون گرفته و برخلاف چهل سال پيش، شمار آثاري كه در زمينه فلسفه جديد به زبان فارسي وجود داشت، كميتي قابل ملاحظه يافته است. تعداد دانشآموختگان، اساتيد، دانشجويان، مترجمان و نويسندگاني كه در حوزههاي مختلف فلسفي كار قلم ميزنند و كار ميكنند، چشمگير شده و هر هفته شاهد انتشار چندين اثر در زيرشاخههاي مختلف مطالعات فلسفي از جريانها و سنتهاي متفاوت هستيم. بسياري از آثار كلاسيك فلسفه، چندين بار به فارسي ترجمه شدهاند و درباره بسياري از فيلسوفان يا جريانها و نحلههاي فلسفي، كتابها و مقالات زيادي تاليف و ترجمه شده. هر روز شاهد برگزاري نشستها و درسگفتارها و سلسله جلسات معرفي و نقد آراي فلان فيلسوف يا مكتب فلسفي، به صورت مجازي يا حضوري هستيم و گروهي نيز مكررا از ضرورت گفتوگوي فلسفي ميان سنتهاي فلسفي اروپايي با سنت فلسفي خودمان سخن ميگويند.
نتيجه جدي اين حجم عظيم از گفتار و نوشتار و اظهارنظر اما بسيار ناچيز و نااميدكننده است. بهرغم پرگوييها و زيادهنويسيها و نگارش شرح بر شرحهاي بيپايان، توليد واقعي فكري فلسفي كه در عين جهانشمولي و كليت، بر آمده از وضعيت انضمامي و واقعي ما باشد، بسيار اندك است. حاصل بيشتر ادعاهاي پرطمطراق دانشآموختگاني كه بعضا از كشورهاي اروپايي آمدهاند، اگر نگوييم هيچ، در حد گفتارها و نوشتارهايي در مچگيري و تخطئه ديگران است. به عبارت روشنتر، بسياري از اين دانشآموختگان، در بهترين حالت مترجماني خوب يا شارحان و آموزگاراني با سواد و آگاه ميشوند و به دور از هياهو و جنجال، در گوشهاي به كار خود مشغول ميشوند. اين البته نتيجه و ثمره كمي نيست و بايد آن را بسيار ارج گذاشت و از زحمات اين دسته از پويشگران فلسفه كه خوشبختانه شمارشان هم رو به فزوني است، تقدير كرد. اما در طرف مقابل دسته ديگري از ماجراجويان فلسفه قرار ميگيرند كه تنها به كار ايرادگيري و آيه يأس خواندن مشغولند و مدام در پي آن هستند كه ثابت كنند، ايرانيان فلان فيلسوف يا جريان فلسفي را درست و دقيق نفهميدهاند يا اصولا امكان فهميدنش را ندارند و احيانا تنها كسي كه آن فيلسوف يا انديشه فلسفي را شناخته و فهميده، آنها هستند. در ميان اين گروه، البته هستند كساني كه از معدود نوشتههايشان ميتوان دريافت كه به راستي فيلسوف يا بحث فلسفي مورد بحث را فهميدهاند، اما ايشان نيز در بهترين حالت از شرح طابق النعل بالنعل آن فيلسوف و فكر فلسفي فراتر نميروند و راست كيشانه، كساني را هم كه به چنين خطري مبادرت ميورزند، به نفهميدن يا ناآگاهي متهم ميسازند.
آنچه در ميان همه اين صورتهاي كار فلسفي مشترك است، فقدان فلسفهورزي به معناي دقيق كلمه است. اهل فلسفه ما از مساهمت فكري و درگير شدن با مفاهيم فلسفي و استدلالورزي طفره ميروند و گويي هنوز شجاعت انديشيدن را در خود نيافتهاند. يكي از نقدهاي هميشگي ايشان بر فلسفهورزان سنتي و به طور كلي سنت فلسفي ما، آن بوده كه در اين سنت، فلسفه ورزي به شرح نويسي و تعليقه نگاري و حاشيه زدن خلاصه شده و اهل فلسفه و حكمت، به جاي آنكه به تفكر فلسفي خطر كنند، مدام در جهت بسط و شرح و تفصيل سخن پيشينيان بودند. دهها و بلكه صدها شرح بر كتابهاي كلاسيك فلسفي، شاهدي بر اين مدعاست. متفكران متاخر، به جاي فراروي و تلاش براي گفتن سخن نو، مدام به تشريح و تكرار آنچه متقدمين نوشته بودند، پرداختهاند.
البته درباره اينكه چرا چنين بوده و چرا طرح سخن تازه، با چنان مخاطراتي همراه بوده، بسيار نوشته شده، اما مساله آن است كه معاصرين هم كه به اين وضعيت خودآگاهي يافتهاند، از آن فراتر نرفتهاند و همچنان به همان سياق به فلسفه ميپردازند. يعني همانطور كه براي قدما، افلاطون و ارسطو سخن نهايي و فصلالخطاب تلقي ميشدند، براي معاصرين هم كانت و هگل و هيدگر و ويتگنشتاين چنين نقشي را ايفا ميكنند و عمده تلاشها مصروف آن ميشود كه بتوانند سخن خود را به نوشته يا گفتار يا مفهومي از اين متفكران سنجاق و با اين كار كسب اعتبار كنند. در سوي مقابل هم منتقدان آنها به جاي نشان دادن ضعف استدلال و ناكافي بودن ادله، ميكوشند نشان بدهند استناد به آن فيلسوف بزرگ نادقيق و نادرست است و احيانا ناشي از سوء فهم و ناآگاهي و برداشت غلط. حاصل اين فلسفه بازي طاقتفرسا، معمولا بحثهايي درازدامن و خستهكننده است كه شايد تنها براي بازيگران جذابيت داشته باشد. به ديگر سخن، از اين بحثهاي ملالآور كه معمولا با زباني زرگري و انتزاعي (ژارگون) صورت ميگيرد، هيچ سودي براي مخاطبان اصلي فلسفه حاصل نميشود.
فلسفهورزي به معناي دقيق كلمه، جسارت انديشيدن و استقلال فكري و كوشش در جهت استدلالورزي براي تبيين و توضيح مفهومي موضوعاتي عيني و انضمامي ست، اين موضوعات ميتواند هستي و نمودهاي آن به نحو آن باشد، يا سنجش عقلاني نحوههاي معرفت باشد يا تحليل نظامهاي ارزش. فراسوي اين مباحث عام كه همگان به آنها مبتلا هستند، فلسفهورزي همچون روش عقلاني مواجهه با امور، با موضوعات عيني و مبتلاهي چون سياست، اخلاق، جامعه، محيط زيست، دين و... سر و كار دارد و اهل فلسفه تا زماني نتوانند يا نخواهند به طور جدي و مستقل به اين موضوعات بپردازند، در بهترين حالت تنها شارح آراي ديگران باقي ميمانند و اداي سهمي جدي در فلسفه نكردهاند، يعني به جاي فلسفهورزي، فلسفهبازي ميكنند.