به مناسبت چهلمين روز درگذشت علامه محمدرضا حكيمي
حماسهنگار معرفت و پاسدار عدالت
مصطفي ايزدي
مقدمه:
بعضي از انسانها را نميتوان وصف كرد. از هر طرف به زندگي و سرگذشت آنان نظر كنيم، شگفتيهايي ميبينيم كه باور كردنش چندان آسان نيست. در هر سطحي از جامعه اينگونه انسانهاي وصفناپذير پيدا ميشوند و وابسته به يك گروه يا پيشه خاصي نيستند. در دنياي علمآموزي، در پيشهوران و بازاريان، در هنرمندان و صنعتگران، در شاعران و عارفان، در فرماندهان و فرمانروايان و در هر مقام و موقعيتي، چه بنام چه گمنام، چه ديروزي چه امروزي، چه شرقي چه غربي و خلاصه هميشه و همه جا اينگونه افراد يافت ميشوند. اما توجه جويندگان و يابندگان بيشتر به كساني است كه اثري يا آثاري - برحسب تخصص يا پيشهاي كه دارند - براي امروز و فردا به يادگار گذاشته باشند. در اين نوشته قرار است تصوير يكي از اين انسانهاي آثارآفرين و اثرگذار، بر كاغذ بنشيند و آنچه از او ميتوان وصف كرد، گزيده و گذرا نشان داد. او يكي از دانشمندان دينپژوه و انديشمندان اسلامشناس است كه به تازگي دنياي خاكي را واگذاشته و به دنياي پاكي پا گذاشته است.
هنگامي كه سخن از دانشمند ديني و انديشمند اسلامي پيش ميآيد، ذهنها متوجه كساني ميشود كه دانشآموخته حوزههاي علميه و با لباس ويژه به نشر آموزهها و آموختههاي ديني خويش ميپردازند، در صورتي كه فرد مورد نظر، گر چه سالهايي از جوانياش را در حوزه علميه مشهد گذرانده، اما فاقد لباس و ريخت مبلغان مذهبي كه نام صنف خود را روحاني گذاشتهاند، است.
نگارنده اين شخص شريف را بيشتر از يكبار - آن هم حدود 42 سال پيش - نديده، اما پيشتر از آن يعني در دوران دانشآموزي و دانشجويي با آثار قلمي او دمساز بوده و از همان زمان شيفته انديشه، شخصيت و نوشتههاي وي شده است. استاد بيبديل، زندهياد محمدرضا حكيميخراساني نام دارد.
احترام اين «حكيمي» فهيم و فرزانه را خيليها دارند، او اگر چه با رسانهها سر و كار نداشته و در محافل و مراسم هم بسيار به ندرت حضور مييافته، اما به دليل آثار قلمي ارزشمند و خواندني متعددي كه دارد و نيز آشنايي كه متفكران متدين از سلوك او دارند، چنان در ميان فرهيختگان دينباور و اهالي معرفت محبوب است كه كمتر ميتوان همانندش را يافت. يكي از ويژگيهاي ممتاز او نسبت به خيل مدعيان دانش و شناخت، اين است كه هميشه سعي كرده زندگي و رفتار شخصياش را با آموختهها و دانستههاي خود سازگار كند. پيش از آنكه به زندگي مادي خود سر و ساماني چشمگير بدهد، رو به زندگي ساده و عارفانه داشت. نميدانم چرا در زندگي، يار خانوادگي برنگزيد و هميشه بار سنگين تجرد را با خود داشت، اما پركاري مثال زدنياش، شايد سنگيني تجرد و تنهايي را براي او كمتر كرده باشد و شايد اين قول يكي از رفقاي حكيمي درست باشد كه از او پرسيده چرا همسر انتخاب نميكنيد؟ پاسخ داده كه هنوز وقت نكردهام روي اين موضوع فكر كنم! همه وقتش را با طرح پرسش و رسيدن به پاسخ پرسشهايش گذراند. پرسشهاي او معرفتشناسانه و پاسخهايش براي بسياري از جويندگان حقيقت، قانعكننده بود. يكي از نشريات ديني-پژوهشي در يادداشتي كه براي آغاز چاپ يكسري از نامههاي استاد حكيمي نوشته، ايشان را بحق اينگونه معرفي ميكند: «دانشور گرانقدر، حضرت استاد محمدرضا حكيمي، از معدود محققان و متفكراني است كه از يك سو با جاريهاي زمان آشناست و نيازهاي انسان معاصر را درك ميكند و از معارف بشري و چگونگي انديشههاي گونهگون و فرهنگهاي مختلف مطلع است و از سوي ديگر شناختش از اسلام و قرآن و تعاليم زندگيساز آن، مستند به منابع اصيل و مباني استوار اين مكتب است نيز از معدود روشنانديشان و دانشوراني است كه معارف آفتابگون اهل بيت و حقايق درياوار اسلام را با استوارترين نثر و زيباترين تعابير، به گونهاي كارآمد و اعجابآفرين عرضه ميكند.» (قصد و عدم وقوع - چاپ اول 1382 - انتشارات دليل ما - ص 18)
نگارنده بسيار بسيار مشتاق ديدار حكيمي بود، اما گاهي فكر ميكرد كه وقت آن بزرگوار را گرفتن جز مزاحمت نتيجه ديگري برايش ندارد. آن يكبار هم كه حضوري خدمتش رسيدم بر حسب اتفاق در دفتر نشر فرهنگ اسلامي، اندكي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بود. من با يكي از دوستان نزديكم براي پيگيري چاپ يك كتاب به محل دفتر نشر فرهنگ اسلامي در خيابان فردوسي تهران رفتيم. استاد حكيمي را آنجا ديديم و هر دو نفر ما كه از دوستداران آثار وي بوديم فرصت را غنيمت شمرده، پرسشهايي را درباره كتابهايش و ديدگاه او پيرامون انقلابي كه رخ داده است، مطرح كرديم. از وقتي را كه روي كتابهايش صرف ميكند و وسواسي كه براي توليد يك اثر خوب داشت، سخن گفت. پرسيديم چرا كتابهايتان را براي ويرايش به شاگردان خود نميدهيد؟ گفت قبلا بعضي آنها را دادهام كه ديگران ويرايش كنند، اما اصلاح كردن ويرايش آنان، وقت مرا بيشتر ميگيرد تا اينكه خودم ويرايش كنم. نظر وي را در مورد انقلاب و پيروزي آن و دولت موقت جويا شديم. برايمان صحبت كرد و استنباط ما اين بود كه اميدي به آينده انقلاب ندارد. تازه كتاب «تفسير آفتاب» كه درباره انقلاب و ايدهها و انتظاراتش از حاكميت نظام اسلامي است را در شمارگان زياد منتشر كرده و مورد استقبال هم قرار گرفته بود. حكيمي ميپنداشت كساني كه اطراف آيتالله خميني هستند، توانايي و حتي شايستگي آن را ندارند كه بتوانند اهداف انقلاب را پيش ببرند و از دستاوردهاي آن محافظت كنند. اينان كساني نيستند كه قادر باشند يا بخواهند عدالت را در جامعه جاري كنند و وضع مستضعفين را بهبود بخشند. حتي معتقد بود رهبر انقلاب به اندازه حضرت علي(ع) هم نيروي انساني مناسب حكومت اسلامي ندارد. ما كه شيفته وضع موجود بوديم و آينده را بسيار روشن و خوب تصور ميكرديم و در ايدهآلها و روياهاي ذهني خود غرق بوديم، از يقيني كه استاد حكيمي نسبت به شرايط نامناسب آينده كشور داشت، تعجب كرديم و شايد از دست او كمي رنجيده خاطر شديم و لذا گفتيم مثلا همين آقاي مهندس بازرگان و همكارانش كه دنياديده و متدين هستند، مثل ياران امام علي(ع) نيستند؟ كه پاسخش روش بود: امام خميني كساني را ندارد كه اهداف انقلاب را همانگونه كه وعده داده است، اجرايي كنند. البته سالهايي چند بر خوش خيالي ما گذشت تا به نظرات آن دانشمند بلندانديش و آيندهنگر، رسيديم و ديديم و احساس كرديم آنچه به نام دين و انقلاب در اين مدت بر سر ايران و ايراني آوردند. به تعبير ايشان فهميديم كه «نه انقلاب اين است و نه اسلام انقلابي اين.» (همان - 15) در واقع مرحوم حكيمي، حدود 22 سال بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به اين باور از انقلاب سال 57 رسيده بود كه «انقلابي كه طاغوت اقتصادي در آن از ميان نرود، بلكه بسيار قويتر هم بشود، به نص سخنان منقول از امام صادق(ع) انقلاب نيست.» پيش از اين از امام صادق(ع) نقل كرده است كه «خواهان انقلاب باشيد، زيرا با انقلاب است كه جباران نابود ميشوند و زمين از لوث وجود فاسقان پاك ميشود.» (همان، ص 17) او ارتجاع و سرمايهداري را دولبه يك قيچي ميداند كه خنثيكننده انقلاب بوده و هستند، چنانكه مينويسد: «همواره نگرانيام از اين است كه برخي جوانان - خداي نخواسته - بر اثر چگونگيها، به يك از خودبيگانگي اسلامي - سوق داده شوند و به دليل نداشتن اطلاعات كافي از اسلام و متون و مدارك اصيل اسلام، از باور خويش تهي شوند و اگر اين شد، فاجعهاي بس بزرگ به وقوع پيوسته است و گناه و مسووليت آن بر گردن دو جريان خنثيكننده انقلاب است: ارتجاع و سرمايهداري.» (فيلسوف عدالت - كريم فيضي - چاپ اول: 1381 - انتشارات تهذيب - ص 17)
در هر صورت حكيمي تا چهل سال بعد از آن روزهاي پرالتهاب تلاش كرد و نوشت و بر آنچه ميانديشيد، پافشاري كرد و نسبت به سرنوشت ملت ايران و دين انسانساز اسلام و تشيع عدالتگستر، غصه خورد و فاصله خويش را از آنچه به نام انقلاب و دستاوردهاي آن ميديد، زيادتر كرد.
نگاهي گذرا به زندگي محمدرضا حكيمي
محمدرضا حكيمي فرزند عبدالوهاب به سال 1316 خورشيدي در مشهد، مركز استان خراسان به دنياي گذرا پاي نهاد و زندگي پرتلاش و تاثيرگذار خود را آغاز كرد. استان خراسان و شهر مشهد به دليل بهرهمندي از وجود مزار و بارگاه نوراني حضرت امام رضا(ع) از امتيازات و محسنات ويژهاي برخوردارند كه مهمترين آن دارا بودن مراكز علمي دينشناسي و اسلامپژوهي معتبر و زنده و عالمپرور است كه در طول تاريخ خود، شخصيتهاي علمي شاخص و انديشمندان برجستهاي را به جهان اسلام معرفي كرده است. در تاريخ معاصر ايران هم ميتوان به بزرگاني كه در تمامي ايران و سرزمينهاي اطراف كشورمان نامآور و تاثيرگذار بودهاند، برخورد كرد كه از مفاخر علمي، سياسي، اجتماعي و هنري بودهاند. يكي از اين نامآوران، زندهياد استاد محمدرضا حكيمي بود كه مايه افتخار ايران و اسلام است. محمدرضا در خانوادهاي باليد كه در راس آن يك بازاري متدين و باسواد و اهل معرفت و عمل صالح به نام حاج عبدالوهاب حكيمي بود. اين پدر عالمپرور، به سال 1369 در 95 سالگي از دنيا رفت و در صحن آزادي از بيوتات رضوي آرميد. مادر محمدرضا كه بانويي شايسته و آشنا به آموزههاي اسلامي بود، در تربيت ديني و اخلاقي فرزندانش نقش بايستهاي ايفا ميكرد.
محمدرضا پس از گذراندن بخشي از دوران كودكي، در 6 سالگي درس خواندن را آغاز كرد. ابتدا به فراگيري قرآن و آموختن آداب انشانگاري و خواندن ديوان حافظ پرداخت، سپس به دبستان كه مدرسههاي به سبك جديد بودند، رفت و دوره ابتدايي را با موفقيت گذراند.
ورود به حوزه علميه مشهد
شوق و ذوق او به فراگيري دروس ديني و تشويق پدر، از رفتن به دبيرستان باز ايستاد و ادامه تحصيل را در كلاسهاي حوزوي پي گرفت. محمدرضا دوازده سالگي را پشت سر گذاشته بود كه در مدرسه علوم اسلامي نواب، مهمترين مدرسه خراسان در آن روزگار ثبتنام كرد و وارد مرحله جديدي از زندگياش شد. در آن زمان، توليت مدرسه نواب و سرپرست طلاب آن، دانشمند وارسته و عالم ديني ميرزا علياكبر نوقاني بود كه از شاگردان خوب ملا محمدكاظم هروي مشهور به آخوند خراساني صاحب كتاب پرآوازه «كفايه الاصول» بود. محمدرضا حكيمي به آقاي نوقاني علاقه خاصي داشت. لذا در معرفي او نوشته است: « عالم رباني، حاج ميرزا علياكبر نوقاني از عالمان و خطباي برجسته و پرهيزكار بود ... . مرحوم نوقاني از معنويت و توجه و تعهد و آگاهي و تقوي برخوردار بود. مربياي بس شايسته و تاثيرگذار بود، طبع شعري لطيف نيز داشت و در مناظرات ديني و اعتقادي استاد بود. مرحوم نوقاني تاثير تربيتي عجيبي بر طلاب و كل حوزه داشت.» (زندگينامه خودنوشت علامه حكيمي، نقل از كتاب فيلسوف عدالت، صص 37 و 38)
استاد حكيمي اما وقتي به حوزه ميرود توسط آقاي نوقاني به يك طلبه مستعد به عنوان معلم و مدرس سپرده ميشود تا دروس مقدماتي را شروع كند. جامعالمقدمات اولين كتابي بود كه محمدرضا نزد آن طلبه جوان خواند و امتحان داد و چون به خوبي از پس آن برآمده بود، جايزهاي هم از دست آقاي نوقاني، آن مربي فراموش ناشدني دريافت كرد. سپس به خواندن كتابهاي ديگر از جمله شرح سيوطي، قسمتي از كتاب مغني، حاشيه ملاعبدالله، شرح شمسيه، شرح باب حاديعشر، توحيد صدوق، مقداري از معالمالاصول و شرح مطول تفتازاني را نزد آن روحاني جوان و شايد اساتيد ديگر خواند. در اين مدت به مطالعه كتب غيردرسي هم ميپرداخت، زيرا به كتابخواني بسيار علاقه داشت. جز اين به تدريس آنچه آموخته بود، روز ميگذراند. محمدرضا پس از اينكه مقدمات لازم را فراگرفت، مشتاق خواندن ادبيات شد، لذا براي يافتن استاد ادبيات به مدرسه خيراتخان رفت. در اين مدرسه يكي از آموزگاران نامدار ادبيات در حوزه مشهد، شاگردان زيادي را تربيت ميكرد: اديب نيشابوري كه به اديب ثاني در تاريخ حوزههاي علميه خراسان از او ياد ميشود.
