• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5036 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۶ مهر

گفت‌وگو با كاوه مظاهري كارگردان فيلم «بوتاكس» كه اين روزها در سينماها و شبكه آنلاين اكران است

راهي براي تخليه خشونت در جامعه نيست

تينا جلالي

فيلم «بوتاكس» اولين ساخته كاوه مظاهري قصه دو خواهر بي‌سرپرست را روايت مي‌كند كه يكي از آنها دچار بيماري «شيرين عقل»ي‌ است و همين نكته مسبب اتفاقات فيلم مي‌شود. اين دو خواهر (اكرم و آذر) كه در ابتداي فيلم ناگهان دچار اتفاقي مي‌شوند به دروغ به همه مي‌گويند برادرشان به ‌صورت قاچاق به آلمان رفته و از او خبري ندارند. با گذشت زمان، اين دروغ در ذهن اكرم كه دچار بيماري ذهني است به يك واقعيت تبديل مي‌شود تا حدي كه روزها را در انتظار برگشتن برادرش از آلمان سپري مي‌كند.

«بوتاكس» فيلمي انتقادي در رابطه با اجتماعي است كه براي ماندگاري خويش، به راحتي مي‌تواند دست به حذف بزند و اخلاقيات را كاملا فراموش كند. كارگردان «بوتاكس» با ساخت اين فيلم خشونت نهفته در جامعه را به مخاطب يادآوري مي‌كند كه فكري براي تخليه آن نشده و به ناچار به شكل رذالت اخلاقي از دل خانواده بيرون مي‌زند. از آنجايي كه «بوتاكس» لحني گروتسك دارد در زمره فيلم‌هاي كمدي سياه قرار مي‌گيرد و تاكنون مخاطبان زيادي را به خود جذب كرده است.

با كاوه مظاهري كه امسال جايزه بهترين كارگردان فيلم اول را از سي و هشتمين جشنواره جهاني فيلم فجر كسب كرده گفت‌وگويي انجام داديم كه  پيش روي شماست. 

 

اگر موافق باشيد بحث را با فضاي زنانه دو فيلم اخير شما «روتوش» (فيلم كوتاه) و «بوتاكس» آغاز كنيم كه اين دو فيلم هم در محافل هنري زياد ديده شدند و هم جوايز زيادي كسب كردند. البته كه بعضي ديگر از فيلم‌هاي كوتاه و مستند شما هم تحت تاثير همين فضا ساخته شده است اما پرسشي كه اينجا مطرح است آيا تحقيقات و مطالعات خاصي راجع به زنان و روحيه‌شان داريد؟

خير، تحقيقات متمركزي نداشتم هيچ‌وقت، ولي شايد باورتان نشود از بس اين سوال از من پرسيده مي‌شود به تازگي درباره اين موضوع زياد فكر كرده‌ام كه آخر چرا اين سوال را از من  مي‌پرسند!

البته لزوما اين سوال به معناي تحقيقات ميداني گسترده نيست. صحبت راجع به اين هم نيست كه چقدر آدم‌هاي قصه‌تان از اطراف‌تان هستند چون بسيار خشونت‌طلبند ولي ممكن است شما با خواهر يا خانواده و دوستي (خانم باشند) درباره اين موضوعات به گفت‌وگو بنشينيد تا روحيات و احوالات زنان بيشتر براي شما آشكار شود.

از اين منظر بله. من اساسا در محيط زنانه‌اي بزرگ شدم. وقتي خيلي كودك بودم مادرم فوت كرد و از آن پس با مادربزرگم زندگي مي‌كردم. خانواده مادري من خيلي بزرگ است و خانه مادربزرگم هم در گذشته محل رفت‌و‌آمد تمام اين فاميل بود. هشت خاله دارم كه بچه‌هاي آنها هم اكثرا دختر هستند. بنابراين جمع فاميلي ما در خانه مادربزرگ يك جمع زنانه بود. طبيعتا بودن در چنين فضايي سبب شد كه ناخودآگاه با روحيه آنها بيشتر آشنا شوم. فكر مي‌كنم اين دليل اصلي است كه من به عنوان فيلمنامه‌نويس و بعد كارگردان شخصيت زنان را بهتر از مردان بشناسم يا دقيق‌ترش اين است كه بگويم مي‌توانم براي شخصيت زن در قصه خيال‌پردازي بيشتري بكنم. اما در مورد «بوتاكس» و «روتوش»، موقعيت داستاني طوري بود كه وقتي يك زن را به عنوان شخصيت اصلي داستانم تصور مي‌كردم موقعيت‌هاي پيچيده‌تري به ذهنم مي‌رسيد. به هر حال اين دو فيلم يك جور تريلر روانشناسانه است و من فكر مي‌كردم براي هر دو فيلم كاراكتر زن پيچيده‌تر و جذاب‌تر از يك كاراكتر مرد است. واقعا بستگي به قصه دارد، مثلا در فيلمنامه جديدي كه نوشته‌ام، كاراكتر اصلي يك مرد است. اين نكته را هم اينجا بگويم كه شخصيت اصلي بوتاكس با الهام از يك شخصيت واقعي نوشته شده است.

يعني اكرم (با بازي سوسن پرور) در داستان «بوتاكس» مابه‌ازاي خارجي داشت؟

به شكل كامل و دقيق خير، يعني اين شخصيتي كه در فيلم مي‌بينيد دقيقا همان شخصيتي نيست كه در واقعيت وجود دارد. صرفا در حد الهام گرفتن بوده. يعني مثلا شيوه راه رفتن، نگاه كردن و بعضي از رفتارهايش شبيه آن آدم است و بخش بزرگي از آن زاييده تخيل من و سپينود ناجيان به عنوان نويسندگان فيلمنامه و سوسن پرور به عنوان بازيگر است. الان چيزي كه در فيلم ديده مي‌شود، تركيبي از همه اينهاست كه ديگر خودم هم نمي‌توانم بگويم كدام قسمتش مابه‌ازاي خارجي دارد و كدام قسمتش زاييده تخيل است.

