طالبان و پرانتز تاريخي
بابك زماني
بسياري از ما اين روزها از رفتار طالبان با مردم و به خصوص زنها و آزاديهاي فردي ايشان تعجب ميكنيم و به درستي به وحشت ميافتيم. البته اين رفتار به خودي خود بسيار مهمند و باعث آزار و تخريب روحيه و از بين بردن اعتماد به آينده سرزمين در اين كشور ميشوند. مهاجرت دستهجمعي اهالي افغانستان از نشانههاي مهم آن است. اما مساله اصلي كه باعث نگراني ميشود خود اين رفتارها نيست، مساله كليدي آن است كه طالبان به هيچ عنوان قادر نخواهد بود نقش يك دولت مدرن را به تمامي بازي كند.
واقعيت اين است كه دولت بزرگترين دستاورد تاريخ بشر است. برآمدن نيرويي اجتماعي كه برآيند اراده تودههاست، تنظيم روابط در ميان نيروهاي نامتجانس را برعهده ميگيرد. دولت مدرن برنامه ميريزد آينده را مينگرد و رفاه يا جنگ به ارمغان ميآورد، در جنگي بزرگ تودهها را هدايت ميكند و در شكافتن درهها صنعت و صنعتكاران را به حركت درميآورد. دولت مدرن حاصل نيازها و ضرورتهاي واقعي بوده است، تنها واقعيات و آنچه در تجربه و عمل به اثبات رسيده و علمي بوده به پيشرفت منجر شده است و آنچه ريشه در اوهام داشته، منافع خود را در استقرار حكمراني كهن، حكمرانياي كه خصوصيات دولت مدرن را ندارد، تشخيص داده باشد.
خير زندگي در دنياي مدرن بدون دولت مدرن و بدون دولتي عقلاني امكانپذير نيست. چگونه ميتوان وارد شاهراههاي بزرگ شد، از تونلها و پلهاي مرتفعي عبور كرد كه ديگر دولتي مدرن بر آن اشرافي ندارد، عبور و مرور در آن را هدايت نميكند و به دست نيرويي سپرده شده كه خصوصيات دولت عقلگراي مدرن را ندارد و از دانش روز در تنظيم خطوط استفاده نميكند. آيا در چنين شرايطي استفاده از سامانههاي حملونقل قديمي سالمتر نبود؟
بيترديد صخرههاي سخت واقعيت به گونههاي درياي طالبان هم سيليهاي سخت خواهد زد و به ناچار بخشهايي از وظايف دولتي را خواهناخواه خواهند پذيرفت، اما همين موضوع هم مناقشات بيپايان بين كساني كه الزامات را ميبينند و آنها كه انكار ميكنند پديد خواهد آورد و همين دوگانگي مرگبار جامعه را فرسوده و ناتوان خواهد كرد. درحالي كه دولت مدرن حتي در پيشرفتهترين كشورها با چالشهاي عظيم زيستمحيطي و عدالت و رفاه روبهرو است كه نيازمند ديالوگ عميق اجتماعي است. سطح بحثها به شكل خطرناكي در سطحي بسيار پايين در قبول يا رد دانش باقي خواهد ماند و امكان فرارفتن انديشه از اين سطح نازل سلب خواهد شد. انديشه طالبان وقتي به شكل معضل اصلي يك كشور درآمد تمام نيروهاي مخالف يا حتي متخاصم را در تقابل با خود متحد ميكند و گفتوگوي ضروري مسالمتآميز ميان ايشان را تا آيندهاي نامعلوم و شايد با ابزارهايي غيرمسالمتآميز به تاخير مياندازد. اين پرانتز تاريخي مهمترين زياني است كه حكومت طالباني به جامعه افغانستان وارد ميكند.