اگر مخاطب پر و پاقرص سينما باشيد بعيد است كه «كوپال» را با بازي به ياد ماندني لوون هفتوان نديده باشيد، فيلمي با ساختار تجربي و جهاني كاملا متفاوت كه قصه يك شكارچي و تاكسيدرميست را روايت ميكرد و هنرنمايي سگي به نام شارون نكته جذاب و گيراي فيلم بود. حالا كارگردان آن فيلم، كاظم ملايي در تجربهاي جديد سراغ موضوعي اجتماعي رفته و از دريچهاي با گيرايي ذوق و پسند اكثر مخاطبان فيلمش را قصهگو ساخته. ماجراي زني كه درست قبل از روزهاي ازدواج مجددش دچار يك چالش سخت در زندگي شخصياش ميشود. گوركن در نخستين حضور جهاني خود در بيست و سومين جشنواره شانگهاي چين در بخش استعدادهاي جوان آسيايي به نمايش درآمد و بعد از آن در فستيوالهاي متعددي اكران شد. با كاظم ملايي درباره ساختار و موضوع دومين فيلمش گفتوگويي انجام داديم كه پيش روي شماست.
بياييد بحث را از ساختار فيلم آغاز كنيم اينكه فيلم گوركن چه به لحاظ فرم و چه از منظر فيلمنامه كاملا با فيلم اول شما كوپال متفاوت است. كمي در رابطه اين تغيير چشمگير برايمان توضيح ميدهيد؟ اينكه در فيلم گوركن نگاهتان اجتماعيتر شد انگار تعمدا خواستيد دوربين را به دل اجتماع ببريد، موافقيد؟
كوپال تجربه بسيار خاصي بود كه بيشتر دوستدارانش هم سينمادوستان و اهالي سينما و هنرمندان بودند بهرغم اينكه فيلم مساله دراماتيك مهمي داشت و قابليت برقراري با طيفهاي مختلف مخاطب را داشت ولي به دليل برخورداري از جهان خاص و ويژه، خيلي نميتوانست سلايق تمام تماشاچيان را اغنا كند. در گوركن من به دنبال به دست آوردن مخاطب بيشتر بودم به شرط اينكه خودم را بتوانم محفوظ نگه دارم دوست داشتم خودم و دنيايم را حفظ كنم و از طرفي تلاش كنم براي اين دنياي مورد علاقهام مخاطب بيشتري به دست بياورم براي همين به ايدهاي فكر ميكردم كه در يك بستر اجتماعي و معاصر رخ دهد و اينبار توده مردم اين موضوع را كاملا درك و لمس كنند ولي از طرف ديگر جنوني داشته باشد كه بتواند به انگيزهها و علايق و دغدغههاي شخصي خود من پاسخ دهد.
البته كه هر دو تجربههاي سينمايي شما لحن يكساني دارند.
همينطور است هر دو تجربههاي سينمايي من لحن و مزه يكساني دارند لحني كه تلاش كردم از فيلمهاي كوتاه به آن دست پيدا كنم و در كارهاي بلندم تكرار كنم؛ ولي به شرط اينكه بتواند با مخاطب گستردهاي ارتباط برقرار كند و براي اكثريت جذاب و خواستني باشد.
گورگن فيلم قصهگويي است و مخاطب را به خود جذب ميكند. انتخاب موضوع و مضموني كه جنبه قصهگويي آن پررنگتر است از علاقه شما نشا ت ميگيرد يا اينكه نكته ديگري دخيل است؟
به نظر من سينما يعني داستان. به عبارتي سينما بدون داستان هيچ هويت و معنايي ندارد، در فيلم كوپال هم به دنبال تعريف كردن قصه بودم و آنجا هم فيلمنامه به شدت ساختار و الگوي ارسطويي و كلاسيك دارد. معتقدم در فيلم كوپال هم قهرمان به معناي واقعي وجود دارد كه اين قهرمان آرزو و هدفهاي دراماتيك دارد با موانع و مشكلات عديدهاي هم دست و پنجه نرم ميكند نكتهاي كه تلاش كردم در گوركن هم وجود داشته باشد يعني تعريف كردن يك قصه كاملا شاه پيرنگي با قهرماني كه تمام ويژگي يك قهرمان فعال و كنشمند را دارد اين ساختاري كه به نظرم با طيف وسيعي از مخاطبين جهان ارتباط برقرار ميكند.