سپينود ناجيان به عنوان ديگر نويسنده فيلم، نگارش چه قسمت‌هايي از داستان را برعهده داشت؟

من يك قصه 20 صفحه‌اي اوليه از داستان بوتاكس را نوشتم و براي سپينود ناجيان بردم و گفتم مي‌خواهم اين را به كمك هم تبديل به فيلمنامه كنيم. از جايي كه كار مشترك مي‌شود شما ديگر نمي‌توانيد بگوييد اين را من را نوشتم و آن قسمت را فلاني، چون اساسا همه‌ چيز مشترك است حتي اگر تمام قصه را يك نفر بنويسد. شما با يك واحدِ دو نفره طرف هستيد. سپينود ناجيان علاوه بر تبحر بسيار بالايش در داستان‌نويسي، يك امتياز ديگر هم داشت و آن زن بودنش بود. اين به ما كمك مي‌كرد كه اكرم و فضاي خواهرانه بين اكرم و آذر را دقيق‌تر ببينيم. با اينكه ما هيچ‌ وقت درباره جنسيت كاراكترها صحبت نمي‌كرديم، ولي اين مساله خوبه‌خود و ناخودآگاه در نوشتن متن لحاظ مي‌شد. برخلاف تصور خيلي‌ها ما در نوشتن اين فيلمنامه اصلا رويكرد فمينيستي نداشتيم، منظورم اين است كه هيچ‌وقت درباره چنين مساله‌اي حرف نزديم. صرفا قصه و كاراكتر و چيزي كه حس مي‌كرديم را مي‌نوشتيم. وقتي قصه‌اي شكل مي‌گيرد، جنسيت شخصيت، زن يا مرد بودن، اولويت اول نويسنده نيست چون فيلم به شعار تبديل مي‌شود. ولي اگر فقط به شكل‌گيري روند قصه و شخصيت فكر شود و درست پرداخت شود، خود به خود جهان‌بيني نويسنده هم در كل داستان تسري پيدا مي‌كند، بدون اينكه داستان درگير شعار دادن شود.

قصه اصلي فيلم يا همان برادر كشي از كجا به ذهن‌تان رسيد؟

خيلي از دوستان به من پيشنهاد داده بودند كه داستان فيلم كوتاه «روتوش» را به صورت فيلم بلند بنويسم و بسازم. من هميشه مخالف بودم، چون فكر مي‌كردم ظرفيت آن داستان همان 20 دقيقه است نه بيشتر. همان‌طوركه گفتم شخصيت اكرم در فيلم «بوتاكس» الهام گرفته از واقعيت بود و من چندين‌بار پيش از اين تلاش كرده بودم كه به صورت مستند يا داستاني كوتاه داستان اين آدم را روايت كنم اما هيچ‌وقت به نتيجه نرسيدم. يك بار فكر كردم اگر ساختمان داستاني «روتوش» را با آن شخصيت اكرم تلفيق كنم شايد بتوانم به قصه جالبي برسم. در واقع به اين سوال رسيدم كه اگر شخصيت اكرم كه در واقعيت مي‌شناختم، در يك حادثه باعث مرگ برادرش بشود چه مي‌شود؟ به اين جواب رسيدم كه احتمالا دلش هم براي او تنگ مي‌شود و به مرور يادش مي‌رود كه خودش باعث مرگ برادر بوده است. اين در ذهنم ماند تا به مرور تصاوير و موقعيت‌هاي داستاني ديگري هم پيدا كردم، مثل لوكيشن درياچه نمك يا رشد قارچ‌هاي توهم‌زا در حياط خانه، يا سقف شيرواني خانه‌اي در حاشيه تهران يا مهاجرت برادر به آلمان. بعد سعي كردم خطوط بين اين تصاوير و داستان‌ها را پيدا كنم و نهايتا به همان قصه 20 صفحه‌اي رسيدم.

داستان فيلم «بوتاكس» اشاره درستي به اتفاقات پيرامون ما دارد كه اين ماجراها البته فقط مربوط به زمان حال نيست. از گذشته «حذف كردن» براي رسيدن به خواسته و جايگاه مطلوب، روش اصلي و نهايي بعضي آدم‌هاست، بي‌آنكه به فرجام ماجرا فكري كنند.

وقتي «بوتاكس» در جشنواره جهاني به نمايش درآمد، اين اكران همزمان شده بود با اتفاق تلخ بابك خرمدين كه توسط خانواده‌اش به قتل رسيده بود. در بعضي يادداشت‌هاي سينمايي زمان جشنواره هم به اين موضوع اشاره شد. در صورتي كه فيلمنامه «بوتاكس» براي سه سال قبل است. من با بابك دوست بودم و مراوده داشتيم ولي خانواده‌اش را نمي‌شناختم و هيچ‌وقت هم تصور نمي‌كردم اين اتفاق بيفتد، چون بابك شخصيت به‌ شدت آرام و متيني داشت. خشونت سال‌هاست كه از سطح جامعه و خيابان به درون خانواده رفته. خانواده بابك نمونه عيني اين موضوع است. متاسفانه هيچ راهي هم براي تخليه خشونت در جامعه تعبيه نشده. وقتي آدم‌ها نتوانند اين انرژي تلنبار شده از خشونت را به صورت درست در جايي تخليه كنند، فكر مي‌كنم اتفاقاتي مثل داستان «بوتاكس» يا دو فيلم كوتاه «روتوش» و «شهربازي» يا حادثه خانواده خرمدين خيلي قابل درك است. در همين دو سال كرونا، پرونده‌هاي بچه‌كشي و همسركشي در دنيا به‌ شدت زياد شده است. اين مشكل اصلا ربطي به ايدئولوژي ندارد وقتي مردم نمي‌توانند حرف‌شان را راحت بيان كنند و ديالوگ در جامعه برقرار نشود و نظرات‌شان و خواسته‌شان مدام به جايي مي‌رسند كه نمي‌توانند خودشان را كنترل كنند و نياز آنها خود به خود شكل خشونت به خود مي‌گيرد و در هر سطحي و هر قشري از دل خانواده بيرون مي‌زند و باعث مي‌شود كل خانواده داغدار شوند. بحث پيشگويي و پيش‌بيني را اينجا مطرح نمي‌كنم چون معتقدم سينما بالاتر از اين مصرف‌هاي روزمره است، ولي واقعا نمي‌توانيم سطح تندخويي آدم‌ها در جامعه را ناديده بگيريم.

