• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5046 -
  • ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۱ مهر

انسان‌هاي سترگ از آزمون‌هاي بزرگ بيرون مي‌آيند

ارشك كياني

ويل دورانت در جلد اول مجموعه كتاب تاريخ تمدن مي‌گويد: انسان به خودي خود موجودي اجتماعي نيست، بلكه اين نيازها هستند كه از او موجودي اجتماعي مي‌سازد.از منظر يك خواننده يا شنونده در نگاه اول ممكن است نياز را صرفا از جنبه اقتصادي مورد ارزيابي قرار دهد اما الزاما اين‌گونه نيست، زيرا كه نيازهاي بشر گاها به ‌صورت غريزي، عاطفي و... بروز مي‌كند و بر اساس همين اصل، روابط انساني و دوستي‌ها شكل مي‌گيرند.پس با اين رويكرد مي‌توان نتيجه گرفت كه دوستي مي‌تواند يك مبادله پيمان برحسب نياز باشد كه منافع طرفين به ميزان‌هاي متفاوت در آن تامين مي‌شود.به عنوان مثال يك رابطه دوستي كه بر اساس پيوندهاي عاطفي و احترام متقابل شكل مي‌گيرد هر دو طرف به ميزان‌هاي متفاوت يا شايد يكسان از نظر عاطفي اغنا مي‌شوند و اين نمونه مي‌تواند در مورد ساير روابط انساني نيز مصداق داشته باشد.
عيب درويش و توانگر به كم و بيش بد است 
كار بد مصلحت آنست كه مطلق نكنيم (حافظ) 
گاها براي ما پيش مي‌آيد كه به دليل علايق يا عواطفي كه بين ما و افراد در جامعه شكل مي‌گيرد و عميق شدن روابط دوستي‌ها و شكل گرفتن احساسات بين طرفين قادر به نقد رابطه يا پذيرفتن ضعف‌هاي يكديگر در دوستي نبوده و چنان قديس‌وارانه به طرف مقابل عشق ورزيده و آن را ستايش مي‌كنيم كه ديگر پذيراي هيچ‌گونه كلامي جز تاييد از ديگران نخواهيم بود و بدون آنكه گاها به موضوع اشراف داشته باشيم ناآگاهانه مرزهايي را درهم نورديده و اين خود يك زنگ خطر براي فروپاشي و شكل‌گيري تنش در رابطه ما مي‌تواند باشد كه از همان ابتدا به صورت بالقوه وجود داشته اما ناآگاهانه درصدد تبديل اين پتانسيل بالقوه به بالفعل هستيم.پس با اين رويكرد مي‌توان نتيجه گرفت كه علاوه بر حفظ و تعادل روابط در بلندمدت، حفظ خطوط و حريم يكديگر، سبب نقطه عطف و فضيلت اين دوستي شده و مهم‌تر از آن رفتارهاي هر كدام از طرفين پس از فروپاشي اين مبادله است. زماني كه منافع افراد به هم مي‌خورد چگونه با يكديگر رفتار مي‌كنند، تا چه مرزي اخلاقيات را زير پاگذاشته و براي اثبات حقانيت خود به تخريب و تخطئه شخصي طرف مقابل دست مي‌زنند؟ اينجاست كه انسان‌هاي سترگ عيار و اصالت خود را كه نشات گرفته از واقعيت وجودي‌شان است بروز مي‌دهند، در حقيقت چهره واقعي انسان‌ها و آن منيت واقعي در كدورت و ناراحتي به ‌صورت واقعي و عيني بروز داده مي‌شود نه در دوستي، زيرا دوستي‌ها بر حسب منافع بوده و حتي انساني كه در مرزهاي بي‌نهايت جانفشاني و ايثار به خرج مي‌دهد باز به گونه‌اي در حال تامين غرايز خود بوده يا به تعبيري دقيق‌تر با ايثار خود در حال اقناع منيت خود است.اما در مرزهاي كدورت و دشمني است كه انسان عميق با خود گفت‌وگو مي‌كند، خود را نقد مي‌كند، سهم خود را از اين فروپاشي مي‌پذيرد و در نهايت با خود مي‌گويد: آري خودم را براي رشد و تعالي و پيشرفت خود نقد مي‌كنم و اين مهم براي حفظ شأن و كرامت انساني‌ام است و در نهايت، اگر امروز دوستان خوبي چون گذشته نمي‌توانيم براي يكديگر باشيم، اما هرگز دشمن‌مآبانه با يكديگر نباشيم.