برخلاف بسياري از فيلمها، شما زن داستان را موجودي قدرتمند نشان ميدهيد و روحيه مادر قصه فيلم گوركن بسيار منحصر به فرد است. از اين جهت كه سوده كنترل بالايي روي احساسات منفي خود دارد و اين روحيه سرسختي او هنگام گم شدن فرزند بيشتر نشان داده ميشود. نظرتان چيست؟
بله شخصيت سوده شريفزادگان آدم بسيار قوي و سرسختي است و در عين حال مهمترين نقطه ضعفش همين سرتق بودن و سرسختي بيش از حد اوست، بهطوري كه مهمترين آدمهاي خطاكار زندگي شخصياش را نبخشيده و انگار آرامش واقعي را در چهره و رفتارش نميبينيم. فيلم در حقيقت به همين سير تحول و بلوغ رفتاري سوده شريفزادگان ميپردازد. سوده توسط پسرش ماتيار به صورت ناخواسته به حادثهاي پرتاب ميشود كه براي او حكم يك سفر دارد و انگار در پايان قصه در جايگاه متفاوتي در زندگي شخصياش قرار ميگيرد. اتفاقا جمله تگ لاين و تبليغاتي فيلم ما هم به همين موضوع اشاره دارد: «زندگي تو را مجبور به بخشيدن ميكند.»
البته با ذكر اين نكته كه مستقل بودن شخصيت سوده در بخشهايي از فيلم دور از واقعيت به نظر برسد، مانند سكانسهايي كه او وسط پخش اخبار سراسري، سراغ خالهاش كه مجري خبر است ميرود و از اودرخواست كمك ميكند. كساني با پخش خبر تلويزيون آشنا باشند ميدانند اصلا و ابدا اتاق پخش حين خبر به روي كسي باز نميشود و مراقبت از اين اتاق مسووليت سنگيني دارد...
به نظر من اين موضوعات ربطي به مستقل بودن شخصيت ندارد، قهرمان بايد كنشمند و فعال باشد و سعي كند كه با هوش و ذكاوت خود مسائل و مشكلاتش را برطرف كند. زني كه غرور زيادي دارد و نميخواهد سراغ كساني برود كه اتفاقا شايد مشكلش را به سرعت حل ميكنند طبيعي است در مرحله اول يكسري تلاشهايي دارد كه تصور ميكند مشكلش به راحتي ميتواند مرتفع شود. براي همين سراغ صاحبخانه و خاله و افراد ديگري ميرود تا با كمك آنها پول را جور كند ولي بعد از اينكه به توفيقي دست پيدا نميكند واقعيت را پذيرفته و تصميم ميگيرد ديوارهاي بلند زندگياش را كه پدرش و همسر سابقش هستند بالا برود. در مورد ورود به پخش خبر اين نكته را بگويم كه سوده با زيركي منشي را رد كرده و به مدير صحنه دروغ ميگويد تا بتواند كنار خالهاش برسد. من تصور نميكنم بخش خبر پيچيده نيست من خودم اين تجربه را به همين شكل داشتم البته خيلي سادهتر و خندهدارتر.
جهانبيني شما در فيلم گوركن بر بياعتمادي استوار است. خود كاراكتر سوده هم به آن اعتراف ميكند، موافقيد؟
بياعتمادي بخشي از نگاه شخصيت اصلي ماست آن هم به خاطر زخمهايي كه در زندگي شخصي خودش داشته ولي تم اصلي فيلم درباره بخشيدن است كه به نظر من جهانبيني يك فيلمساز بيشتر در اين حوزه قرار ميگيرد: «زندگي تو را مجبور به بخشيدن ميكند» تم يا ايده ناظر فيلم گوركن همين است. ما در طول قصه فيلم هم ميبينيم كه سوده شريفزادگان چطور در موقعيتي قرار ميگيرد كه مجبور ميشود برخلاف ميلش آدمهاي خطاكار زندگياش را ببخشد تا به يك چيز مهمتري دست پيدا كند، موضوعي كه هر كدام از ما به نوعي و شكلي متفاوت در زندگي شخصي تجربه كرده باشيم.
ويشكا آسايش انتخاب متفاوتي براي اين نقش بود. در واقع براي ايفاي كاراكتر سوده، يكجور ريسك هم از جانب شما به شمار ميرفت. ميتوانيم بگوييم نگاه شما به گيشه باعث انتخاب او شده؟
براي تهيهكننده فيلم آقاي سعيديان خيلي اهميت داشت، فيلم گروه بازيگران شناخته شده و توانمند داشته باشد تا در اكران با اقبال بيشتري مواجه شود. بله ويشكا آسايش انتخاب بسيار متفاوتي براي اين نقش بود و از طرفي كاملا يقين داشتم ايشان به خاطر تواناييها و پتانسيل بسيار بالايي كه در بازيگري دارند كاملا از پس ايفاي اين نقش برميآيند. ايشان وقتي فيلمنامه را خواندند خيلي از ايفاي اين نقش استقبال كردند و آن را جذاب و چالشبرانگيز ديدند. براي خود من هم كار كردن با بازيگراني كه ظرفيت بالايي در بازيگري دارند و در يكسري قالبها هنوز ايفاي نقش نكردند خيلي جذاب هستند چون فكر ميكنم براي هر دو طرف چالش بسيار سخت و در عين حال بسيار جذابي شكل ميگيرد، براي اينكه بازيگر ميخواهد خودش را بشكند و پرتره جديدي از خودش به نمايش بگذارد و از طرف ديگر كارگردان هم دوست دارد تمام تلاشش را بكند تا بازي و تصوير متفاوتي از بازيگر خودش به نمايش بگذارد. واقعا براي من تجربه كار كردن با ويشكا آسايش بينظير بود. ايشان بهشدت بازيگر خلاق، همراه و با اخلاقي هستند و از نتيجه كاركردن با ايشان بسيار راضي و خوشحال هستم.