با درنظر گرفتن اين نكته كه جاه‌طلبي هم به اين رذالت اخلاقي بعضي آدم‌ها اضافه شود. نكته‌اي كه در كاراكتر آذر با بازي (مهدخت مولايي) مشهود است.

دقيقا. مثال دقيق آدم‌هايي كه مي‌گويند جيب خودت را نگه نداري يا اگر گليم خودت را از آب بيرون نكشي كلاهت پس معركه است، در اين فيلم نمود بيشتري دارد و صراحتا مي‌توانم بگويم كه چنين ديدگاهي از تجربه زيست شده من بر مي‌آيد. يعني اين نوع آدم‌ها را در جامعه مي‌بينم و در روزنامه‌ها راجع به آنها زياد مي‌خوانم. در سال‌هاي اخير مدام روي مفاهيمِ پوچي مثل «موفقيت» و «يك شبه ره صد ساله رفتن» تبليغ شده و كتاب‌هاي مختلفي در اين زمينه در تمام دنيا نوشته شده و در ايران هم بسياري از آنها ترجمه شده و به چاپ‌هاي بيستم و سي‌ام رسيده. همه حريص شده‌اند كه بدوند تا عقب نمانند. واقعا از چي عقب نمانند؟ دنبال چي هستند؟ اين حد از جاه‌طلبي وقتي با خشونت تركيب مي‌شود، نتيجه فاجعه مي‌شود.

حين تماشاي فيلم نكته‌اي كه به ذهنم مي‌رسيد اينكه چرا از بازيگران شناخته شده براي معرفي بيشتر فيلم‌تان بهره نبرديد؟ البته كه با همين تركيب هنرپيشه‌ها هم «بوتاكس» در محافل هنري زيادي مورد تحسين قرار گرفت ولي به بازيگران شناخته شده فكري نكرديد؟

انتخاب بازيگران كه يكي از مهم‌ترين قسمت‌هاي مديريت پروژه ساخت يك فيلم است، برآيند مسائل مختلفي است. من هم كارگردان كار بودم و هم يكي از تهيه‌كنندگان فيلم. بنابراين بايد از هر دو منظر به ماجرا نگاه مي‌كردم. ما يك‌سري اهداف از ساخت اين فيلم داشتيم، فيلم ما در ذاتش يك فيلم مستقل بود با تمام تعاريف يك فيلم مستقل در ايران، با بودجه‌هاي شخصي چند نفر كه به من به عنوان كارگردان اعتماد كرده بودند. من به عنوان كارگردان پارامترهاي مختلفي را براي بازيگر نقش اكرم در نظر گرفته بودم، مثلا اينكه چهره خاصي داشته باشد، تجربه بازي در كارهاي طنز داشته باشد، بتواند كمدي اسلپ استيك كه مبتني بر توانايي‌هاي بدني است را اجرا كند، در عين حال بتواند به راحتي بخش تراژيك قصه را هم دربياورد و آن‌قدر توانا باشد كه بين اين فضاها به راحتي حركت كند. من وقتي به اينها فكر مي‌كردم، درنهايت به سوسن پرور مي‌رسيدم. انتخاب بازيگر اصلي، خود به خود روي بازيگران ديگر هم تاثير مي‌گذاشت. مثلا در مورد خواهرش فكر مي‌كنم مهدخت مولايي علاوه بر تمام توانايي‌هايش در بازيگري، به عنوان خواهر سوسن كاملا باورپذير است. اين در نماهاي دو نفره آنها كاملا مشهود است. فكر مي‌كنم با توجه تمام چيزهايي كه مي‌خواستيم بهش برسيم، بهترين انتخاب‌ها را داشتيم. خوشبختانه نظر كساني هم كه فيلم را ديده‌اند، در مورد بازي‌ها كاملا مثبت بوده است. نكته مهم ديگري كه بايد بگويم اين است كه ما در شرايط بسيار سخت جوي منفي چهارده درجه كار مي‌كرديم و بازيگران ما در آن شرايط واقعا همراه پروژه بودند.

از آنجايي كه دو جنس بازي در اين فيلم بين دو كاراكتر اصلي جريان داشت (واقعي و روياپردازانه) براي يك‌دست شدن بازي‌ها چه كرديد؟ دست بازيگران براي بيان بعضي ديالوگ‌ها در اجراي بعضي صحنه‌ها باز بود؟

در تمرين‌ها به ‌طور كل دست‌شان براي اتود زدن باز بود. ما سر هر چيزي مدام صحبت و ايده‌ها را پخته‌تر مي‌كرديم. وقتي به نتيجه نهايي مي‌رسيديم، همان را هنگام فيلمبرداري اجرا مي‌كرديم. ممكن بود آنجا هم كمي روتوش مي‌كرديم. بداهه هميشه كار را زنده نگه مي‌دارد، منتها محدوده بداهه‌پردازي بايد مشخص باشد كه شالوده فيلم از هم نپاشد. به جز مواردي كه بايد در هر سكانسي توسط بازيگر لحاظ شود، دست بازيگرها باز بود كه بداهه‌پردازي كنند.

جزييات سكانس‌ها و صحنه‌ها مبتني بر تمرين‌هاي زيادي بود؟

نسبتا زياد، ولي بيشتر اين تمرين‌ها به صحبت و گپ زدن درباره جزييات سكانس‌ها و شخصيت‌ها سپري مي‌شد. من حين تمرين‌ها نظرات و پيشنهادات بازيگران را مي‌شنيدم و ايده‌هاي خوب را اجرا مي‌كرديم تا نتيجه را ببينيم و حذف و اضافه را انجام مي‌داديم. حين فيلمبرداري هم ما معمولا هر شب سكانس‌هاي دو روز بعد را تمرين مي‌كرديم. اين فاصله يك روزه تا فيلمبرداري باعث مي‌شد كه ايده‌ها در ذهن‌مان ته‌نشين شود و هنگام فيلمبرداري آن را درست‌تر پياده كنيم.

راجع به شخصيت عماد (سروش سعيدي) هم صحبت كنيم كه حضور كمي دارد ولي به خوبي از عهده نقشش بر مي‌آيد. آيا فكر نمي‌كنيد تمركزتان روي انزجار و تنفر خواهران از او در طول فيلم كم بود؟ مي‌خواهم بگويم احتياج نبود خواهران دليل بيشتري براي تنفر از او مي‌داشتند؟

من قطعا فكر مي‌كردم همين اندازه بس بوده كه اين‌قدر را در فيلم گذاشته‌ام، چون حتي صحنه‌هاي بيشتري را فيلمبرداري كرده بوديم كه بعضي از آن قسمت‌ها در مرحله تدوين حذف شده. ولي اگر شما اين حس را داريد كه كم بوده، نظر شما اولويت دارد. من هنوز فاصله زيادي از فيلم ندارم تا بتوانم ايرادات را درست تشخيص بدهم. بايد كمي از اكران فيلم بگذرد و نظرات را جمع‌بندي كنم و ببينم برمبناي چيزهايي كه قصد داشتم بهشان برسم، كجاي مسير را خطا رفته‌ام.

جناب مظاهري نكته‌اي كه در چنين فيلم‌هاي با مضامين اجتماعي كاملا مشهود است تلخي بيش از حد آن است. نظر شما چيست؟

در مورد بوتاكس، ميزان اين تلخي بستگي به مخاطب دارد. به نظر من بوتاكس يك فيلم كمدي سياه است، اما بعضي از مخاطبان ور كمدي‌اش را بيشتر مي‌گيرند و بعضي‌ها ورِ سياهش را. در بين مخاطباني كه اين مدت فيلم را در سينماها ديده‌اند، هر دو نوع وجود داشته است. در اكثر نمايش‌هاي جشنواره‌اي در كشورهاي ديگر هم از فيلم به عنوان يك كمدي سياهِ جالب از ايران ياد شده كه لحني گروتسك دارد. اين ساختار چند ژانري بودن فيلم هم براي اكثر جشنواره‌ها جذاب بوده و كسي آن را تلخ نديده.

اجراي ساده بي‌شيله پيله همراه با تعريف قصه سر راست يكي از مشخصه‌هاي فيلم بوتاكس است. تمايلي به فرم‌پردازي در فيلم اول نداشتيد؟

اگر منظورتان از فرم، كارهاي عجيب و غريب است، نه علاقه‌اي ندارم. ولي بوتاكس فرم خودش را دارد. درست برگزار كردنِ سادگي كار سختي است، چون شما نمي‌توانيد پشت چيزي پنهان شويد. نمي‌توانيد تمام عيب و ايرادهاي كارگرداني را پشت هيجانات كاذب فيلم مخفي كنيد. وقتي قضيه ساده برگزار شود و پيچيده نباشد، هر ايرادي كه در كار باشد بيرون مي‌زند و لو مي‌رود. من واقعا تمايلي به گول زدن تماشاچي ندارم.

چرا فيلم در جشنواره فجر نمايشي نداشت؟

مجوز فيلم ما ويديويي است و طبق قوانين جشنواره ملي فجر نمي‌تواند در جشنواره شركت كند. اين هم يك قانون عجيب و غريب است كه از دوره‌هاي قبل مانده و همه هم مي‌دانند اشتباه است ولي نمي‌دانم چرا درست نمي‌شود. شما فقط دقت كنيد كه توي بخش ملي نمي‌توان شركت كرد ولي در بخش بين‌المللي همين جشنواره فجر كه منطقا استانداردهاي جهاني لحاظ شده است مي‌توان شركت كرد. تناقض را ببينيد. چنين قانونِ من درآوردي فقط در ايران است و در هيچ كجاي دنيا محلي از اعراب ندارد. اصلا معني نمي‌دهد وقتي همه فيلم‌ها به روش ديجيتال فيلمبرداري مي‌شوند خط‌كشي صورت بگيرد كه اين فيلم ويديويي است و فيلم ديگر سينمايي. اصلا يعني چي؟ واقعا هيچ توجيه فني و كارشناسي ندارد. مثلا دقت كنيد كه فيلم دشت خاموش (احمد بهرامي) كه سال پيش براي اولين‌بار در تاريخ سينماي ايران جايزه بهترين فيلم بخش افق‌هاي جشنواره ونيز را گرفت، به دليل داشتن پروانه ويديويي در جشنواره ملي فجر پذيرفته نشد.

و سوال پاياني اينكه فيلم‌هاي اخير شما در فستيوال‌هاي بزرگي به نمايش درآمد. بحث كيفيت فيلم به كنار، آيا ممكن است ارتباطات شما هم براي حضور فيلم‌تان در مجامع بين‌المللي تاثيرگذار باشد؟

قطعا در اين بخش هم مثل بخش‌هاي ديگر سينما، ارتباطات مهم است. شما به عنوان سينماگر بعد از چند سال كار كردن در سينما به ارتباطاتي دست پيدا مي‌كنيد، در مورد پخش بين‌المللي فيلم هم همين‌طور است. وقتي پخش‌كننده فيلمي كاربلد و قوي باشد، اين موضوع خودش كمك‌كننده است. مثلا همين الان كه فيلم متري شيش و نيم (سعيد روستايي) در فرانسه فروش خوبي داشته است، بزرگ‌ترين دليلش وجود بخش‌كننده قدرتمندي به اسم wild bunch است. دقيقا مثل ايران كه شما وقتي فيلميران يا خانه فيلم پخش فيلم‌تان را برعهده دارند، مي‌توانيد روي فروش خوب فيلم‌تان حساب باز كنيد و به قول معروف فيلم عاقبت به‌خير مي‌شود.

فيلم «بوتاكس» اولين ساخته كاوه مظاهري قصه دو خواهر بي‌سرپرست را روايت مي‌كند كه يكي از آنها دچار بيماري «شيرين عقل»ي‌ است و همين نكته مسبب اتفاقات فيلم مي‌شود. اين دو خواهر (اكرم و آذر) كه در ابتداي فيلم ناگهان دچار اتفاقي مي‌شوند به دروغ به همه مي‌گويند برادرشان به ‌صورت قاچاق به آلمان رفته و از او خبري ندارند. با گذشت زمان، اين دروغ در ذهن اكرم كه دچار بيماري ذهني است به يك واقعيت تبديل مي‌شود تا حدي كه روزها را در انتظار برگشتن برادرش از آلمان سپري مي‌كند.