اينجاست كه انسان پر فضيلت به راهش ادامه مي‌دهد با گذشته درگير نمي‌شود و به‌ جاي درگير و‌ دار انتقام‌جويي‌ها، حسادت‌ها و زخم‌هاي گذشته و سرزنش خود، دست به نقد دروني مي‌زند و همچون گذشته آرام و پرصلابت به راهش ادامه مي‌دهد.اگر زرتشتي باشد، آموخته است كه يگانه راه رستگاري او كردار نيك، پندار نيك و گفتار نيك است، اگر پيرو محمد(ص) ‌ باشد، مي‌داند كه لذتي كه در بخشش است در انتقام نيست، اگر فرزند راستين مسيح باشد نيك مي‌داند كه رمز آزاد زيستن از مرزهاي عطوفت و صلح دروني مي‌گذرد و همچنان كه اگر بودايي باشد از پيشواي خود به خوبي آموخته كه راز رشد و بلوغ فكري رها كردن ذهن است و اگر يهودي باشد درس آزادگي را از كوروش كبير به ميراث برده است و اگر آزادانديش و آزادمسلك و فارغ از هر دين و ايسمي باشد، رهايي ديگران را راز رهايي و آزادگي خود مي‌شمارد. پس اولين گام براي رشد و نمو انساني، آزاد زيستن و رهايي است و اين آزادگي از ذهن خود آغاز مي‌شود. اما تجربه تلخ براي آن دسته از افرادي كه گاها تا مرزهاي بي‌نهايت دوستي كرده‌اند، امروزه تا مرزهاي بي‌نهايت دشمني مي‌كنند، از هيچ دروغ و دشمني و اتهامي براي بروز رفتارهاي خصمانه خود فروگذاري نمي‌كنند.خود را رنج مي‌دهند، صلح دروني ندارند و همچون زماني كه در دوستي تندروي مي‌كردند و صلح دروني نداشتند اما بروز آن به گونه‌اي بيمارگونه براي خودشان بود چون از نظر عاطفي كاملا اغنا مي‌شدند.اما تفاوت كار در اينجاست كه اكنون پس از اين فروپاشي دوستي نه تنها صلح دروني را ندارند بلكه ديگر اغنا هم نمي‌شوند، حال آنها سخت خراب است و بسيار خطرناك و مهلك براي طرف مقابل و اطرافيان خود هستند و اينها همه ماحصل افراط و تفريط و زياده‌خواهي است. آنها معتقدند كه چيزي به نام خطوط و حريم ديگران وجود ندارد و هيچ حياط خلوتي را براي ديگران هر اندازه كوچك قائل نيستند، چون در گذر زمان تبديل به خودكامه و تماميت‌خواه شده‌اند و بر اين باورند كه بايد تا مرزهاي بي‌نهايت فرد مقابل را در چنگال خود داشته و استثمار عاطفي كنند. حال اين تفكر را در يك جامعه يا يك سيستم حاكميتي و با ساير نيازهاي ديگر همچون اقتصادي بسط دهيد و ببينيد آن فرد يا گروه يا يك سيستم تا چه مرزهاي نامتعارفي براي به هم خوردن منافع خود اخلاقيات و وجدان بيدار خود را زير پا گذاشته و از هيچ دروغ و نيرنگ و نفرتي فرو‌گذاري نمي‌كنند و درنهايت آن فرد يا گروه يا سيستم راهي جز زوال و انحطاط و سقوط اجتماعي پيش‌رو نخواهد داشت. پس بياييم همچون انسان‌هاي سترگ و پرفضيلت رفتار كنيم بدون آنكه خود را سرزنش كنيم، همواره در بوته نقد و پاسخ به تاريخ قرار دهيم، به مرزها و خطوط قرمز ديگران ورود نكنيم، اختلاف‌نظر با ديگران را كاملا طبيعي شمرده و آن را بر خلاف مصالح و منافع خود نشمريم كه اين از مصاديق خودشيفتگي است.
كارشناس ارشد روابط بين‌الملل

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون