كالبدشكافي يك ادعا
حسين مسعودنيا
رجب طيب اردوغان، رييسجمهور تركيه، در اقدامي غيرمنتظره مدعي شد كه مرزهاي تاريخي بايد به جاي خود برگردند. طرح اين ادعا سبب شد تا اين سوال مطرح شود كه هدف اردوغان از طرح اين موضوع چيست؟ در اين يادداشت به دنبال پاسخ به دو سوال هستيم؛ سوال اول اينكه تا چه حد اين ادعا پايه و اساس دارد و سوال دوم اينكه ريشههاي طرح چنين موضوعي كجاست؟ در مورد سوال اول به نظر ميرسد طرح اينموضوع به چند دليل بياساس است: 1- اولا مرزهاي جغرافيايي موجود در خاورميانه بر اساس سياستهاي استعماري شكل گرفته و خاورميانه موجود محصول توافقات بينالمللي دو قدرت بزرگ زمان جنگ جهاني اول يعني انگلستان و فرانسه است. 2- اگرچه اين مرزها بر اساس سياستهاي استعماري شكل گرفته اما اكنون احترام و پايبندي به آن براي كشورهاي عضو سازمان ملل و متعهد به كنوانسيون وين الزامي است. 3- آقاي اردوغان يا هر كس ديگري بايد از اين مهم مطلع باشد كه در صورت بازگشت به تاريخ نميتوان نقطه مشخصي را براي انتهاي اين بازگشت مشخص كرد و هر دولتي دوست دارد براي ترسيم مرزهاي جغرافيايي خود به تاريخي برگردد كه در اوج بوده است، لذا در آن صورت ممكن است بسياري از كشورها از روي نقشه جغرافيايي سياسي محو شوند.اما در خصوص سوال علت طرح چنين موضوعي در مقطع كنوني از سوي اردوغان به نظر ميرسد طرح اين موضوع در مقطع كنوني نتيجه تصميم امريكا مبني بر خروج نيروهايش از منطقه باشد. خروج نيروهاي امريكا از منطقه و توجه اين كشور به حوزههاي ديگر دو پيامد مهم در منطقه داشت: يكي لزوم جايگزيني ساختار امنيتي جديد در منطقه و دوم ايجاد فرصت براي بازيگران محلي جهت طرح و تلاش براي عملياتي كردن روياي خود. يكي از اين بازيگران محلي دولت تركيه است و طرح ادعاي بازگشت به مرزهاي تاريخي بايد در چارچوب دكترين نو عثمانيگري تركيه تحليل شود. پس از به قدرت رسيدن حزب اسلامگراي عدالت و توسعه به عنوان شعبهاي از اخوانالمسلمين در تركيه از سال 2002 به بعد به تدريج در سياست خارجي اين كشور يك دگرديسي كامل شكل گرفت كه از مهمترين نتايج آن فاصلهگيري از غرب و رويكرد جديد به كشورهاي منطقه و همسايه بود. هدف اساسي تركيه از دكترين جديد خود احياي نفوذ سياسي، معنوي، تاريخي و اقتصادي خود بر محدودههاي تحت سيطره امپراتوري عثماني يعني از غرب آسيا تا شمال آفريقا بود. تعقيب چنين راهبردي از سوي رهبران تركيه با اتكا به ادعاهاي تاريخي، نژادي، مذهبي و توانايي اقتصادي بود. پشتوانه تركيه براي عملي كردن اين ادعاي خود تحول اقتصادي اين كشور در دوران حاكميت حزب عدالت و توسعه بود. بدين ترتيب گسترش روابط اقتصادي با همسايگان، استفاده از مولفههاي تاريخي و فرهنگي به ويژه نژاد در مناطق تركزبان براي گسترش نفوذ معنوي همراه با بهرهبرداري از نفوذ ديني اخوانالمسلمين در جهان اسلام همه و همه فرصت مناسبي در اختيار رهبران تركيه قرار داد تا سياستهاي خود را اجرا و علنا اردوغان با بر تن كردن لباس رهبران عثماني، ادعاي رهبري جهان اسلام را براي خود مطرح كند، ادعايي كه از سوي بسياري از رهبران كشورهاي منطقه نيز مورد استقبال قرار گرفت. البته نبايد اين مهم را ناديده گرفت كه چالش موجود در روابط ايران و غرب، همكاري دو گفتمان اخواني و سلفيها در برخي مناطق مانند سوريه عليه گفتمان شيعي و مهمتر از همه تلاش غرب براي معرفي حكومت لاييك تركيه به عنوان مدل مطلوب پس از شكلگيري دومينوي تحولات بهار عربي در موفقيت رهبران تركيه براي نيل به اهداف خود نقش موثري داشتند. لذا نگارنده مدعي است كه طرح ادعاي بازگشت به مرزهاي تاريخي از سوي اردوغان پازلي ديگر از همان سياست نو عثمانيگري تركيه براي گسترش نفوذ اقتصادي، سياسي و فرهنگي خود از غرب آسيا تا شمال آفريقاست منتها با اين تفاوت كه اين كشور درصدد است تا در صورت امكان با تغيير جغرافياي سياسي برخي مناطق نقاط ضعف فراروي تحقق دكترين نو عثمانيگري را برطرف و زمينه موفقيت اين راهبرد را بيشتر براي خود فراهم كند؛ به عنوان مثال در راستاي همين هدف بود كه تركيه پس از سقوط رژيم صدام درصدد تجزيه عراق و سلطه بر مناطق نفتخيز اين كشور برآمد، تلاشي كه به دليل مخالفت كشورهاي منطقه از جمله ايران ناكام ماند. پازل دوم سياست تركيه براي تغيير جغرافياي سياسي منطقه در راستاي دكترين نو عثمانيگري حمايت از مخالفان سوريه و تلاش براي سرنگوني بشار اسد و در صورت امكان تغيير جغرافياي سياسي اين منطقه بود، تلاشي كه اينبار نيز به دليل مقاومت ايران و همپيمانانش ناكام ماند. به نظر ميرسد اكنون پازل سوم اين سياست تصميم تركيه براي تغيير در مرزهاي جغرافيايي شمال ايران در منطقه مرزي ايران با ارمنستان است. تركيه به دنبال آن است تا با حمايت از آذربايجان در مقابل ارمنستان و حمايت از اين كشور در اشغال استان مرزي سيونيك ارمنستان راه ارتباطي و تجاري ايران با ارمنستان را مسدود و امكان عملياتي شدن پروژه تاريخي مسيرباكو نخجوان -آنكارا را فراهم كند، پروژهاي كه در صورت عملياتي شدن آن نه تنها نقش رقيب منطقهاي تركيه يعني جمهوري اسلامي ايران رادر منطقه قفقاز جنوبي تقريبا به صفر كاهش ميدهد، بلكه فرصت مناسب در اختيار تركيه براي برقراري سلطه كامل اقتصادي و فرهنگي خود بر منطقه قفقاز جنوبي فراهم ميكند. لذا يكي از مهمترين راهكارهاي دولت تركيه در شرايط فعلي دميدن در تنور اختلافات ميان ايران و جمهوري آذربايجان در مرزهاي شمالي ايران است. اختلاف ميان ايران و آذربايجان اگرچه به ظاهر بر سر موضوع عبور كاميونهاي ايراني در ارمنستان است ولي واقعيت اين است كه تركيه نقش محوري در افزايش تنش در روابط ميان دو كشور همسايه با هدف تغيير جغرافياي سياسي منطقه به منظور عملياتي كردن پروژه ارتباطي مسير باكو -نخجوان آنكارا در راستاي دكترين نو عثمانيگري خود دارد. اما جمهوري اسلامي ايران بايد چه كند؟ 1- اولا درهاي ديپلماتيك را به روي همسايگان خود در شمال به ويژه آذربايجان نبندد. 2- با نمايش توان اقتدار نظامي خود به شدت با تغيير مرزهاي جغرافيايي و موقعيت ژئوپليتيك منطقه مخالفت كند. 3- پاي روسيه را به منازعات قفقاز باز كند. البته بايد منتظر ماند و ديد تا چه حد روسيه حاضر به استفاده از كارت خود در اين حوزه براي جمهوري اسلامي ايران است، چراكه اين كشور با طرفهاي ديگر منازعه در منطقه نيز منافع مشترك و در عين حال چالشهايي دارد.