«بوتاكس» فيلمي انتقادي در رابطه با اجتماعي است كه براي ماندگاري خويش، به راحتي مي‌تواند دست به حذف بزند و اخلاقيات را كاملا فراموش كند. كارگردان «بوتاكس» با ساخت اين فيلم خشونت نهفته در جامعه را به مخاطب يادآوري مي‌كند كه فكري براي تخليه آن نشده و به ناچار به شكل رذالت اخلاقي از دل خانواده بيرون مي‌زند. از آنجايي كه «بوتاكس» لحني گروتسك دارد در زمره فيلم‌هاي كمدي سياه قرار مي‌گيرد و تاكنون مخاطبان زيادي را به خود جذب كرده است.

با كاوه مظاهري كه امسال جايزه بهترين كارگردان فيلم اول را از سي و هشتمين جشنواره جهاني فيلم فجر كسب كرده گفت‌وگويي انجام داديم كه

پيش روي شماست.

 

 

اگر موافق باشيد بحث را با فضاي زنانه دو فيلم اخير شما «روتوش» (فيلم كوتاه) و «بوتاكس» آغاز كنيم كه اين دو فيلم هم در محافل هنري زياد ديده شدند و هم جوايز زيادي كسب كردند. البته كه بعضي ديگر از فيلم‌هاي كوتاه و مستند شما هم تحت تاثير همين فضا ساخته شده است اما پرسشي كه اينجا مطرح است آيا تحقيقات و مطالعات خاصي راجع به زنان و روحيه‌شان داريد؟

خير، تحقيقات متمركزي نداشتم هيچ‌وقت، ولي شايد باورتان نشود از بس اين سوال از من پرسيده مي‌شود به تازگي درباره اين موضوع زياد فكر كرده‌ام كه آخر چرا اين سوال را از من مي‌پرسند!

البته لزوما اين سوال به معناي تحقيقات ميداني گسترده نيست. صحبت راجع به اين هم نيست كه چقدر آدم‌هاي قصه‌تان از اطراف‌تان هستند چون بسيار خشونت‌طلبند ولي ممكن است شما با خواهر يا خانواده و دوستي (خانم باشند) درباره اين موضوعات به گفت‌وگو بنشينيد تا روحيات و احوالات زنان بيشتر براي شما آشكار شود.

از اين منظر بله. من اساسا در محيط زنانه‌اي بزرگ شدم. وقتي خيلي كودك بودم مادرم فوت كرد و از آن پس با مادربزرگم زندگي مي‌كردم. خانواده مادري من خيلي بزرگ است و خانه مادربزرگم هم در گذشته محل رفت‌و‌آمد تمام اين فاميل بود. هشت خاله دارم كه بچه‌هاي آنها هم اكثرا دختر هستند. بنابراين جمع فاميلي ما در خانه مادربزرگ يك جمع زنانه بود. طبيعتا بودن در چنين فضايي سبب شد كه ناخودآگاه با روحيه آنها بيشتر آشنا شوم. فكر مي‌كنم اين دليل اصلي است كه من به عنوان فيلمنامه‌نويس و بعد كارگردان شخصيت زنان را بهتر از مردان بشناسم يا دقيق‌ترش اين است كه بگويم مي‌توانم براي شخصيت زن در قصه خيال‌پردازي بيشتري بكنم. اما در مورد «بوتاكس» و «روتوش»، موقعيت داستاني طوري بود كه وقتي يك زن را به عنوان شخصيت اصلي داستانم تصور مي‌كردم موقعيت‌هاي پيچيده‌تري به ذهنم مي‌رسيد. به هر حال اين دو فيلم يك جور تريلر روانشناسانه است و من فكر مي‌كردم براي هر دو فيلم كاراكتر زن پيچيده‌تر و جذاب‌تر از يك كاراكتر مرد است. واقعا بستگي به قصه دارد، مثلا در فيلمنامه جديدي كه نوشته‌ام، كاراكتر اصلي يك مرد است. اين نكته را هم اينجا بگويم كه شخصيت اصلي بوتاكس با الهام از يك شخصيت واقعي نوشته شده است.

يعني اكرم (با بازي سوسن پرور) در داستان «بوتاكس» مابه‌ازاي خارجي داشت؟

به شكل كامل و دقيق خير، يعني اين شخصيتي كه در فيلم مي‌بينيد دقيقا همان شخصيتي نيست كه در واقعيت وجود دارد. صرفا در حد الهام گرفتن بوده. يعني مثلا شيوه راه رفتن، نگاه كردن و بعضي از رفتارهايش شبيه آن آدم است و بخش بزرگي از آن زاييده تخيل من و سپينود ناجيان به عنوان نويسندگان فيلمنامه و سوسن پرور به عنوان بازيگر است. الان چيزي كه در فيلم ديده مي‌شود، تركيبي از همه اينهاست كه ديگر خودم هم نمي‌توانم بگويم كدام قسمتش مابه‌ازاي خارجي دارد و كدام قسمتش زاييده تخيل است.

سپينود ناجيان به عنوان ديگر نويسنده فيلم، نگارش چه قسمت‌هايي از داستان را برعهده داشت؟

من يك قصه 20 صفحه‌اي اوليه از داستان بوتاكس را نوشتم و براي سپينود ناجيان بردم و گفتم مي‌خواهم اين را به كمك هم تبديل به فيلمنامه كنيم. از جايي كه كار مشترك مي‌شود شما ديگر نمي‌توانيد بگوييد اين را من را نوشتم و آن قسمت را فلاني، چون اساسا همه‌ چيز مشترك است حتي اگر تمام قصه را يك نفر بنويسد. شما با يك واحدِ دو نفره طرف هستيد. سپينود ناجيان علاوه بر تبحر بسيار بالايش در داستان‌نويسي، يك امتياز ديگر هم داشت و آن زن بودنش بود. اين به ما كمك مي‌كرد كه اكرم و فضاي خواهرانه بين اكرم و آذر را دقيق‌تر ببينيم. با اينكه ما هيچ‌ وقت درباره جنسيت كاراكترها صحبت نمي‌كرديم، ولي اين مساله خوبه‌خود و ناخودآگاه در نوشتن متن لحاظ مي‌شد. برخلاف تصور خيلي‌ها ما در نوشتن اين فيلمنامه اصلا رويكرد فمينيستي نداشتيم، منظورم اين است كه هيچ‌وقت درباره چنين مساله‌اي حرف نزديم. صرفا قصه و كاراكتر و چيزي كه حس مي‌كرديم را مي‌نوشتيم. وقتي قصه‌اي شكل مي‌گيرد، جنسيت شخصيت، زن يا مرد بودن، اولويت اول نويسنده نيست چون فيلم به شعار تبديل مي‌شود. ولي اگر فقط به شكل‌گيري روند قصه و شخصيت فكر شود و درست پرداخت شود، خود به خود جهان‌بيني نويسنده هم در كل داستان تسري پيدا مي‌كند، بدون اينكه داستان درگير شعار دادن شود.

قصه اصلي فيلم يا همان برادر كشي از كجا به ذهن‌تان رسيد؟

خيلي از دوستان به من پيشنهاد داده بودند كه داستان فيلم كوتاه «روتوش» را به صورت فيلم بلند بنويسم و بسازم. من هميشه مخالف بودم، چون فكر مي‌كردم ظرفيت آن داستان همان 20 دقيقه است نه بيشتر. همان‌طوركه گفتم شخصيت اكرم در فيلم «بوتاكس» الهام گرفته از واقعيت بود و من چندين‌بار پيش از اين تلاش كرده بودم كه به صورت مستند يا داستاني كوتاه داستان اين آدم را روايت كنم اما هيچ‌وقت به نتيجه نرسيدم. يك بار فكر كردم اگر ساختمان داستاني «روتوش» را با آن شخصيت اكرم تلفيق كنم شايد بتوانم به قصه جالبي برسم. در واقع به اين سوال رسيدم كه اگر شخصيت اكرم كه در واقعيت مي‌شناختم، در يك حادثه باعث مرگ برادرش بشود چه مي‌شود؟ به اين جواب رسيدم كه احتمالا دلش هم براي او تنگ مي‌شود و به مرور يادش مي‌رود كه خودش باعث مرگ برادر بوده است. اين در ذهنم ماند تا به مرور تصاوير و موقعيت‌هاي داستاني ديگري هم پيدا كردم، مثل لوكيشن درياچه نمك يا رشد قارچ‌هاي توهم‌زا در حياط خانه، يا سقف شيرواني خانه‌اي در حاشيه تهران يا مهاجرت برادر به آلمان. بعد سعي كردم خطوط بين اين تصاوير و داستان‌ها را پيدا كنم و نهايتا به همان قصه 20 صفحه‌اي رسيدم.

داستان فيلم «بوتاكس» اشاره درستي به اتفاقات پيرامون ما دارد كه اين ماجراها البته فقط مربوط به زمان حال نيست. از گذشته «حذف كردن» براي رسيدن به خواسته و جايگاه مطلوب، روش اصلي و نهايي بعضي آدم‌هاست، بي‌آنكه به فرجام ماجرا فكري كنند.

وقتي «بوتاكس» در جشنواره جهاني به نمايش درآمد، اين اكران همزمان شده بود با اتفاق تلخ بابك خرمدين كه توسط خانواده‌اش به قتل رسيده بود. در بعضي يادداشت‌هاي سينمايي زمان جشنواره هم به اين موضوع اشاره شد. در صورتي كه فيلمنامه «بوتاكس» براي سه سال قبل است. من با بابك دوست بودم و مراوده داشتيم ولي خانواده‌اش را نمي‌شناختم و هيچ‌وقت هم تصور نمي‌كردم اين اتفاق بيفتد، چون بابك شخصيت به‌ شدت آرام و متيني داشت. خشونت سال‌هاست كه از سطح جامعه و خيابان به درون خانواده رفته. خانواده بابك نمونه عيني اين موضوع است. متاسفانه هيچ راهي هم براي تخليه خشونت در جامعه تعبيه نشده. وقتي آدم‌ها نتوانند اين انرژي تلنبار شده از خشونت را به صورت درست در جايي تخليه كنند، فكر مي‌كنم اتفاقاتي مثل داستان «بوتاكس» يا دو فيلم كوتاه «روتوش» و «شهربازي» يا حادثه خانواده خرمدين خيلي قابل درك است. در همين دو سال كرونا، پرونده‌هاي بچه‌كشي و همسركشي در دنيا به‌ شدت زياد شده است. اين مشكل اصلا ربطي به ايدئولوژي ندارد وقتي مردم نمي‌توانند حرف‌شان را راحت بيان كنند و ديالوگ در جامعه برقرار نشود و نظرات‌شان و خواسته‌شان مدام به جايي مي‌رسند كه نمي‌توانند خودشان را كنترل كنند و نياز آنها خود به خود شكل خشونت به خود مي‌گيرد و در هر سطحي و هر قشري از دل خانواده بيرون مي‌زند و باعث مي‌شود كل خانواده داغدار شوند. بحث پيشگويي و پيش‌بيني را اينجا مطرح نمي‌كنم چون معتقدم سينما بالاتر از اين مصرف‌هاي روزمره است، ولي واقعا نمي‌توانيم سطح تندخويي آدم‌ها در جامعه را ناديده بگيريم.

با درنظر گرفتن اين نكته كه جاه‌طلبي هم به اين رذالت اخلاقي بعضي آدم‌ها اضافه شود. نكته‌اي كه در كاراكتر آذر با بازي (مهدخت مولايي) مشهود است.

