شهرياري عشق
عشق را اي يار با معيار بيدردي مسنج
علت عاشق طبيب من، ز علتها جداست
با غبار راه معشوق است راز آفتاب
خاك پاي دوست در چشمان عاشق توتياست
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هيچ كس
هر چه تو آهن دلي او بيشتر آهنرباست
خود در اين خانه نميخواند كسي خط خرد
تا در اين شهريم آري شهرياري عشق راست
حسين منزوي