استادان آقاي حكيمي
استاد حكيمي در زيستنامه خود به اينجا كه رسيده بهطور مشروح اساتيد حوزوي خود را معرفي كرده است كه در اين نوشته براي اختصار فقط نام آنان برده ميشود: 1- شيخ محمدتقي اديبنيشابوري. 2- حاج ميرزا احمد مدرسيزدي. 3- حاج شيخ هاشم قزوينيخراساني. 4- حاج شيخ مجتبي قزويني. 5 - حاج سيد محمدهادي ميلاني. 6- حاج آقا بزرگ تهراني. 7- حاج شيخ غلامحسين محاميبادكوبهايخراساني. 8 - حاج سيد ابوالحسن حافظيان. 9- حاج شيخ عبدالنبي كجوري. 10- شيخ علياكبر الهيانتنكابني. 11- حاج شيخ اسماعيل نجوميانمشهدي. 12- حاجي خان مخيري.
حكيمي نزد اين اساتيد گرانقدر كه مورد احترام او بودند و بسيار دوستشان ميداشت، درسهاي گوناگون حوزوي و علوم اسلامي را فراگرفت. درسها و علومي چون ادبيات، قوانين و لمعتين، اصول و كفايه، فلسفه و عرفان، اصول لفظيه و عمليه و بحث اجاره، شرح منظومه، علوم غريبه، تفسير برهان، علم تقويم و نجوم، رياضيات و مقدمات علم رمل و ديگر مباحثي كه مورد توجه استاد بود. محمدرضا حكيمي با خواندن و فراگرفتن اين رشتههاي علوم ديني، به درجهاي از مقام علمي رسيد كه اگر در لباس مخصوص روحانيان بود، او را آيتالله خطاب ميكردند، اما چون از اين عناوين به دور بود و خود را آزاد از شهرت و لباس مخصوص ميدانست، حاضر نشد غير از تحقيق و پژوهش و نوشتن و تدريس در دانشگاه به كار ديگري بپردازد، لذا بقيه عمر با بركتش را به نوشتن و تاليف كتاب پرداخت و آثار سودمند و گرانبهايي از خود به يادگار گذاشت. البته ايشان در ميانه راه و تحت تاثير بعضي از استادان حوزه علميه مشهد، پرچمدار و مبلغ مكتب فكري خاص به نام مكتب تفكيك شد كه اهل علم بيشتر او را به همين ويژگي ميشناسند. شرح مكتب تفكيك، اوراقي بسيار بيشتر از اين ميطلبد و شايد آشنايان اين مكتب بتوانند كتابها در شرح و شناساندن آن بيارايند، اما نميتوان در اين نوشته كه درباره استاد محمدرضا حكيمي است از اين مكتب سخني نگفت، لذا بسيار خلاصه بايد گفت: «موضوع مكتب تفكيك، جداسازي سه راه و روش معرفت و سه مكتب شناخت است. در تاريخ شناختها و تاملات و تفكرات انساني اين سه راه عبارتند از: راه و روش قرآن، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفان... . پيروان مكتب تفكيك بر اين باورند كه براي شناخت حقايق جهان و معارف ديني و فهم درست آن، نيازمند متفكران خارج از حوزه شيعي و اسلامي نيستند، زيرا مبادي تفكر و تعقل و اصول تدبر را ائمه اطهار به ديگران آموخته و قرآن يادآورنده آن است و فهم درست و خالص و غير التقاطي دين را در فهم قرآني، فهم محمدي، فهم علوي و فهم سجادي و باقري و جعفري و رضوي و.... دين و قرآن ميدانند. بنابراين مكتب تفكيك قائل به استقلال معارف است و به ضرورت علمي بر براهين فلسفي اشكال دارد و به قرآن و احاديث متكي است. اين مكتب ضد فلسفه نيست، بلكه ضد تاويل است و ... .» (گلشن ابرار، جلد 3، نشر معرف، مقاله آقاي حبيبالله سلمانيآراني تحت عنوان چشمهسار حكمت)
آثار قلمي
آثار قلمي استاد حكيمي، متنوع و از نظر تعداد، قابل توجه است. آنچه تاكنون از نوشتهها و تاليفات ايشان منتشر شده، اين عناوين را دارند: سرود جهشها - فرياد روزها - خورشيد مغرب - ادبيات و تعهد در اسلام - مبعث، غدير، عاشورا، مهدي - شيخ آقا بزرگ تهراني - قصد و عدم وقوع - حماسه غدير - بيدارگران اقاليم قبله - مكتب تفكيك - شرفالدين - معاد جسماني در مكتب متعاليه - مير حامد حسين - دانش مسلمين - امام در عينيت جامعه - كلام جاودانه - قيام جاودانه - سپيدهباوران - جامعهسازي قرآني - اجتهاد و تقليد در فلسفه - پيام جاودانه - عقل سرخ - مرام جاودانه - نان و كتاب - مقام عقل - 150 سال تلاش خونين - گزارش - آنجا كه خورشيد ميوزد - الهيات الهي و الهيات بشري (جلد اول: مدخل و جلد دوم: نظرها) - عقلانيت جعفري (دو جلد) - يا كميل - احياگر عظيم - مستضعفين - حكومت اسلامي - ساحل خورشيد (دفتر شعر) - از كلمه تا كتاب - تفسير آفتاب و... . اما مهمترين كار پژوهشي استاد حكيمي كه به اتفاق دو برادر خود محمد و علي حكيمي خلق شده؛ كتاب ارزشمند «الحيات » است. اين كتاب مشهور در ميان دينباوران، در 12 جلد به زبان عربي تاليف و چاپ شده است. جلد اول تا ششم آن را استاد احمد آرام، مترجم دانشمند و نامآور، به فارسي ترجمه كرده است. يادآور ميشود كه بسياري از كتابهاي محمدرضا حكيمي به زبانهاي ديگر ترجمه شده است. همين كتاب الحيات به چند زبان برگردانده شده است. علاوه بر اين كتابها، استاد حكيمي مقالات متعددي براي نشريات يا چاپ در بعضي كتابها قلمي كرده كه فهرست آن در كتابهايي كه بهطور مفصل به زندگي و آثار استاد نوشته شده، آمده است.
نكته آخر
نكته آخر اينكه استاد حكيمي فردي نبود كه در خانه يا در كتابخانه بنشيند و به دور از آنچه در جامعه ميگذرد، سرگرم علاقه خود كه همان مطالعه و تحقيق و تاليف بود، باشد، بلكه از همان سالهاي جواني شرايط سياسي و اجتماعي كشور را رصد ميكرد و پيوسته در راه تغييرات لازم در جامعه بر حسب توانايي و تدبيرش ميكوشيد. از همان هنگام كه نهضت روحانيت به رهبري آيتالله خميني آغاز شد، محمدرضا حكيمي خود را در دل معركه قرار داد و در تبليغ و ترويج نظرات و سخنان انقلابي رهبر فقيد انقلاب ميكوشيد و با سرودن شعرهاي حماسي و نوشتن متنهاي بيداركننده، مسووليت انساني خود را بروز ميداد به گونهاي كه او را در رديف روشنفكران مذهبي دهههاي 40 و 50 ميشناسند. به نظر نگارنده اگر اهداف انقلاب اسلامي در راستاي گسترش عدالت و آزاديهاي مشروع و تضمين حقوق انسانها پيش ميرفت، استاد حكيمي و بسياري از همفكران و همرزمان او تا سالهاي بعد، همچنان به فعاليتهاي سياسي خود ادامه ميدادند، اما چون چنين نشد، او حتي از گرفتن جايزه كتاب سال هم كه به يكي از آثارش تعلق گرفته بود، خودداري كرد. رحمهالله عليه