دقيقا. مثال دقيق آدم‌هايي كه مي‌گويند جيب خودت را نگه نداري يا اگر گليم خودت را از آب بيرون نكشي كلاهت پس معركه است، در اين فيلم نمود بيشتري دارد و صراحتا مي‌توانم بگويم كه چنين ديدگاهي از تجربه زيست شده من بر مي‌آيد. يعني اين نوع آدم‌ها را در جامعه مي‌بينم و در روزنامه‌ها راجع به آنها زياد مي‌خوانم. در سال‌هاي اخير مدام روي مفاهيمِ پوچي مثل «موفقيت» و «يك شبه ره صد ساله رفتن» تبليغ شده و كتاب‌هاي مختلفي در اين زمينه در تمام دنيا نوشته شده و در ايران هم بسياري از آنها ترجمه شده و به چاپ‌هاي بيستم و سي‌ام رسيده. همه حريص شده‌اند كه بدوند تا عقب نمانند. واقعا از چي عقب نمانند؟ دنبال چي هستند؟ اين حد از جاه‌طلبي وقتي با خشونت تركيب مي‌شود، نتيجه فاجعه مي‌شود.

حين تماشاي فيلم نكته‌اي كه به ذهنم مي‌رسيد اينكه چرا از بازيگران شناخته شده براي معرفي بيشتر فيلم‌تان بهره نبرديد؟ البته كه با همين تركيب هنرپيشه‌ها هم «بوتاكس» در محافل هنري زيادي مورد تحسين قرار گرفت ولي به بازيگران شناخته شده فكري نكرديد؟

انتخاب بازيگران كه يكي از مهم‌ترين قسمت‌هاي مديريت پروژه ساخت يك فيلم است، برآيند مسائل مختلفي است. من هم كارگردان كار بودم و هم يكي از تهيه‌كنندگان فيلم. بنابراين بايد از هر دو منظر به ماجرا نگاه مي‌كردم. ما يك‌سري اهداف از ساخت اين فيلم داشتيم، فيلم ما در ذاتش يك فيلم مستقل بود با تمام تعاريف يك فيلم مستقل در ايران، با بودجه‌هاي شخصي چند نفر كه به من به عنوان كارگردان اعتماد كرده بودند. من به عنوان كارگردان پارامترهاي مختلفي را براي بازيگر نقش اكرم در نظر گرفته بودم، مثلا اينكه چهره خاصي داشته باشد، تجربه بازي در كارهاي طنز داشته باشد، بتواند كمدي اسلپ استيك كه مبتني بر توانايي‌هاي بدني است را اجرا كند، در عين حال بتواند به راحتي بخش تراژيك قصه را هم دربياورد و آن‌قدر توانا باشد كه بين اين فضاها به راحتي حركت كند. من وقتي به اينها فكر مي‌كردم، درنهايت به سوسن پرور مي‌رسيدم. انتخاب بازيگر اصلي، خود به خود روي بازيگران ديگر هم تاثير مي‌گذاشت. مثلا در مورد خواهرش فكر مي‌كنم مهدخت مولايي علاوه بر تمام توانايي‌هايش در بازيگري، به عنوان خواهر سوسن كاملا باورپذير است. اين در نماهاي دو نفره آنها كاملا مشهود است. فكر مي‌كنم با توجه تمام چيزهايي كه مي‌خواستيم بهش برسيم، بهترين انتخاب‌ها را داشتيم. خوشبختانه نظر كساني هم كه فيلم را ديده‌اند، در مورد بازي‌ها كاملا مثبت بوده است. نكته مهم ديگري كه بايد بگويم اين است كه ما در شرايط بسيار سخت جوي منفي چهارده درجه كار مي‌كرديم و بازيگران ما در آن شرايط واقعا همراه پروژه بودند.

از آنجايي كه دو جنس بازي در اين فيلم بين دو كاراكتر اصلي جريان داشت (واقعي و روياپردازانه) براي يك‌دست شدن بازي‌ها چه كرديد؟ دست بازيگران براي بيان بعضي ديالوگ‌ها در اجراي بعضي صحنه‌ها باز بود؟

در تمرين‌ها به ‌طور كل دست‌شان براي اتود زدن باز بود. ما سر هر چيزي مدام صحبت و ايده‌ها را پخته‌تر مي‌كرديم. وقتي به نتيجه نهايي مي‌رسيديم، همان را هنگام فيلمبرداري اجرا مي‌كرديم. ممكن بود آنجا هم كمي روتوش مي‌كرديم. بداهه هميشه كار را زنده نگه مي‌دارد، منتها محدوده بداهه‌پردازي بايد مشخص باشد كه شالوده فيلم از هم نپاشد. به جز مواردي كه بايد در هر سكانسي توسط بازيگر لحاظ شود، دست بازيگرها باز بود كه بداهه‌پردازي كنند.

جزييات سكانس‌ها و صحنه‌ها مبتني بر تمرين‌هاي زيادي بود؟

نسبتا زياد، ولي بيشتر اين تمرين‌ها به صحبت و گپ زدن درباره جزييات سكانس‌ها و شخصيت‌ها سپري مي‌شد. من حين تمرين‌ها نظرات و پيشنهادات بازيگران را مي‌شنيدم و ايده‌هاي خوب را اجرا مي‌كرديم تا نتيجه را ببينيم و حذف و اضافه را انجام مي‌داديم. حين فيلمبرداري هم ما معمولا هر شب سكانس‌هاي دو روز بعد را تمرين مي‌كرديم. اين فاصله يك روزه تا فيلمبرداري باعث مي‌شد كه ايده‌ها در ذهن‌مان ته‌نشين شود و هنگام فيلمبرداري آن را درست‌تر پياده كنيم.

راجع به شخصيت عماد (سروش سعيدي) هم صحبت كنيم كه حضور كمي دارد ولي به خوبي از عهده نقشش بر مي‌آيد. آيا فكر نمي‌كنيد تمركزتان روي انزجار و تنفر خواهران از او در طول فيلم كم بود؟ مي‌خواهم بگويم احتياج نبود خواهران دليل بيشتري براي تنفر از او مي‌داشتند؟

من قطعا فكر مي‌كردم همين اندازه بس بوده كه اين‌قدر را در فيلم گذاشته‌ام، چون حتي صحنه‌هاي بيشتري را فيلمبرداري كرده بوديم كه بعضي از آن قسمت‌ها در مرحله تدوين حذف شده. ولي اگر شما اين حس را داريد كه كم بوده، نظر شما اولويت دارد. من هنوز فاصله زيادي از فيلم ندارم تا بتوانم ايرادات را درست تشخيص بدهم. بايد كمي از اكران فيلم بگذرد و نظرات را جمع‌بندي كنم و ببينم برمبناي چيزهايي كه قصد داشتم بهشان برسم، كجاي مسير را خطا رفته‌ام.