آيا به نظرتان نميرسد تمركز قصه روي بخش آدمربايي و مشكلات مربوط به خانه كمي زياد است؟ و همين امر باعث شده كمي از شخصيتها و معرفي آنها به مخاطب غافل شويد؟ مثلا مهرآوه چه كاره است؟ چرا سوده و همسرش از هم جدا شدند؟ چرا سوده فاميلياش را تغيير داده؟
ببينيد پيرنگ اصلي فيلم گوركن ماجراي گم شدن ماتيار پسربچه فيلم است و هر چه جلوتر ميرويم ماجراي ربوده شدن او و تلاش يك مادر براي آزادي و به دست آوردن فرزندش پررنگ ميشود. تماشاچي پيرنگ اصلي را تمام و كمال دريافت ميكند و در اين باره هيچ سوالي برايش باقي نميماند، چراكه با ديدن مكاشفه پاياني به تمام سوالات او به طور قطعي پاسخ داده ميشود. يعني تماشاچي به ضرس قاطع متوجه ميشود اين نقشه خود ماتيار بوده كه سر بزنگاه هم چنين سناريويي را پياده ميكند تا پدرش را به شكل قهرمان نشان دهد و بتواند زمينه را براي بازگشت او فراهم كند و جلوي ازدواج مجدد مادرش را هم بگيرد. تمام موضوعات ديگر در اين فيلم از جمله رابطه سوده با همسر سابقش يا رابطه او با خواهر ناتنياش يا رابطهاش با پدر و نامزدش در پيرنگهاي فرعي جا دارند كه در اين زمينه هر اطلاعي براي پيشبرد قطعي و روشن پيرنگ اصلي نياز بوده باشد باز به مخاطب انتقال شده ولي دادن اطلاع بيشتر و مازاد بر چيزي كه در فيلم است به راحتي ميتوانست جلوي حركت پيرنگ اصلي را بگيرد و موتور آن را متوقف يا خاموش كند. در مورد همين جزيياتي كه اشاره كرديد در جايي از فيلم ميبينيم كه با موبايل افرا (مهرآوه شريفينيا) تماس گرفته ميشود و ما از آن تماس متوجه ميشويم او معلم مدرسه است و اتفاقا فرم رسمي لباسش هم بر اين موضوع تاكيد ميكند يا در طول فيلم ميبينيم كه سوده به دليل خاطره تلخ از پدرش سيروس شريفزادگان به همراه فاميل ناپدري خودش يعني نصرت ابراهيمي را براي خودش انتخاب كرده و اتفاقا كارت ملي خود را هم تغيير داده، تصور ميكنم تمام جزييات در كار موجود است، ولي قبول دارم شايد دريافتش براي تمام مخاطبان آسان و سهل نباشد.
نكته بسيار مهمي كه هم در فيلم «كوپال» و هم در فيلم «گوركن» ميبينيم انتخاب شغل كاراكترهاست كه متفاوت انتخاب ميشود. روي اين بخش چقدر حساسيت به خرج ميدهيد؟
سوال بسيار خاصي پرسيديد. بله براي من خيلي اهميت دارد شغل شخصيت اصلي چيست و معمولا هم دغدغه و علاقهام اين است كه به موقعيتهاي شغلي تازه فكر كنم. من بعد از اينكه ايده اوليه فيلم جديدم را پيدا ميكنم سراغ شخصيت اصلي ميروم و چند روزي را با او خلوت ميكنم و بعد به ساختار كلي كار فكر ميكنم، چون به نظر من شخصيت در درجه اول همه چيز است و ساختار از شخصيت نشات ميگيرد. شما به عنوان نويسنده روزها براي شناسنامه و هويت ابعاد مختلف شخصيت اصلي وقت ميگذاريد تا آن شخصيت حضوري كاملا باورپذير و ملموس در دنياي قصه داشته باشد. البته تكنيكهاي زيادي براي خلق شخصيت وجود دارد كه به نظر من مصاحبه با شخصيت يا تكنيك صندلي داغ از جمله مهمترين اين تكنيكها هستند. يكي از جزييات مهمي كه در روزهاي طراحي شخصيت به آن فكر ميكنيد شغل و حرفه شخصيت اصلي و شخصيتهاي ديگر است كه البته ميتواند حتي در آخرين مراحل بازنويسي هم دستخوش تغييرات شود. «كوپال» درباره يك شكارچي و تاكسيدرميست است و «گوركن» هم درباره زني است كه در داروخانه كار ميكند ولي مجبور است براي رفاه حداقلي در خانهاش به كار پخت و پز شيريني هم مشغول باشد.
براي همين از روند شيرينيپزي براي تيتراژ فيلمتان استفاده كرديد؟
دوست داشتم در آغاز فيلم شخصيتم را زودتر معرفي كنم و هم چون پروسه پخت و پز شيريني پروسه خوش آب و رنگ و خوش تصويري است و فضاي مثبت و خوبي براي افتتاحيه فيلم تلخ باشد و اين پارادوكس به نظر من براي مخاطب جذاب است. تماشاچي احساس ميكند قرار است پاي قصه شيرين بنشيند كه احتمالا در موقعيت شيريني هم رخ ميدهد، نگو كه قرار است در اينجاي رنگارنگ و خوشبو ماجراي تلخي رخ دهد. تمهيداتي مثل مود تصويري تيتراژ نخستين به نظر من نمكي روي قصه ميپاشد كه زهر ماجرا براي مخاطب كمتر شود.
جناب ملايي به نظر ميرسد در سكانسهاي مختلف فيلم عدم حضور پليس حس ميشود. چرا بايد سوده و ديگران به آدمرباها اطمينان كنند؟ (با وجود اينكه خودشان هم تاكيد دارند) البته كه در لحظههايي به پيچيده بودن بروكراسي اداره نيروي انتظامي اشاره ميشود. نظر شما چيست؟
چون در درجه اول چارهاي جز اعتماد ندارد و به نظر من خيلي درست و طبيعي است كه يك مادر به خاطر تهديدهايي كه ميبيند و ميشنود نگران جان بچهاش باشد و ترجيح بدهد در اين ارتباط چيزي به پليس نگويد؛ از طرفي سوده آدمي است كه به گفته خودش به اندازه كافي از اعتماد كردن به آدمهاي ديگر ضربه و لطمه ديده و اينبار ترجيح ميدهد كاري كه خودش به درستي آن اطمينان دارد انجام دهد. نكتهاي كه شما ميگوييد كاملا درست است؛ ما در فيلم ميبينيم كه سوده وقتي با پليس تماس ميگيرد آنها مدام او را دعوت به صبوري ميكنند پروسه اقدام كردن را پروسه آني نشان نميدهند، براي همين اين بروكراسي سوده را عصبي و پشيمان ميكند.
يكي از نكاتي كه در فيلم جلبتوجه ميكند حيواني است كه انتخاب كرديد؛ گوركن حيوان كمتر ديده شدهاي است كه راجع به آن زياد حرف زده نميشود. طرح نام او به علاقه شما مربوط ميشود؟
استفاده از حيوانات را در فيلمها خيلي دوست دارم به نظرم استفاده درست و دراماتيك از حيوانات خيلي براي مخاطب امروز جذاب و ديدني است.
كه اين مقوله در اغلب فيلمها بيشتر جنبه تزئيني دارد.
بله متاسفانه در بخشي از توليدات ما از حيوانات استفاده تزئيني و غيردراماتيكي شده كه اين موضوع باعث اعتراض و دلخوري بحق بيشتر دوستداران محيطزيست شده. در دو فيلم سينمايي من هم گاهي اوقات اين سوءتفاهم براي بعضي از اين عزيزان پيش آمده كه تمام تلاش خودم را كردم پاسخگو باشم و سعي كنم اين سوءبرداشت را برطرف كنم. من خودم جزو طرفداران سرسخت اين مقوله هستم و تمام تلاشم را ميكنم تا مخاطبم دچار سوءبرداشت نشود. در حقيقت حيوانات براي من در شبكه نمادهاي كارم جاي دارند و يك نويسنده تلاش ميكند زير خط بيروني داستانش يعني زير متن از شبكه نمادها استفاده كند تا تماشاچي را از لحاظ عاطفي بيشتر و عميقتر تحت تاثير قرار بدهد. در فيلم گوركن حيوان گوركن يا موريانهها در همين شبكه نمادها جاي دارند. به عبارت ديگر قرار است نمادها به شكل موزيانه، هوشمندانه و ظريفي روي ذهن مخاطبان تاثير بگذارند. شايد بخش گستردهاي از مخاطبين به صورت آگاهانه از حضور آنها باخبر نشوند و نتوانند در مورد آنها صحبت كنند يا تحليلي داشته باشند ولي معنا و احساس آنها را به صورت ناخودآگاه درك و دريافت ميكنند.