ادامه از صفحه اول
دو پيشنهاد براي جناب رييسي دوم- ايجاد شبكه تلويزيوني دولت
يكي از بدترين سازوكارهاي مرتبط با شبكههاي تلويزيوني در ايران خودمان موجود است و آن وجود انحصار در صدا و سيماست. در عصري كه رسانههاي تصويري در تمامي كشورها به صورت خصوصي و البته تحت نظارت قانوني اداره ميشوند در كشور ما هنوز صدا و سيما انحصاري است و با تفسير خاص شوراي نگهبان از قانون اساسي، اجازه راهاندازي شبكه تلويزيوني به بخش خصوصي داده نميشود. نكته دردآور اين است كه حتي دولت جمهوري اسلامي هم يك شبكه تلويزيوني مختص به خود را دراختيار ندارد و نميتواند خدمات و كارها و برنامههايش را به صورت مستقل به اطلاع مردم برساند. از زمان دولتهاي قبل روزنامه ايران به عنوان ارگان دولت راهاندازي شد و هر دولتي كه روي كار بيايد لااقل يك روزنامه اختصاصي دراختيار دارد اما اين رويه در صدا و سيما تداوم نيافته است. شايد گفته شود صدا و سيما با دولت رييسي همسو است و نظرات اين دولت را منعكس خواهد كرد و اخبار عملكرد دولت را پوشش خواهد داد و امكان گفتوگوي مستقيم رييسجمهور و وزرا با مردم را فراهم خواهد كرد ولي جناب رييسي بايد بداند كه معلوم نيست اين رابطه هميشه حسنه باقي بماند و حمايت صدا و سيما از دولت هميشگي باشد. از طرفي، ديگر دولتها چه گناهي كردهاند كه نبايد از اين امكان خوب برخوردار باشند و اساسا چرا دولتها بايد خودشان را با مواضع صدا و سيما و مديران آن تطبيق بدهند؟ جناب رييسي در دوران رياستجمهوري خود بايد اين گام درست را بردارد و ايجاد يك شبكه اختصاصي صدا و سيما براي دولت را عملي كند و بگذارد اين رويه و سنت درست در كشور جاري و ساري بماند. همه دولتهاي بعدي دعاگوي جناب رييسي خواهند بود اگر اين گام سنجيده در دولت ايشان برداشته شود. واقعا توجيه دارد كه سپاه يك كانال اختصاصي به نام افق داشته باشد اما دولت داراي يك كانال مختص خود نباشد؟
گفتمان «فتح نخجوان»، جبران دو فرصت اهدايي به تركيه
«الله اكبر»، «لااله الاالله» گويان به طرف خاك ايران حركت كردند و در سرماي جانسوز زمستان، سيمهاي خاردار مرزها را از ميان برداشتند و با كنار زدن مرزبانان ارتش سرخ شوروي، تن و جان به آبهاي سرد و خروشان ارس زدند و پابوس خاك مادر جداافتادهشان شتافتند و خواهان پيوند دگربار سرزمين تحت اشغالشان با ايران شدند، خواستي بحق كه با مخالفت دولت وقت و شوراي عالي امنيت ملي وقت به دبيري حسن روحاني به جايي نرسيد. با مرور خاطرات قابل تامل هاشميرفسنجاني درمييابيم حيدر علياف، رييسجمهور وقت باكو (پدر الهام علياف) نيز بارها پيشنهاد بازگشت سرزمينهاي شمال ارس به ايران را به رفسنجاني داده و گفته است: اراضي جمهوري آذربايجان متعلق به ايران بوده، آن را تحت قدرت خود بگيريد!! چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۷۲: ... [در سفر به باكو، مقامهاي باكو] نقشه آوردند و توضيح دادند. معلوم شد كه اگر زنگلان سقوط كند، از مرز ارمنستان تا نزديك پارسآباد، ارامنه به مرز ما در شمال ارس ميچسبند. پيشنهاد مشخص با اصرار اين است... صريحا ميگويند ما همه [ جمهوري] آذربايجان را در اختيار شما ميگذاريم و آمادهايم جمهوري اسلامي در [ جمهوري] آذربايجان تشكيل شود و بدون كمك ايران، نميتوانيم دفاع كنيم و امكان پيشرفت ارامنه تا باكو هم وجود دارد...
پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۷۲: ...يكي از حرفهاي مهم و تكرارياش [منظور، حيدر علياف] اين بود كه ايران از اين فرصت جنگ با ارامنه استفاده كند و حضور خودش را در [جمهوري] آذربايجان بالا ببرد و... تعبير ميكرد كه اينجا از آن ايران بوده و حالا هم بياييد دفاع كنيد و اداره كنيد. در نخجوان هم كه بود، شبيه اين حرفها را ميزد و تحليل ميكرد كه اگر شما [جمهوري] آذربايجان را تحت قدرت خود بگيريد، حاكميت روسيه در كل قفقاز متزلزل ميشود... ميگفت روسيه را تا سنگ مرز اصلياش عقب برانيم...
نكته قابل تامل اينكه هفتاد سال پيش از آن هم در موقعيتي مشابه، در دوران شكست روسيه تزاري در پايان جنگ جهاني نخست، مردم نخجوان با امضاي طومارهايي به كنفرانس صلح ورساي كه براي تعيين تكليف مرزهاي جديد و بازگشت سرزمينهاي اشغالي كشورهاي شكستخورده از جنگ تشكيل شده بود، خواهان پيوند مجدد با ايران شدند. مردم نخجوان در روز نهم ارديبهشتماه 1298 خورشيدي (30 آوريل 1919ميلادي)، در دوران پادشاهي احمدشاه قاجار، در برابر كنسولگري ايران در نخجوان اجتماع كردند و با فرياد زندهباد شاهنشاه ايران، زندهباد دولت ايران، پاينده باد وليعهد جوانبخت ايران، تقاضاي تابعيت ايران و الحاق به وطن اصلي خود را كردند. تظاهراتي كه چندين روز به درازا كشيد و اهالي نخجوان، رييسان حكومت محلي، رييس قشون محلي، محترمان و وجوه اهالي با ارسال 12 فقره تلگراف به دولت ايران، شاه، سفراي خارجه، رييسجمهور امريكا، انجمن صلح ورساي و غيره، اعلام كردند ايراني و مسلمان هستند و 92 سال به حكم زور از برادران ايراني خود دور و از خاك ايران جداشدهاند و تقاضاي الحاق به ايران را اعلام كردند. خواستي تاريخي كه با كارشكني و ممانعت بريتانياي گجستك، عملي نشد. فرجام سخن اينكه آنچه در عملكرد 30 ساله دولتهاي ايران در قفقاز مشاهده شده، فرصتسوزي و عدم استفاده از پتانسيل علايق ايراني و شيعي مردم آن سوي ارس، به ويژه در ميان مردم تالشان، نخجوان و تاتهاي شمال ارس بوده است، به شكلي كه در اين خلأ حضور ايران، از پيشنهاد الحاق شمال ارس به ايران توسط رييسجمهوري باكو به جايي رسيدهايم كه جريانهاي تحت نفوذ رقيبان منطقهاي، در كتابهاي درسي باكو، ايراني نبودن باكو و سرزمينهاي اشغال شده قفقازي و دشمني با ايران را آموزش ميدهند و حتي با تكيه بر نام جعلي جمهوري شمال ارس، در نقشههاي خود بهطور علني، تماميت سرزميني ايران در آذربايجان را تهديد ميكنند!! لذا هماكنون كه موقعيت ژئوپليتيك ايران، مرز ايران با ارمنستان و اتصال تجاري و خطوط انرژي ايران به اروپا با ادعاي تجاوزكارانه دو دولت باكو و آنكارا در معرض تهديد مستقيم قرار گرفته، قاطعيت براي حضور قدرتمند سياسي و نظامي ايران در آن سوي ارس و دستكم ايجاد منطقه حائل امنيتي 12 كيلومتري و نيز تحت كنترل گرفتن نخجوان با تاكيد بر پيشينه مشخص و خواست تاريخي مردمي موجود، تنها سياستي است كه ميتواند هم جبران فرصتهاي از دست رفته گذشته باشد و هم تضمينكننده صلح و ثبات منطقه و تماميت سرزميني و امنيت ملي ايران.