جناب مظاهري نكته‌اي كه در چنين فيلم‌هاي با مضامين اجتماعي كاملا مشهود است تلخي بيش از حد آن است. نظر شما چيست؟

در مورد بوتاكس، ميزان اين تلخي بستگي به مخاطب دارد. به نظر من بوتاكس يك فيلم كمدي سياه است، اما بعضي از مخاطبان ور كمدي‌اش را بيشتر مي‌گيرند و بعضي‌ها ورِ سياهش را. در بين مخاطباني كه اين مدت فيلم را در سينماها ديده‌اند، هر دو نوع وجود داشته است. در اكثر نمايش‌هاي جشنواره‌اي در كشورهاي ديگر هم از فيلم به عنوان يك كمدي سياهِ جالب از ايران ياد شده كه لحني گروتسك دارد. اين ساختار چند ژانري بودن فيلم هم براي اكثر جشنواره‌ها جذاب بوده و كسي آن را تلخ نديده.

اجراي ساده بي‌شيله پيله همراه با تعريف قصه سر راست يكي از مشخصه‌هاي فيلم بوتاكس است. تمايلي به فرم‌پردازي در فيلم اول نداشتيد؟

اگر منظورتان از فرم، كارهاي عجيب و غريب است، نه علاقه‌اي ندارم. ولي بوتاكس فرم خودش را دارد. درست برگزار كردنِ سادگي كار سختي است، چون شما نمي‌توانيد پشت چيزي پنهان شويد. نمي‌توانيد تمام عيب و ايرادهاي كارگرداني را پشت هيجانات كاذب فيلم مخفي كنيد. وقتي قضيه ساده برگزار شود و پيچيده نباشد، هر ايرادي كه در كار باشد بيرون مي‌زند و لو مي‌رود. من واقعا تمايلي به گول زدن تماشاچي ندارم.

چرا فيلم در جشنواره فجر نمايشي نداشت؟

مجوز فيلم ما ويديويي است و طبق قوانين جشنواره ملي فجر نمي‌تواند در جشنواره شركت كند. اين هم يك قانون عجيب و غريب است كه از دوره‌هاي قبل مانده و همه هم مي‌دانند اشتباه است ولي نمي‌دانم چرا درست نمي‌شود. شما فقط دقت كنيد كه توي بخش ملي نمي‌توان شركت كرد ولي در بخش بين‌المللي همين جشنواره فجر كه منطقا استانداردهاي جهاني لحاظ شده است مي‌توان شركت كرد. تناقض را ببينيد. چنين قانونِ من درآوردي فقط در ايران است و در هيچ كجاي دنيا محلي از اعراب ندارد. اصلا معني نمي‌دهد وقتي همه فيلم‌ها به روش ديجيتال فيلمبرداري مي‌شوند خط‌كشي صورت بگيرد كه اين فيلم ويديويي است و فيلم ديگر سينمايي. اصلا يعني چي؟ واقعا هيچ توجيه فني و كارشناسي ندارد. مثلا دقت كنيد كه فيلم دشت خاموش (احمد بهرامي) كه سال پيش براي اولين‌بار در تاريخ سينماي ايران جايزه بهترين فيلم بخش افق‌هاي جشنواره ونيز را گرفت، به دليل داشتن پروانه ويديويي در جشنواره ملي فجر پذيرفته نشد.

و سوال پاياني اينكه فيلم‌هاي اخير شما در فستيوال‌هاي بزرگي به نمايش درآمد. بحث كيفيت فيلم به كنار، آيا ممكن است ارتباطات شما هم براي حضور فيلم‌تان در مجامع بين‌المللي تاثيرگذار باشد؟

قطعا در اين بخش هم مثل بخش‌هاي ديگر سينما، ارتباطات مهم است. شما به عنوان سينماگر بعد از چند سال كار كردن در سينما به ارتباطاتي دست پيدا مي‌كنيد، در مورد پخش بين‌المللي فيلم هم همين‌طور است. وقتي پخش‌كننده فيلمي كاربلد و قوي باشد، اين موضوع خودش كمك‌كننده است. مثلا همين الان كه فيلم متري شيش و نيم (سعيد روستايي) در فرانسه فروش خوبي داشته است، بزرگ‌ترين دليلش وجود بخش‌كننده قدرتمندي به اسم wild bunch است. دقيقا مثل ايران كه شما وقتي فيلميران يا خانه فيلم پخش فيلم‌تان را برعهده دارند، مي‌توانيد روي فروش خوب فيلم‌تان حساب باز كنيد و به قول معروف فيلم عاقبت به‌خير مي‌شود.


«متاسفانه هيچ راهي براي تخليه خشونت در جامعه تعبيه نشده. وقتي آدم‌ها نتوانند اين انرژي تلنبار شده از خشونت را به صورت درست در جايي تخليه كنند، فكر مي‌كنم اتفاقاتي مثل داستان «بوتاكس» يا حادثه خانواده خرمدين خيلي قابل درك است. در همين دو سال كرونا، پرونده‌هاي بچه‌كشي و همسركشي در دنيا به‌شدت زياد شده است. اين مشكل اصلا ربطي به ايدئولوژي ندارد وقتي مردم نمي‌توانند حرف‌شان را راحت بيان كنند و ديالوگ در جامعه برقرار نشود و نظرات‌شان و خواسته‌شان مدام به جايي مي‌رسند كه نمي‌توانند خودشان را كنترل كنند و نياز آنها خود به خود شكل خشونت به خود مي‌گيرد و در هر سطحي و هر قشري از دل خانواده بيرون مي‌زند و باعث مي‌شود كل خانواده داغدار شوند.» 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون