ادامه از صفحه اول
فضاهاي شهري و پاساژها فرصتي براي تعاملات اجتماعي
تغيير در رفتارها و باورها از عوامل اصلي در اين حوزه است.
براساس برخي آمارها تعداد پاساژهاي بزرگ در شهرهاي ايران بالغ بر 280 عدد است اما برخي از آنان توانستهاند به مكاني به عنوان عرصه عمومي فضا دراختيار زنان تعريف شوند، ازاينرو شايد ايجاد پاساژها بيشتر نيازي اقتصادي بود براي بازار سرمايه اما توانست نياز اجتماعي جامعه و به خصوص زنان را در اين دوره بيشتر برطرف كند و آن نياز انساني به تعامل و ارتباط و مشاهده در شهر است. مهمترين شاخص استقبال زنان از پاساژها امنيت، تنوع، نظارت اجتماعي گسترده و تعاملات اجتماعي است. اين شاخص قابليت آن را دارد كه در ديگر فضاهاي عمومي در شهر نشر پيدا كند و شهر را به كانوني از سرزندگي و امنيت مبدل سازد.
تورم ساختاري خانواده ايراني
برخي از آنها عبارتند از:
٭ در نتيجه تورم ساختاري خانواده، پدر به عنوان نانآور خانواده مجبور است براي تامين نيازهاي فرزندان به اضافهكاري و كارهاي دوم و سوم روي بياورد.
٭ وضعيت رواني خانواده بهشدت افت خواهد كرد. اين مساله ريشه در آن دارد كه در روند جدايي دختران و پسران جوان با تشكيل خانواده جديد، در مثلثي از روابط بين سه خانواده، دامنه گستردهاي از تعاملات آغاز ميشود كه در همنشيني با عروس و داماد و نوهها و فاميلهاي منتسب به آنها فصل جديدي از «لذت چرخه زندگي» براي اعضاي خانواده رقم ميخورد. اما تورم ساختاري خانواده، خانواده را از اين لذت رواني محروم ميسازد.
٭اين وضعيت به افسردگي جوانان منجر شده و بستري مناسب براي آسيبهاي اجتماعي از جمله خشونت خانگي، اعتياد و روابط نامشروع خواهد بود. اين مساله زماني تشديد ميشود كه پدر و مادر به علت شرايط سني فرزندان نميتوانند كنترل چنداني روي آنها داشته باشند. در چنين مواردي درگيريهاي بين والدين با فرزندان، احتمال خشونت خانگي را افزايش خواهد داد.
٭بر اثر تورم ساختاري خانواده، نرخ زادوولد كشور بهشدت افت خواهد كرد و در آينده نزديك بحران جمعيتي تشديد خواهد شد. در طول سه سال بحران اقتصادي كشور از سال 1397 تا انتهاي 1399، حدود ۴۰۰ هزار تولد از مجموع تولدها (يعني 30 درصد آنها) كاسته شده است و نرخ باروري در آخرين دادههاي مركز آمار ايران به زير «سطح جانشيني» (حدود1.74) تنزل يافته است.
٭«توزيع جغرافيايي تورم ساختاري خانواده» در مناطق مختلف و واكنش اقوام ايراني در مقابله و سازگاري با اين پديده يكسان نيست. در نتيجه با به هم خوردن تعادل جمعيتي اقوام در استانهاي كشور، مسائل اجتماعي و امنيتي جديدي در حال شكلگيري است كه به تدريج بر دامنه آنها افزوده خواهد شد.
افزايش آسيبهاي تورم ساختاري خانواده ايراني، زنگ خطري براي سياستگذاران اجتماعي و اقتصادي كشور است. آثار سوء اين پديده بدون اغراق با آثار جنگ قابل مقايسه است. جلوگيري از افزايش تورم ساختاري خانواده، جز با حل مشكلات اقتصادي و معيشتي كشور و افزايش رونق اقتصادي و كارآفريني و حل ريشهاي مشكل مسكن خانوادهها و پس از آن تسهيل و تشويق روند ازدواج جوانان امكانپذير نخواهد بود. تورم مزمن اقتصادي و عدم اتخاذ راهكارهاي مناسب براي آن با تشديد تورم ساختاري خانواده ايراني علاوه بر تهديد بنيان خانوادهها، آثار ويرانگري بر جاي خواهد گذاشت كه دير يا زود در تامين نيروي انساني، امنيت جمعيتي، وضعيت رواني و آسيبهاي اجتماعي كشور، نمايان خواهد شد.
رفع موانع فرهنگي توليد
در آن سريالها، معمولا فرد در ميان انبوه مشكلات اجتماعي و اقتصادي اسير بود اما عاقبت با اتكا به نظم و اراده، بر مشكلات غلبه ميكرد. اما نگرشها و ارزشهايي كه اكنون در سريالهاي تلويزيون به تصوير كشيده ميشود، قرابتي با اين مضامين ندارد. برنامهسازان صداوسيما، هدف خود را بيشتر بر سرگرم كردن مخاطب آن هم با بهكارگيري مضامين مرتبط با يأس و نااميدي يا همراه ساختن آنها با سريالها به وسيله محاكات صرف از طريق داستانهاي حادثهاي، قرار دادهاند. تمهاي مرتبط با غم در اين سريالها فراواني بيشتري دارد. صحنههاي دعا و زاري بستگان بيمار در بيمارستان يا احساس ترس از كاراكترهاي منفي (آنتاگونيستهايي كه معمولا بسيار بهتر از شخصيت مثبت به تصوير كشيده ميشوند) از جمله صحنههاي آشناي سريالهاي تلويزيوني است.
اما انسان كارآفرين و توليدگر، انسان قضا و قدري نيست، بلكه كنشگري فعال است. هرچند او به خداوند تكيه ميكند و توكل دارد اما دست از تلاش برنميدارد. چنانكه توصيهها و روايات بسياري هم شده كه بدون انجام عمل نميتوان منتظر لطف خداوند بود. بنابراين، فرد كارآفرين تا آنجايي كه ميتواند بايد تلاش كند و بر مشكلات غلبه نمايد. اما شخصيتهاي متناسب با اين ويژگيها در برنامههاي تلويزيون يا غايب هستند يا كم به نمايش درميآيند.
بايد ذهنيت خود را در مورد رفع موانع توليد تغيير داده و به ظرافتهاي آن توجه كنيم. همه مشكلات توليد فقط به موانع اقتصادي و اداري برنميگردد، بلكه رونق توليد نيازمند افرادي است كه داراي ذهنيت توليدي بوده و باورمند به توسعه كسبوكار و كارآفريني باشند. اين باورها بايد در افراد جامعه به مثابه كنشگران اصلي، نهادينه شده باشد. در اين ميان، رسانهها و به خصوص صداوسيما، نقش مهمي در توسعه اين نگرشها دارند. توليد، تنها با وجود كنشگران توليدگر رونق ميگيرد. اگر ذهنيتها، نگرشها و در يك كلام فرهنگ توليد در ميان كنشگران اين حوزه، كمرنگ شود، ديگر برنامهريزيها و نظارتهاي اداري نيز چاره كار نخواهد بود.