درباره فتحعلي اويسي كه ديگر در ميان ما نيست
در آستانه عصر ديجيتال
حافظ روحاني
زندهياد فتحعلي اويسي احتمالا واجد يك تناقض مهم در مواجهه با پديده فرهنگ است؛ جايي در ميانه آنچه سينماي شخصي خوانده ميشود و سينماي موسوم به تجاري و درست در ميانه يك دوران به شهرت رسيد كه سينماي كهنه قرار بود جايش را به سينمايي تازه دهد كه با شوخي او در اذهان ماند؛ «ديجيتالم كجا بود؟» بازيگري تحصيلكرده امريكا كه در زندگي حرفهاياش چهار فيلم ساخت كه يكي، «مريم و ميتيل» (1371)، هم موفق بود و هم محبوب، آنهم در سالهايي كه فيلمهاي فانتزي موسوم به فيلمهاي كودك بازار و بروبيايي داشتند. اما بازيگري سبب شهرت و موفقيت بيشتري براي او شد تا كارنامه مختصرش به عنوان كارگردان. كارنامه پر و پيمان اويسي در دهه 1360 امروزه شايد غبطهبرانگيز به نظر برسد با نقشهاي فرعي و مكمل براي تقريبا همه كارگردانهاي مشهور زمانهاش؛ ناصر تقوايي (ناخدا خورشيد، 1365)، پوران درخشنده (پرنده كوچك خوشبختي، 1366)، مسعود كيميايي (سرب، 1366)، داريوش مهرجويي (هامون، 1368 و بعدتر بانو، 1370)، علي حاتمي (دلشدگان، 1370) و... در آن سالهاي تغيير كه انقلاب و تغيير ساختار توليد در سينماي ايران چشمانتظار ظهور و حضور نسل تازه بود، فتحعلي اويسي چهرهاي يگانه به نظر ميرسيد؛ تحصيلكرده، بدون سابقهاي پيش از انقلاب، قد بلند و چهرهاي كه او را مناسب نقشهاي منفي، خارجيها يا تكنوكراتهاي آمده از غرب ميكرد. كارنامهاي كه هر چند روي كاغذ چشمگير است اما هيچگاه به ايفاي نقشهاي اصلي منجر نميشود. شايد از همينرو باشد كه در تعدادي از نوشتهها در رثايش به فيلم ساختهنشده داريوش مهرجويي، «كارآگاه يحيي»، اشاره ميشود كه گويا قرار بود با حضور اويسي در نقش اول ساخته شود كه نشد. دهه 1360 براي چهرهاي چون او با تحصيلات آكادميك و تلاشهاي مكرر براي يافتن جايگاهي كه احتمالا رضايت قلبياش را به همراه داشته باشد، هر چند با انباني تجربه با نامهاي بزرگ همراه بود، اما هيچگاه به نقشي كليدي در كارنامهاش منجر نشد. دهه 1370 دوران اوج اكشنهاي ايراني با حضور او در فيلمهاي عامهپسندتر همراه ميشود، همچنان كه گسترش شبكههاي تلويزيوني و بالطبع افزايش توليد باعث ميشود او نيز بيشتر در تلويزيون ظاهر شود تا سينما. به عنوان بازيگري حرفهاي، دهه 1370 احتمالا دوران اوج حرفهايگري اويسي است؛ كار با كارگردانان جريان عامهپسند در سينما و انباني از سريالها با مدت زمان فيلمبرداري طولاني كه هم احتمالا غم نانش به عنوان يك حرفهاي را برطرف ميكرده و هم به واسطه مدت طولاني ساخت تنوع كارياش را كم ميكرده. اما آنچه اويسي را با مجموعهاي از نقشهاي مكمل، كوتاه و فرعي محبوب كرد در اوج كمديهاي موسوم به نود شبي در ابتداي دهه 1380 بود؛ مجموعه تلويزيوني «بدون شرح» (سعيد سلطاني، 1381) و نقش كيومرث كاووسي، در آستانه 60 سالگي ناگهان سبب موفقيت و محبوبيتش شد. فارغ از اينكه اين مجموعه احتمالا هنوز به سبب ارايه نزديكترين و واقعيترين تصوير از يك تحريريه جذاب است به واسطه جمع نويسندگان، موضوع، زمانه و محبوبيت كمديهاي نود شبي و البته جمع بازيگران آنقدر موفق و محبوب شد كه هم تكيه كلامهاي اويسي سر زبانها بيفتد و احتمالا هنوز در خاطره جمعي نسلي باقي بماند و هم زوج اويسي / جعفري را راهي مجموعهاي ديگر كند كه گويا به تأسي از موفقيت «بدون شرح» ساخته شده بود. با اين حال «كمربندها را ببنديد» (1382) كه در پارهاي قسمتها حتي بدون نام كارگردان پخش ميشد، شكست خورد تا مدت محبوبيت بازيگر تحصيلكرده كوتاهتر از آن نيمي از يك دهه باشد. غم نان به علاوه محبوبيت شخصيت كاووسي در سالهاي بعد كمك چنداني به اويسي نكرد. نيمه دوم دهه 1380 و دهه 1390 براي او بيشتر حضور در فيلمهاي عامهپسند معمولي بود كه نه اعتبار نقشهاي دهه 1360 را برايش داشت و نه محبوبيت آقاي كاووسي در نيمه ابتدايي دهه 1380 را. فتحعلي اويسي در چهار دهه فعاليت حرفهاي هنري در مرزي ميان دو گونه توليد حركت و كار كرد؛ از كار با كارگرداناني آغاز كرد كه به داشتن زبان و بيان شخصي شهرهاند و با كار با كارگرداناني به فعاليت حرفهاياش پايان داد كه بيشتر پيروي جريانها و خواست تماشاگر بودند تا دنبالروي زبان و بيان شخصي. با اينحال او اين بخت را داشت كه در ميانه راه، در نقطهاي طلايي به شهرت و محبوبيت برسد كه انگار ميانه اين دو راه بود. ترديد دارم كس ديگر اين بخت را پيدا كند كه در نقش مدير مسوول يك هفتهنامه در تلويزيون بدرخشد؛ در كنار جمعي از بااستعدادترين بازيگران (امير جعفري، ليلي رشيدي، مريم سعادت و...) و در كنار تعدادي از مستعدترين نويسندگان آن روزگاران طلايي كمديهاي نود شبي (سروش صحت، پيمان قاسمخاني، زندهياد خشايار الوند و...) موفقيت در ميانه عصر طلايي كمديهاي نود شبي در سريالي ممكن شد كه غريبترين بستر را براي روايت انتخاب كرده بود؛ دفتر يك هفتهنامه. فتحعلي اويسي در ميانه اين دو دنياي متفاوت حضور داشت تا در نقش كيومرث كاووسي با سخنرانيهاي غرايش ما را بخنداند و اتفاقا به مدد تكيهكلامش كه آن روزگاران بر سر زبانها افتاده بود؛ «ديجيتالم كجا بود؟» خبر از تغيير روزگار و سربلند كردن عصر ديجيتال دهد. او در آخرين روزهاي سينماي گذشته پيش از ديجيتال و در ابتداي عصر نو، خاطره يك نسل را ثبت كرد و اقبالش آنچنان بلند بود كه محبوب مردمش شود.